تفسیر شریف تسنیم(نشریه هادی شماره 79)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 22 اسفند 1394
- نوشته شده توسط میثم
- بازدید: 1116
(وَ مِن الناسِ مَن یَقولُ ءامنا بِاللهِ وَ بِالیَومِ الاخِرِ وَ ما هُم بمؤمِنینَ)(8)
گزیده تفسیر
منافقان که در باطن کافرند، ولی کفر درونی خود را کتمان می کنند، گرچه در برخی احکام با کافران و مشرکان شریکند، لیکن از کافران تبهکارتر و زیانبارترند و از این رو قرآن کریم آنان را بدتر از کافران می داند.
هدف منافقان از اظهار ایمان، جاسوسی برای کافران یا بهره مندی از مزایای اجتماعی بیشتری بود.
تفسیر
«الناس»: ناس مرادف انسان، انس و بشر است، با این تفاوت که ناس و انس، اسم جنس جمعی است و بر فرد اطلاق نمی شود، ولی بشر بر فرد و جمع اطلاق می شود. در قرآن کریم، گاهی تعبیر «من الناس» درباره پزهیزکاران است، و گاهی درباره کافران و مشرکان و گاهی مراد از آن منافقان است.
«من»: من در «من یقول» یا موصول است و یقول صله آن و یا موصوف است و یقول صفت آن.
«یقول»: ضمیر در یقول به اعتبار لفظ «من» مفرد آمده است. گاهی قول به معنای سخن مطابق با دل و عقیده و منطق است و گاهی به معنای تلفظ به زبان.
منافقان از کافران بدترند
انسان ها در برابر دین خدا سه گروهند: برخی در باطن و ظاهر، آن را می پذیرند، اینان مومنان و پرهیزکارانند. برخی نیز در باطن و ظاهر منکرند. اینان کافرانند. گروه سوم منافقانند که در باطن کافرند ولی اظهار ایمان می کنند. مانند موش صحرایی که لانه اش سوراخی دارد به نام «نافقاء» و سوراخ دیگری برای گریز دارد به نام «قاصعاء» و خاک رقیقی روی لانه اوست که هنگام احساس خطر فورا آن خاک اندک را روی خود قرار می دهد به طوری که ظاهر آن خاک و باطن آن لانه است.
پس منافقان در واقع کافرند و از این رو در برخی احکام با کافران شریکند؛ مانند سقوط در آتش قهر خدا. همچنین منافقان نیز مانند مشرکان از غفران الهی بهره ای ندارند.
در برخی آیات نیز احکام ویژه منافقان آمده، مانند این که آنان از کافران بدترند و سر آن زیانبارتر بودن منافق از کافر و مشرک است.
افشای منافقان
منافقان می گویند: ما به روز خدا، قیامت، وحی و نبوت، ایمان داریم. خدای سبحان، هم ایمان به مبدا و معاد را از آنان سلب می کند و هم اعتقاد به وحی و رسالت را و هم از ریای آنان در نماز و انفاق پرده بر می دارد. سر عدم پذیرش اعمال منافقان این است که آنان در باطن کافرند.
هدف منافقان از اظهار ایمان این بود که خود را در وصف مومنان قرار دهند و خود را به پیامبر اکرم (ص) نزدیک کنند تا بتوانند اطلاعات بیشتری برای کافران فراهم کنند و یا از مزایای اجتماعی بیشتری بهره مند شوند. خداوند سبحان در آیه کریمه مورد بحث با تاکید (جمله اسمیه موکد به باء) از دروغ و نفاق آنان پرده بر می دارد و مقصودشان را افشا می کند و آنان را از دستیابی به آن هدف ناپاک ناکام می کند.
لطایف و اشارات
1-لطايف تعبيرى قرآن در افشاى منافقان
قرآن کریم منافقان را دچار کفر درونی دانسته و بیان میدارد که آنان در لحظات حساس مانند جنگ به شدت در کافران گرایش مییابند«فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم...» دراین آیه از تعبیر یسارعون فیهم به جای یسارعون الیهم استفاده شده است. این نشانگر این است که منافقان قبلا به کافران گرایش داشته و حالا این گرایش شدیدتر شده است.
2-اضلال كيفرى قرآن نسبت به منافقان
قرآن کریم در آیات ابتدایی سوره بقره شرایط بهره مندی از قرآن را در 5 امر میداند. ایمان به غیب، وحی و رسالت، ایمان به آخرت و اقامه نماز و انفاق که سه تای اول از اصول دین و دوتای دیگر از فروع اند. منافقان نه به اصول دین اعتقادی دارند و نه بهره ای از فروع دین دارند. در نتیجه نه تنها مشمول هدایت قرآن نیستند بلکه مشمول اضلال کیفری قرآن هستند.
3-مبناى تقسيم انسانها به مومن، كافر و منافق
انسان یا باطنا و ظاهرا دین را میپذیرد(مومن)، یا باطنا و ظاهرا نمیپذیرد(کافر) یا باطنا نپذیرفته، هرچند ظاهر خود را انسانی متشرع نشان میدهد(منافق)
عکس حالت سوم تقیه نام دارد که اگر چه انسان دین را باطنا پذیرفته است ولی تحت شرایطی ظاهرا خود را کافر نشان میدهد.
4-نفى قطعى ايمان از منافقان
استفاده از تعبیر و ماهم بمومنین بدین معناست که منافقان نه در گذشته، نه در حال و نه در آینده از گروه مومنان نخواهد بود.
5-چرا منافقان از كافران بدترند؟
علت اینکه منافقان از کافران بدترند این است که اولا منافقان علاوه بر اینکه در کفر درونی با کافران مشترکند دچار رذایلی مانند کتمان، دروغ، خدعه و استهزا نیز هستند. ثانیا ضرر منافقان برای جامعه اسلامی از ضرر کافران بیشتر است.
بحث روایی
1- تقسيم آيات آغازين سوره بقره
- عن الباقر (عليه السلام): فى سوره البقره الم... ثم اربع آيات فى نعمت المومنين و آيتان فى نعت الكافرين و ثلاث عشره آيه فى نعمت المنافقين
اشاره: از اين گونه نصوص استنباط مى شود كه آيات اوايل سوره (1 - 20)، براى بازگو كردن احوال سه گروه است، نه چهار گروه كه صاحب المنار پنداشته است.
2- خطر بزرگ منافقان
- عن اميرالمومنين (عليه السلام): و لقد قال لى رسول الله (صلى الله عليه وآله): انى لا اخاف على امتى مومنا ولا مشركا، اما المومن فيمنعه الله بايمانه و اما المشرك فيقمعه الله بشركه ولكنى اخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان يقول ما تعرفون و يفعل ماتنكرون
اشاره: مومن ظاهرا و باطنا انسان صالح است و كافر ظاهرا و باطنا موجود طالح، ولى منافق ظاهرا انسان و در باطن جانورى چون مار و عقرب است و چون باطن او شناخته نيست تماس با او حاصل مى شود و همين تماس سبب مسموم شدن است
يُخَدِعُونَ اللهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ مَايَشْعُرُونَ (9)
گزيده تفسير
«خدعه منافقان با خدا» يا تعبيري است مجازي، يا به لحاظ پندارِ باطل منافقان است كه چنين خدعهاي را ممكن ميپنداشتند و يا مراد از آن، خدعه با رسول خداست و به هر تقدير، خدعه منافقان با خدا و مؤمنان، در واقع، خودفريبي است؛ زيرا عمل نه تنها از عامل جدا نيست، بلكه مايه كيفر يا پاداش عامل است.
نيرنگ منافقان نيز آتشي است كه جز خود آنان را نميسوزاند. از سوي ديگر خدعه آنان نسبت به مؤمنان، بر اساس تجسّد اعمال، عين خدعه كيفري خدا نسبت به آنان است و چون فهم اين معرفت لطيف نصيب منافقان نيست، خداوند ميفرمايد: آنان نميدانند كه جز خود كسي را نميفريبند.
تفسير
يخادعون: «خدعه»، مستور ساختن چيزي است كه شأن آن مشهور بودن است؛ منافقان با استتار حقيقت خود، در پي فريبكاري هستند و چون در نيرنگي مداوم و مستمرند، از خدعه آنان با فعل مضارع كه مفيد استمرار است، ياد شده است.
اين فعل گرچه از باب مفاعله است ولي به معناي خدعه طرفيني نيست،
بلكه از مواردي است كه باب مفاعله در فعل يك طرفه به كار ميرود؛ مانند: «عاقَبتُ اللّص» و «عافاه الله». در مورد خداوند نيز آمده است: ﴿وهو خادعهم﴾سوره نساء، آيه 142، ليكن درباره مؤمنين چيزي وارد نشده كه آنان هم با منافقان خدعه ميكنند.
يشعرون: شعور از ريشه «شَعْر» و به معناي باريك بيني و درك دقيق است و كسي كه در نهايت درك دقيق است به منزله كسي است كه نه تنها موي باريك را ميبيند، بلكه توان شكافتن و آگاهي از درون آن را داراست و به چنين باريكانديشي گفته ميشود: موشكافي.
خودفريبي منافقان
نيرنگ منافقان با خدا و مؤمنان خودفريبي است و سرّ آن اين است كه عمل آدمي، نيك باشد يا بد، همواره زنده است و از بين نميرود و هر موجودي در نظام عِلّي و معلولي جهان به مبدئي مرتبط است، و مبدأ و تكيهگاه عمل انساني چيزي جز جان عامل نيست.
بر اين اساس، خدعه و نيرنگِ منافقان جز خود آنان، كسي را نميآزارد و آسيبي كه از خدعه آنان به ديگران ميرسد بيش از اثر بوي بد كنيف درون خانه، براي رهگذر بيرون نيست؛ منافق، با خدعه، كنيف بدبويي در درون خود حفر ميكند و همواره از آن در رنج است و آسيبي كه او از كنيف درون خود ميبيند هرگز با آنچه به مشامّ ديگران ميرسد قابل سنجش نيست.
خود فريبي ناخودآگاه
سرّ اين كه در اين آيه كريمه خداي سبحان ميفرمايد: منافقان نميدانند كه جز خود كسي را نميفريبند، اين است كه اين گونه معارف، بسيار دقيق و باريك است و هر كسي توان و توفيق فهم آن را نمييابد.
قرآن كريم در آياتي چند، ارتباط و پيوند عمل و عامل را به خوبي تبيينميكند و حاصل آن، چنانكه گذشت، اين است كه عمل اختصاصوجودي به عامل خود دارد و هرگز از آن جدا نيست. پس اگر عمل نيك باشد مايه كرامت انسان نيكوكار است و اگر عمل بد باشد پايه عذابانسان تبهكار است. بنابراين، منافق آنگاه كه به فكر خدعه ديگران ونفاق ميافتد، به نابودي حقيقت انساني خود پرداخته است و از سوي ديگر،مكر و خدعه او نسبت به مؤمنان بر اساس تجسّد اعمال، عين خدعه كيفري خداي سبحان نسبت به اوست: ﴿وهو خادعهم﴾ سوره نساء، آيه 142؛ زيرا خدعه ازصفات فعل خداوند است و از مقام فعل او انتزاع ميشود، نه مقام ذات خدا؛ هنگامي كه منافق به خدعه با مؤمنان ميپردازد، خداوند به عنوان كيفر،او را به حال خود واميگذارد تا نسبت به مؤمنان خدعه كند و همين خدعه او نسبت به مؤمنان، خدعه كيفري خداوند نسبت به منافق فريبكار خواهد بود.
لطایف و اشارات
1-پردهی ستبر مکر، حجاب جان منافقان
مکر منفقان پردهی ستبر است که از هر سو بر مجاری ادراکی آنان احاطه دارد و آنها را در تاریکی فرو برده، مانع بصیرتشان میشود.
منافقان در دام نیرنگ خود گرفتار میشوند(فی) ولی مومنان از نردبان حسناتشان بالا میروند(علی).
2-خودگرایی و خود فراموشی منافقان
قوای طبیعی و حیوانی را، نفس و قوای روحانی و الهی را، عقل مینامیم.
منافقان و تبهکاران تنها به فکر خودِحیوانی خویشاند و عقل آنها اسیر هوای نفسشان است و تنها چیزی که در جریان خدعهی منافقان آسیب میبیند، خود الهی آنان است.
3-راه پیروزی در جنگ عقل و نفس
راه پیروزی عقل بر نفس؛ فکر، ذکر و شکر است و راه پیروزی نفس بر عقل؛ مکر، ذهول و کفران نعمت. شیوه تهاجم نفس بر عقل این است که ابتدا وی را وسوسه میکند، سپس باطل را آراسته جلوه میدهد تا آنجا که انسانِ فریفتهی نفس، سیئات خود را حسنات میپندارد.
از آنجا که در جنگِ درون، راه فرار و سازش بسته است، نتیجهی جهاد اکبر یا پیروزی است یا اسارت یا شهادت. برای اولیای خدا، پیروزی عقل؛ برای کافران، منافقان و مومنان فاسق، اسارت عقل؛ و در مومنان متوسطِ عادل، شهادت عقل. شهادت یعنی در جهاد اکبر نه اسیر میشود و نه امیر و در همین حالت، مرگ او عین شهادت است.
4-خطر نیرنگ با مومنان
نیرنگ با مومنان در کنار نیرنگ با خدا آمده است.
5-نیرنگ منافقان با کافران
گرچه منافق باطناً کافر است ولی هنگام نیازمندی کافران به کمک، از مساعدت با آنان دریغ میورزد، حتی اگر به آنان وعدهی کمک داده باشد.
بحث روایی
1-رابطه ی نفاق، ریا و شرک
نفاق مصداقی از شرک است. ریا که اصل آن نفاق است، درختی است که جز شرک میوهی دیگری ندارد و چون باطن منافق، ظاهر میشود و از طرف دیگر، از غیر خدا کاری ساخته نیست، از این رو منافق ریاکار فریب خود را خورده، لیکن به آن آگاه نبوده است.
2-ریا شرک است
یکی از علل مستور نفاق و مانند آن این است که انسان غافل یا جاهل، نمیداند خداوند از همهی اعمال جوانح و جوارح آدمی آگاه است و تدبیر همهی امور آفرینش بدون واسطه یا با واسطه به مشیئت و قدرت اوست. از این رو به غیر خدا تکیه میکند.
اما سرّ ناآگاهی منافق ریاکار از بازگشت خدعهی او به خودش آن است که خدعه و مکر او معلوم و مشهود خداست و خداوند میتواند همان را به زیان وی تمام کند.
در حقیقت منشا هر گناه، سلطهی هوا بر عقل است که یا سبب جهل انسان به علم مطلق خداوند است یا وسیله غفلت او از قدرت نامحدود الهی. گاهی نیز علم و قدرت مطلق خداوند معلوم انسان است، لیکن سلطهی هوس بر عقل نمیگذارد چنین علمی اثر کند و مانع گناه گردد.
(فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذابٌ الیمُ بِما کانوا یَکذِبونَ)(10)
گزیده تفسیر
سنت الهی بر این نیست که در ابتدا دل آدمی را بیمار کند یا بر بیماری او بیفزاید، بلکه با دستور ایمان و تقوا از بیمار دلی پیشگیری، یا آن را درمان می کند، لیکن بیماردلانی که به سوء اختیار خود از درمان های الهی بهره ای نمی برد، خداوند بر بیماریشان می افزاید.
عذاب دردناکی که دامنگیر منافقان می شود بر اثر نفاق و کذب اعتقادی آنان است، همان کذب اعتقادی که منشا سیره ی سیئه ی عملی آنان شده است.
تفسیر
علیم: الم به معنای درد شدید است و علیم به معنای دردناک(ما ثبت له الوجع) است و راز اتصاف عذاب به الیم، سدت مبالغه است.
عنوان عذاب الیم اگر مطلق باشد و در مقابل عنوان دیگر قرار نگیرد، شامل انواع دردها و ناگواری هاست. خدای سبحان همراه با تبیین اوصاف منافقان، درون مستورشان را افشا می کند و احکام مناسبی را نیز برای اوصاف آنان بیان می کند، مثلا آنجا که سخن از تظاهرشان به ایمان است می فرماید: آن ها اصلا از مومنان نیستند و یا آن جا که نیرنگشان با خدا و مومنان مطرح شده، می فرماید: ایشان خود را می فریبند و در این آیه ی کریمه نیز که سخن از بیماردلی آنان است در مقابل می فرماید: خداوند نیز (به عنوان کیفر ) بر بیماریشان می افزاید.
منافقان بیماردل
انسان ها از نظر قرآن کریم سه دسته اند: 1. مومنان عادل که زنده اند و قلبی سلیم و سالم دارند
2. مومنان ضعیف الایمان و تبهکار که زنده اند، ولی بیمار دل اند
3. کافران و منافقان که مرده اند یا بیماری حاد و مزمن دارند
منافقان هم در حکم مرده اند هم در حکم بیمار؛ چون قلبشان به مثابه ی مرده است، از آن هیچ بهره ای نمی برند و چون دل هایشان به طور حاد بیمار است، درد و عفونت آن گریبانگیرشان است؛ زیرا مرده ی محض عذاب دنیا را احساس نمی کند.
سنت الهی در کیفر بیماردلان
برخی از مفسران، جمله ی (فزادهم الله مرضا) را انشاء دانسته اند، نه اخبار و آن را نفرین الهی پنداشته اند تا افزون بر گذشته شامل حال و آینده نیز باشد لیکن «فاء» در "فزادهم" با چنین ترکیبی ناسازگار است و جمله ی مزبور، خبری است نه انشایی و تعبیر به فعل ماضی (زاد) بیانگر آن نیست که خداوند تنها در گذشته بر بیماری منافقان افزوده است و در آینده بر آن نمی افزاید، بلکه چون منافقان در آینده نیز همانند گذشته عمل خواهند کرد بیماری آنان رو به فزونی خواهد رفت و تا هنگام مرگ و لقای جلال و قهر الهی ادامه خواهد یافت.
سنت الهی بر این نیست که در ابتدا دل انسانی را بیمار کند و یا بر بیماری کسی بیفزاید، بلکه در آغاز ، برای پیشگیری از بیماردلی اشخاص دستور ایمان و تقوا و پرهیز از دین فروشی می دهد و اگر کسی با سوء اختیار، خود را مریض کرد، چون امراض قلبی پنهان است و انسان از آن غافل، خدای سبحان در مرحله ی بعد او را نسبت به اصل بیماری وی آگاه می کند و به تبیین نشانه ی بیماری او می پردازد. در سومین مرحله، اگر بیماری در قلب آنان جای گرفت، خدای سبحان راه درمان و بازگشت به سلامت را به آنان معرفی می کند و اگر به نسخه ی شفابخش قرآن اعتنا نکردند، آنان را به افشای اسرارشان تهدید می کند تا کسی که از آشکار شدن برخی بیماری های تن وحشتی ندارد اما از آشکار شدن بیماری درونی خویش، مانند نفاق، رنج می برد، به خود آید و از آن دست بردارد و اگر چنین هشداری موثر نیفتاد آنان را تهدید به تبعید یا قتل می کند آنگاه اگر به راه نیامدند آنان را به حال خود وا می گذارد و چون کارشان از درمان گذشته به آنان می گوید هرچه خواستید بکنید. از این رو منافق پیوسته بر بیماری قلبی و تبهکاری اش افزوده می شود.
راز اسناد افزایش مرض به خدا
خدای سبحان، هم افزودن ایمان و هدایت مومنان را به خود اسناد می دهد و هم افزودن بر بیماردلی منافقان را. سر این که ازدیاد مرض به خدا نسبت داده می شود این است که همه امور عالم تحت تدبیر خداوند سبحان است، برخی امور، مانند هدایت، هم بی واسطه و هم با واسطه قابل اسناد به اوست و برخی، مانند اضلال و ازدیاد بیماری دل، چون «لدی الله» و نزد خدا جایی ندارد، حتما با واسطه به خدا اسناد داده می شود زیرا از جانب خدای سلام جز سلامت چیزی افاضه نمی شود و او جز به دارالسلام، که نمونه ی کامل آن بهشت است، به جایی دعوت نمی کند ولی همان دعوت به سلامت، در ظرف قلب آلوده و بیمار منافقان به بیماری تبدیل می گردد؛ چنان که نزول آیات قرآنی که مایه ی افزایش ایمان مومنان بود برای منافقان جز فزونی رجس ره آوردی نداشت.
لطایف و اشارات
1-کذب اعتقادی و عذاب دردناک منافقان
عذاب الیم و دردناکی که دامنگیر منافقان است، بر اثر دروغگویی و نفاق آن هاست. مراد از دروغ در این گونه موارد، کذب زبانی و عادی نیست، بلکه مراد از آن، نفاق و کذب اعتقادیست.
2-استقرار بیماری در دل منافقان
برخی بر آنند که عنوان(فی قلوبهم مرض) برای تفهیم عروض و استقرار مرض در دل منافقان موثر و مفیدتر از عنوان (قلوبهم مرضی) است.