تفسیر شریف تسنیم2 (نشریه هادی شماره 80)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 08 خرداد 1395
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 1261
آیه 7 سوره آل عمران...
راز كاربرد متشابه در قرآن
«تشابه» از اوصاف لفظي، مانند عموم يا اطلاق يا اجمال نيست، زيرا لفظ مجملْ ظهوري ندارد. آري ممكن است كسي آن را مطابق رأي خود معنا كند؛ لكن شأنيّت فتنهزايي ندارد، چون براي همگان مفهوم روشني ندارد تا دستاويز بيماردلان قرار گيرد، چنانكه عمل كردن به آيه عام يا مطلق، بياعتنا به مخصّص يا مقيّد، خلاف است؛ امّا فتنهانگيز نيست؛ ولي متشابه در معناي خود ظهور دارد، گرچه آن معناي ظاهر حق نيست و حق نماست؛ مثلاً آيه ﴿اِنَّ رَبَّكَ لَبِالمِرصاد) 1) به خوبي دلالت دارد كه خدا در كمين است؛ امّا عقل نميپذيرد كه خداي مجرّد محض و پيراسته از جسم و ماده، در كمين جسماني باشد؛ لكن ارجاع اين آيه به آيه محكمي چون ﴿لَيسَ كَمِثلِهِ شيء)2) روشن ميسازد كه مترصّد بودن، صفتِ فعل خداست نه ذات؛ و فعل خدا موجود امكاني است، پس ميشود در مكان معيّني ظهور كند.
با روشن شدن پيوند «محكم» و «متشابه»، اين نتايج به دست ميآيد:
1. قرآن كريم در صورتي ميتواند روشنگر جز خود و ﴿تِبينًا لِكُلِّ شيء) باشد كه خودش روشن و مبيَّن باشد و هنگامي روشن و بيّن و مطمئن و ثابت است كه متشابهات آن به محكمات ارجاع شود.
2. از اين رابطه ميتوان به معناي اين روايات پي برد: إنّ الكتاب يصدّق بعضه بعضاً؛ ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض ؛ كتاب الله يصدّق بعضه بعضاً
3. متشابهات، چون داراي معناي دلپذير و آرامبخشي نيستند، توان آرامش بخشيدن به يكديگر را نيز ندارند؛ امّا «محكمات» نه تنها «متشابهات» را تفسير ميكنند، برخي محكمات ديگر را نيز در پرتو خويش روشنتر ميسازند؛ يعني هم خود آرامش دارند و هم آرامش بخشاند.
4. «محكمات» را بايد كاملاً شناخت تا بتوان متشابهات را به آنها بازگرداند.
قرآن كريم، آيات متشابه را دستاويز فتنهانگيزان ميشمرد. قرآن كتاب «هدايت» و «نور» است و خود را به ﴿اِنَّهُ لَقَولٌ فَصل * وما هُوَ بِالهَزل) و نيز ﴿تِبينًا لِكُلِّ شيء) ميستايد و در صدد رفع هر گونه ابهامي است، پس چرا بايد آيات متشابهي در آن باشد كه زمينه فتنه و گمراهي را فراهم سازد و مستمسك ظلمتطلبان فتنهجو شود؟
اين سؤال از مباحث علوم قرآني است و پاسخهايي بدان دادهاند كه برخي از آنها در تفسير شريف الميزان آمده است:
أ. پذيرش قرآن كريم عبادت است و اگر همه آيات آن محكم بود، ادراك و پذيرش آن به سهولت انجام ميگرفت؛ ليكن با وجود متشابهات، اين عمل عبادي، سختي و اجر بيشتري دارد.
اين پاسخ ناتمام است، چون اگر اين رنج در ارتقاي معرفت انسان سهمي نداشته باشد، معرّف كمال قرآن نيست. از سوي ديگر هر رنجي اجر ندارد، زيرا رنج و اجرْ لازم و ملزوم يكديگر نيستند، چون رنجي كه براي فهم معارف قرآن باشد، ملازمِ با اجر است؛ نه حلّ معماگونه آن كه دستاويز دستآموزان فتنهجوست.
ب. اگر همه مطالب قرآن كريم صريح ميبود، متفكران گوناگون را جذب
نميكرد، چون صراحتِ در بيان گاهي رنجش خاطر و راندن افراد ژرفانديش را در پي دارد.
اين جواب با دو نكته نقدپذير است: يك. قرآن كريم محافظهكار نيست، كتابي صريح و قاطع و حجّتي رسا و انكارناپذير است: ﴿لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ ويَحيي مَن حَي عَن بَيِّنَة) و خداي سبحان نيز سخن خود را ﴿لَقَولٌ فَصل) مينامد.
دو. خداي سبحان بارها بتپرستي را تحقير و كافران و تبهكاران را به «چارپايان» «حمار» و «كلب» مانند كرده است.
ج. متشابهات قرآني ابزار بيداري روح تحقيق و رهايي از تقليد است.
اين پاسخ نيز ناتمام است، زيرا فهم محكمات قرآني نيز بيتحقيق شدني نيست، چون محكمات هم با استدلال عميق آميختهاند و پيبردن به ارتباط مبادي و نتايج و نيز به تلازم مقدّم و تالي در قياسهاي استثنايي قرآن، تحقيق و نجات از دام تقليد است.
نيز لازم اين سخن، نزول از سوي خدا نيست، بلكه به هر سببي پديد آيد، چنين نتيجهاي خواهد داشت.
د. متشابه داراي تأويل است كه رسيدن به آن، نيازمند فراگيري علوم مختلفي مانند صرف، نحو، لغت، معاني و بيان و اصول فقه است، از اينرو متشابهات قرآني، زمينه تخصّص را در علوم و فنون فراهم ميآورد.
اين جواب نيز باطل است، زيرا اولاً اين هدف را «آيات محكم» نيز ميتوانند فراهم كنند و ثانياً «متشابهات» دستاويز فتنهجوياناند؛ نه وسيله بالندگي علوم و ارتقاي تخصّص
ه . آيات متشابه، زمينهساز امتحان الهياند، تا روح تعبّد و تسليم شناخته شود، زيرا اگر همه آيات قرآني محكم ميبود، ايمان به آنها چون ايمان به شهادت بود و چنين ايماني نميتواند معيار آزمايش باشد؛ امّا آياتي كه به وجود «برزخ»، «صراط»، «تطاير كتب»، «انطاق جوارح» و مانند آن دلالت دارند، به «غيب» مربوط ميشوند و ايمان به غيب معيار امتحان است.
اين پاسخ نيز مانند جوابهاي گذشته ناتمام است، زيرا قرآن كريم متشابهات را دستاويز فتنهگران ميداند؛ نه در بردارنده اسرار غيب؛ و همچنين آيه آنگاه ميتواند وسيله امتحان باشد كه اگر معناي تفصيلي روشني ندارد، داراي معناي اجمالي دقيق و قوي باشد، در حالي كه «متشابه» چنين نيست.
و. قرآن كريم براي شكوفايي عقل، با متشابهات انسان را به تدبّر وا ميدارد و اگر همه آيات قرآني محكم بودند، نيازي به تدبّر نبود و عقل انساني هم شكوفا نميگرديد.
استاد، علاّمه طباطبايي(قدسسرّه) در نقد خود ميفرمايد: قرآن كريم ضمن دعوت مردم به تدبّر و تعمّق در آيات آفاقي و انفسي، با طرح انواع براهين، راه را براي تعقّل و تفكّر انسانها هموار ميسازد، پس براي رسيدن به اين هدف به آيات زمينهساز فتنهانگيزي نيازي نيست .
ز. از آنجا كه برخي مخاطبان قرآن كريم، هوشمند و ديگران متوسّط يا پايينتر هستند، آيات قرآني هم داراي مراتبي است و «متشابهات» براي هوشمندان و «محكمات» براي ديگر طبقات است.
در نقد اين جواب ميتوان گفت كه «محكمات» مفسّر متشابهاتاند و هرگز تنها با تمسّك به متشابه و بيارجاع آن به محكم، مراد قرآن فهميده نميشود. «متشابه» در سايه محكم، معناي واقعي خود را يافته و براي همگان روشن ميشود، پس در ناحيه معنا ميان محكم و متشابه تفاوتي نيست و ايندو از سنخ واحدند.
افزون بر اين، اگر متشابه رمزگونه و فهم آن مخصوص هوشمندان باشد، آن كه نه هوشمند است و نه از مؤمنان منقاد، چنانچه در پي متشابهات برود، خود را به زحمت مياندازد و زمينه گمراهي ديگران را نيز فراهم ميسازد.
تنوع سطح مفاهيم قرآني، با تقسيم آيات به محكم و متشابه ربطي ندارد و متشابهات نيز تنها دربر دارنده معارفي ويژه خواص نيستند.
ح. اثر متشابه، رجوع مردم به اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) و برقراري پيوند علمي با آنان است.
درباره اين پاسخ بايد گفت كه سخن گفتن با مردم و تبيين معارف بلند الهي براي آنان و جريان سيل خروشان علوم و معارف به ذهن بشر، پديد آمدن پديده كف تشابه را در پي دارد و در نشئه طبيعت گزيري از تشابه نيست و مرجع حقيقي حلّ آن، ائمّه هدي(عليهمالسلام) هستند، زيرا آنان مبيّن و مفسّر قرآن كريم، بلكه قرآن ممثّلاند و همانگونه كه محكمات را روشن ميكنند، متشابهات را نيز به محكمات برگردانده و معناي حقّ آن را مينمايانند؛ امّا آيات متشابه براي اين هدف نيامدهاند. همچنين اگر اشتمال قرآن بر تشابه براي حفظ پيوند مردم با ائمّه(عليهمالسلام) ميبود، نبايد در روايات نيز متشابهات باشد، در حالي كه هست.
نكته: در نظام تكويني، برخي از امور «مبدأ ضروري» و بعضي «لازم مبدأ ضروري» هستند كه از قسم اول به «مقصود بالذات» و از قسم دوم به «مقصود بالعرض» ياد ميشود. مسئله محكم و متشابه در نظام تدوين، با اين قانون همراه است؛ يعني فوائدي كه بر تشابه آيات خاص مترتب است از قسم اول يعني مقصود بالذات ـ نيست بلكه از قسم دوم است ـ يعني مقصود بالعرض است ـ چنانكه خود تشابه نيز مقْضي و مَرضي بالعرض است و نظام ضروري و بالذات آن، همان است كه قبلاً بيان شد.
از اينجا ميتوان گفت دليلي بر تعيّن يا تعيين يا حصر فوائد تشابه در امور ياد شده در پاسخهاي گذشته نيست و ميشود همه آنها با حفظ اولويت، بعضي از بركات تشابه به شمار آيند و از ادله نقلي كه فوائد اشتمال قرآن بر متشابه را برميشمارند هرگز برنميآيد كه امور ياد شده در رديف علّتهاي ذاتي و اوّلي آناند، زيرا ميان فائده و غايت فرق است، چنانكه غايت بالذات و غايت بالعرض نيز غير از هماند.
نسبي بودن محكم و متشابه
عنوانهاي مطروح در متون نقلي يكسان نيستند، زيرا بعضي از آنها نفسياند و برخي نِسبي؛ مثلاً عناوين عام و مطلق، نفسياند؛ ولي مجمل و مبين و نيز محكم و متشابه، نسبي؛ يعني عموم عام و اطلاق مطلق به افرادي كه از آنها استظهار ميكنند ارتباط ندارند، زيرا انطباق عام و مطلق بر افراد و مصاديقشان و اندراج افراد و مصاديق تحت آنها در هر زمان و زمين و نسبت به هر فرد و گروه يكسان است؛ امّا ظهور و خفا و ابهام و بيان و اجمال و تبيين و ساير عناوين دلالي نسبت به افراد يكسان نيستند: ممكن است لفظي (مفرد يا جمله) براي كسي كه از موارد استعمال و كيفيت آن آگاه است، مبيّن باشد؛ ولي براي ديگري مجمل و همچنين ميتواند آيهاي يا روايتي براي بعضي متشابه؛ اما براي ديگري محكم باشد و نيز ميشود نسبت به بعضي حدوثاً متشابه باشد؛ ليكن بقاءً متشابه نباشد، زيرا قدرت علمي ارجاع آن را به محكم داشته باشد، در نتيجه تشابهزدايي شده و آنچه حدوثاً متشابه بود، بقاءً محكم گردد.