سلام علی آل یاسین...(296)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 01 مرداد 1398
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 771
مقدمه نشریه هاد شماره 109
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و
...
أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛؛
....
زيارت جامعه كبيره كه به مثابه تفسير مقام عترت طاهرين (عليهمالسلام) وتحرير نبوّت وامامت ارائه شده در جامه خلافت وشرح آنان در كسوت ولايت است سهم شجره طوباي توحيد را همچنان در رأس معارف خود قرار داده است؛ لذا پيش از عرض ادب در فِناي مقربان معصوم (عليهمالسلام) چراغ توحيد را برافروخته است وآن حقيقت بيهمتاي معرفتي را با تكبير صدگانه تثبيت نموده است.
. بازگشت تكبير به تهليل
بايد توجه داشت كه روح تكبير به تهليل برميگردد؛ بنابراين تكبير صدگانه به منزله توحيد صدگانه است؛ يعني صد بار «اللّه اكبر» گفتن، همانند صد بار «لا إله إلاّ اللّه» گفتن است؛ زيرا وقتي امام صادق (عليهالسلام) از مردي كه نزد او «اللّه اكبر» بر زبان آورد، پرسيد: خدا از چه چيزي بزرگتر است؟ ؛ «الله أكبر من أيّ شيء»؟
گفت: خداوند بزرگتر از همه چيز است؛
بنابراين خدا را محدود كردي؛
پس چه بگويم؟؛ كيف أقول؟
بگو: خداي سبحان بزرگتر از آن است كه واصفي او را به بزرگي يا به بزرگتري وصف كند؛ «الله اكبر من أن يوصف».[ كافي، ج 1، ص 117؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 291، كتاب الصلاة، ابواب الذكر، باب 33، ح 2، حديث 1 نيز مشابه اين حديث است
لازم به تذكر است كه بازگشت اين قضيّه به سلب بسيط تحصيلي است، نه ايجاب عدولي؛ يعني معناي «الله أكبر من أن يوصف» در حديث مزبور اين نيست كه در جهان هستي غير از خداي سبحان موجودي يافت ميشود كه واصف باشد ونيز موجودي يافت ميشود كه صفت باشد، ليكن خدا بزرگتر از آن است كه به وصف آن واصف درآيد، بلكه منظور آن است كه چيزي در جهان هستي غير از خداوند وجود ندارد تا صغير باشد يا كبير واصف باشد يا صفت؛ زيرا هرچه در جهان يافت ميشود آيينهدار جمال وجلال الهي بوده، آيات اسما وصفات وي است.
بنابراين «الله أكبر» مرادف «لا إله إلاّ اللّه» خواهد بود و همانند آن نفي غير خواهد كرد.
بدين ترتيب با توجه به معناي تكبير كه غير او را نفي ميكند روشن خواهد شد كه منطقه نفي مستفاد از حرف «لا» در كلمه طيبه «لا إله إلاّ اللّه» بسيار وسيع است، در نتيجه تنها الوهيت ومعبوديت نفي نميشود، بلكه اساس هر موجود مستقلي غير از خدا نفي ميگردد.
حال كه روشن شد حقيقت تكبير به تهليل برمي گردد، روشن ميشود كه تسبيح و تحميد نيز به تهليل برميگردد. پس نتيجه تربيع تسبيحات به توحيد است؛ يعني بازگشت همه كمالات جمالي وجلالي وهمه اسماي تنزيهي وتشبيهي در بخش معرفتشناسي به توحيد است و در بخش هستيشناسي به وحدت حقيقي است.
. وحدت مطلق و نامتناهي
منظور از وحدتِ خدا، همانا وحدت اطلاق ذاتي است كه ازليّت وابديّت را به عنوان سرمديّت ارائه ميكند و مقابلي، جز عدم ندارد؛ واگر در حكمت متعاليه گاهي «كثرت» در مقابل «وحدت» به كار ميرود، مراد از آن وحدت، هرگز وحدتِ اطلاقِ ذاتي وقاهر نيست؛ زيرا وحدتِ مطلق، مساوق اصل هستي است، نه قسمي از آن. آنگاه اصل هستي (كه مساوق وحدت بو و وحدت نيز مساوق آن است) به اموري تقسيم ميشود كه يكي از آن مسائل تقسيمي اين است: «الموجود إمّا واحد وإمّا كثير». بنابراين وحدت سامي اصلاً مقابلي جز عدم ندارد آن وحدتي كه كثرت مقابل اوست، از اقسام مندرج تحت وحدت اطلاقي است.
حكيمان الهي ـ كه پيرو عاقل وتابع متفكر ومجتهد قرآن وعترتاند وعقل برهاني را مصباح شريعت آسماني ميدانند، نه مفتاح صرف ونه ميزان آن ـ وحدت خداوند را از محدوده عددي، صنفي، نوعي، جنسي ومانند آن منزّه ميدانند؛ زيرا همه اين انحاي وحدت، مندرج تحت ماهيتاند وخداي سبحان از منظر حكمت برهاني، مبرّا از هر گونه ماهيت جوهري وعرضي است. پس در هيچ مقولهاي مندرج نخواهد بود ووحدت او از سنخ وحدت ماهوي نيست وچون هرگونه ماهيت از خداي سبحان منتفي است، پس وحدت عددي از اوصاف سلبي خداست؛ زيرا عدد، تحت مقوله كمّ مندرج است.
اگر حكيمي چونان ابنسينا واجب الوجود را به وحدت عددي موصوف كرد، مقصودش همان وحدت شخصي است، نه كمّي؛ چنانكه مقصود از «لك يا الهي وحدانية العدد» در دعاي امام سجاد (عليهالسلام) همان وحدت شخصي است نه كمّي؛ زيرا وحدت عددي به معناي كمّي در قلمرو آيات الهي بوده وجزء مُلك است كه در اختيار خداست: (تبارك الذي بيده الملك)[1] واين نيز يكي از وجوه ومحاملي است كه دعاي مزبور بر آن حمل شده است.
. سرّ سلب وحدتهاي ماهوي از خدا
وحدتهاي ماهوي ـ با همه اقسامي كه دارد ـ از موجود محدود ومنقطع به لحاظ نفاد، تناهي و انقطاعي كه در قبال موجود محدود ديگر دارد، انتزاع ميشود؛ در حالي كه وحدت اطلاقي از صرافت هستي، محوضت وجود و نامتناهي بودن آن انتزاع ميشود.
از اين رو وحدت اطلاقي براي خدا اثبات ميشود، اما تمام اقسام وحدت ماهوي از او سلب ميگردد. نشان چنين وحدت ذاتي واطلاق وجودي، همانا نفي شريك به طور مطلق است؛ يعني هيچ موجودي به هيچ وجه شريك خدا نخواهدبود. در حالي كه در هر وحدت عددي، وجود شريك در جامع صنفي، نوعي، جنسي ومانند آن محرز است؛ زيرا اين گونه از شركتهاي ماهوي نسبت به وحدت اطلاقي زيانبار است. اما صِرف اشتراك در مفهوم جامع انتزاعي كه از سنخ ماهيت نيست، ضرري ندارد؛ يعني نه به حال واجب الوجود زيانبار است كه موجود ديگري با وي در مفهوم انتزاعي، مانند «مفهوم» جامع ومشترك معنوي وجود، شريك باشد ونه به حال ممكن سودمند است كه با واجب الوجود در «مفهوم» جامع انتزاعي وذهني كه اصلاً در عَيْن تحقق ندارد و فردي براي او متصوّر نيست، هرچند مصداق دارد[ـ تفاوت ميان فرد ذاتي ومصداق، عميق است] شريك باشد.
. معناي «كما
از آنچه در تفسير وحدت و تبيين نفي شريك بهطور مطلق بيان شد، معلوم گشت كه هيچ ذات، فعل و اثري نميتواند شريك و همانند ذات، وصف، فعل و اثر خداي سبحان باشد. بنابراين، معناي «كما» در «كما شهد الله لنفسه» تشبيه ومانند آن نيست تا شهادت توحيدي بنده مماثل، مشابه ومساوي شهادت توحيدي خداوند باشد؛ زيرا هيچ مظهري كه عين ربط، فقر وقصور است، شبيه ظاهري كه عين استقلال، غنا وتمام است، نخواهد بود. البته نسبت به جملههاي بعدي ميتواند به عنوان تشابه، تماثل يا تساوي باشد و چون حرف عطف به منزله تكرار كلمه «كما» است، لذا ميتوان از جمله «كما شهد الله لنفسه» يك معنا واز جمله «و[كما] شهدت له ملائكته... » معناي ديگر اراده نمود! چنانكه ميتواند نظير «لا أُحصي ثناءً عَلَيك أنت كما أثنَيت علي نفسك» باشد؛ يعني من قادر نيستم تو را ثنا گويم؛ تو آن چناني كه خودت را ثنا گفتي وميگويي.
البته ثناي خداوند نسبت به ذات اقدس خود گاهي دربارگاه منيع وجوبي است كه مقدور احدي نيست وزماني با زبان نازل خود در قرب نوافل كه همان زبان بنده مقرّب است، انجام ميپذيرد. در اين مرحله، انسان كامل متقرّب به خداوند با لسان الهي، وي را ثنا ميگويد، نه با زبان بشري خود
انشاالله ادامه دارد....