تسنیم(گردان قم) نشریه هادی شماره 89
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 11 ارديبهشت 1396
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 905
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
قَد كانَ لَكُم ءایةٌ فی فِئَتَینِ التَقَتا فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ اللهِ واُخری كافِرَةٌ یرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی العَینِ واللهُ یؤَیدُ بِنَصرِهِ مَن یشاءُ اِنَّ فی ذلِكَ لَعِبرَةً لاُولِی الاَبصر(13)
گزیده تفسیر
این آیه به حادثه مهم برخورد دو سپاه در جنگ بدر اشاره میكند كه مسلمانان امدادهای غیبی را به چشم خود دیدند. این خرق عادت، غیر از معجزاتی است كه مسلمانان آن را ندیده بودند و تنها قرآن كریم (همانند دیگر اخبار غیبی) از آن خبر میدهد.
این آیه پیروزی مسلمانان بر كافران را امداد الهی مینامد كه گاهی به فرستادن فرشته و زمانی به بارش باران و هنگامی به ایجاد امن و آرامش در قلوب مؤمنان و ترس در قلوب كافران و وقتی نیز به تصرّف در مجاری ادراكی (مانند چشم) است و در جنگ بدر همین معجزه اخیر، رخ داد.
تناسب آیات
در آیه پیشین از شكست كافران وعدم كارایی اموال و اولاد در روز حادثه سخن به میان آمد و این آیه نموداری از شكست آنان و پیروزی مؤمنان از راه نامتعارف است. ضمناً عبرتگیری را به هر دو گروه سفارش میكند تا همگان (مؤمنان و كافران) از گزند غرور و آسیب غفلت مصون بمانند.
اعجازی نادر در جنگ بدر
صدر و ذیل این آیه، همه را به تأمل و تفكر در یكی از معجزات پیامبر فرامیخواند. این اعجاز آیتی است برای همگان؛ هم برای مؤمنان تا در جنگهای بعدی اظهار ناتوانی نكنند و هم برای كافران تا در نبردهای دیگر تجرّی نداشته باشند.این اعجاز، موردی نادر الوقوع بود كه مسلمانان آن را با چشم خود دیدند و بر خلاف نوع معجزاتی بود كه تنها اخبار غیبیشان در قرآن آمده است؛ مانند قصه حضرت نوح(علیهالسلام) یا حضرت مریم یا موسای كلیم(علیهالسلام).در این نبرد، براساس علل و عوامل ظاهری، كافران شكستناپذیر مینمودند، زیرا آنان نزدیك هزار نفر جنگجوی مسلّح و برخوردار از تداركات و پشتیبانی لازم بودند؛ ولی سپاه مسلمانان 313 نفر بود كه بیش از چند شمشیر و زره نداشتند و بیشترشان پیاده بودند و غذایشان چند دانه خرما بود.
راز پیروزی مؤمنان
خدای سبحان به جای «فئة مؤمنة» میفرماید: فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ الله كه، اشاره دارد كه عامل پیروزی كه از راه غیب نصیب گروه نخست شد، «فی سبیل الله بودن جهاد» آنان بود، چون اصل كلّی و وعده الهی این است كه اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُركُم ویثَبِّت اَقدامَكُم (سوره محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه 7)
رؤیت حقیقی
تعبیر ﴿رَأی العَین﴾ در این آیه و تعبیر ﴿فی اَعینِكُم﴾ در سوره «انفال» تأكید میكنند كه كافران سپاه مؤمنان را و مؤمنان لشكر كافران را به وضوح دیدند و پندار نبود.
گاه در بیرون از چشم چیزی نیست و تنها در محدوده چشمِ تماشاگر چیزی پدیدار میشود؛ مانند كارهای رعبانگیز ساحران: قالَ اَلقوا فَلَمّا اَلقَوا سَحَروا اَعینَ النّاسِ واستَرهَبوهُم وجاءو بِسِحرٍ عَظیم (سوره اعراف، آیه 116) ولی در آیه ﴿اِذ یریكَهُمُ الله﴾ چنین نیست، بلكه باید چیزی باشد تا بتوان آن را به خدا نسبت داد.
آری اگر تصرّف در چشم به خدا نسبت داده نمیشد، این احتمال بود كه تصرّف در محدوده چشم باشد؛ لیكن با توجه به قرائن موجود باید از اینگونه احتمالات صرفنظر كرد و ارائه الهی را حقیقی دانست نه چشمبندی.
تذكّر: اضلال و مانندش را میتوان به خداوند اسناد داد، زیرا خداوند اضلال كیفری دارد نه ابتدایی؛ و به معنای امساك فیض هدایت است كه عدم ملكه است؛ نه ایجاد ضلالت و نظیر آن؛ بر خلاف چشمبندی ساحرانه كه كاری باطل است.
چگونگی كم و زیاد نشان داده شدن لشكر
كافران لشكر مسلمانان را دوبرابر دیدند: یرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی العَین و مؤمنان لشكر آنها را اندك. درباره چگونگی این تقلیل كثیر و تكثیر قلیل دو نظریه میتوان ارائه داد:
1. تصرف در محور چشم بوده و بینندگان چیزی را كه واقعیت نداشته میدیدند و از مشاهده واقع عاجز بودند؛ مانند امت حضرت موسی(علیهالسلام) كه طنابها و چوبها را مار میدیدند: سَحَروا اَعینَ النّاسِ واستَرهَبوهُم وجاءو بِسِحرٍ عَظیم (سوره اعراف، آیه 116) این ارائه چون باید واقعیتی باشد كه بتوان آن را به خدا اسناد داد، از این احتمال صرفنظر میشود.
2. برای توجیه آیه ویقَلِّلُكُم فی اَعینِهِم (سوره انفال، آیه 44) میتوان گفت كه قرآن كریم بهرهوری این جهان را اندك میشمرد: قُل مَتعُ الدُّنیا قَلیل (سوره نساء، آیه 77) یعنی همه دنیا «متاع قلیل» است؛ نه اینكه بهره تبهكاران از دنیا كم باشد.
بر این اساس چیزی كه حقیقتی جز دنیا ندارد اندك است و ایمان و مؤمن چون به امداد الهی و نصرت غیبی فرشتهها متكی است، پایدار و ثابت، در نتیجه زیاد است. قرآن كریم از این حقیقت پرده میدارد و میفرماید سران كفر كه نگاهی دنیوی داشته و سیره آنان تحقیر، تقلیل و كم بینی مؤمنان بود، مؤمنان را اندك و ضعیف پنداشته و میگفتند مؤمنان گروهی اندكاند و در قیامت كه جایگاه مؤمن و كافر مشخّص میشود، روشن میشود كه چه دستهای اندك و چه گروهی بسیار بودهاند. حقیقت كافران جز «متاع دنیا» نیست كه حقیقت آن اندك است و خدای سبحان همین حقیقت كفر را كه اندك است در بیداری به مؤمنان نشان داد: واِذ یریكُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعینِكُم قَلیلًا ویقَلِّلُكُم فی اَعینِهِم... (سوره انفال، آیه 44.)
درباره اینكه آیا همه كافران لشكر مسلمانان را اندك دیدند؛ یا شیطان به رقم آنها پی برد؟ خدای سبحان میفرماید كه شیطان ابتدا كافران را شوراند كه مؤمنان توان نبرد با شما را ندارند و من نیز با شما هستم، پس به جنگ آنان بروید؛ امّا همین كه جنگ تن به تن آغاز شد، پا به فرار گذاشت و گفت كه از شما بیزارم؛ به راستی من چیزی را میبینم كه شما نمیبینید: واِذ زَینَ لَهُمُ الشَّیطنُ اَعملَهُم وقالَ لاغالِبَ لَكُمُ الیومَ مِنَ النّاسِ واِنّی جارٌ لَكُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَكَصَ عَلی عَقِبَیهِ وقالَ اِنّی بَرِیءٌ مِنكُم اِنّی اَری ما لاتَرَون (سوره انفال، آیه 48) پس كافران تنها ظاهر مؤمنان را میدیدند كه گروهی اندك بودند؛ ولی شیطان همراهان غیبی این گروه را نیز میدید.
خداوند در آغاز نبرد، همه جنود خویش را به كافران نشان نداد و آنان پیكار را آغاز كردند؛ ولی ناگاه فرشتگان را به صورت سربازانی سفیدپوش و مسلّح به آنان نشان داد، پس كار خدا چشمبندی از قبیل سَحَروا اَعینَ النّاس... نبود؛ هرچند چشمبندی ملكوتی بود نه ملكی: كافران پرده بر چشم دارند؛ ولی گاهی خدای سبحان بر اساس ترهیب یا تشویق از غیب پرده برمیدارد و آنان به اراده و ارائه خداوند آن را میبینند. جمعیت الهی مقابل كافران از نظر ظاهری، مردان مؤمن بودند و از نظر باطنی، حقیقت آنها و امداد غیبی و نصرت ملكوتی و فرشتهها. خداوند این مجموعه را تقلیل داد.
یگانه یاور مسلمانان
خداوند برپایه حكمتش هر كه را بخواهد با یاریاش تأیید میكند: واللهُ یؤَیدُ بِنَصرِهِ مَن یشاء و نصرت تنها از آنِ خداست: ومَا النَّصرُ اِلاّمِن عِندِ اللهِ العَزیزِ الحَكیم (سوره آل عمران، آیه 126)
صاحبان چشم
آنان كه از حواسّ خود صحیح بهره میبرند، افزون بر آنكه «اولوا البصائر» و «اولوا الألباب»اند، «أُولوا الأبصار» نیز هستند. در مقابل، قرآن آنها را كه از چشم خود صحیح استفاده نمیكنند، كور مینامد.
«أولوا الأبصار» كسانیاند كه از راه چشم اطلاعات صحیحی را به قلب میرسانند و قلب آنها را تحلیل میكند.
از دیدگاه قرآن كریم، اگر مجاری ادراكی (مانند چشم و گوش) ابزار دستاوردهای فكری و علمی برای قلب باشند، حقیقتاً انسان دارای چشم و گوش است، وگرنه نابینا و ناشنواست. دیگر اندامها نیز چنیناند. قرآن كریم درباره آل ابراهیم(علیهمالسلام) میفرماید كه اینان صاحبان دست و چشم (توانمند و روشنبین) بودند: اُولِی الاَیدی والاَبصر (سوره ص، آیه 45) آری كسی كه به تبر دست میبرد و بت میشكند، صاحب مجاری تحریكی (مانند دست) است؛ امّا آن كه دست روی دست گذارده و بتپرستی، ظلم و مانند آن را تماشا میكند، بیدست است.
هر كه چشم، این مجاری ادراكیاش را به شایستگی به كار نگیرد یعنی با دیدن صحنه آموزندهای عبرت نگیرد چشم او همانند چشم حیوان است كه او نیز عبرت نمیگیرد.
مدیر همه شئون ادراكی و تحریكی حیوانات، وَهْم آنهاست و شئون ادراكی و تحریكی انسان را عقل او عهدهدار است. اگر وهم متولّی اداره امور كسی شود، او مصداقِ كالاَنعمِ بَل هُم اَضَلّ میشود و چنانچه زمام دیدن و شنیدن و دیگر مجاری ادراكی و تحریكی او را عقل به دست گیرد، وی هم در مرحله عمل جزو «اُولی الأیدی و الأبصار» است و هم در مرحله دل در شمار «أُولوا الألباب».
اشارات و لطایف
1. نزاع و سستی امّت
اگر دشمن زیاد هم نشان داده میشد، رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم ترسی نداشت، زیرا خدای سبحان به او دستور مقاومت داده بود و حضرتش آنگاه كه یاوری نداشت، بیهیچ واهمهای قیام كرد، پس ترس از آنِ توده مردم است، بدین جهت در آیه اِذ یریكَهُمُ اللهُ فی مَنامِكَ قَلیلًا ولَو اَرَكَهُم كَثیرًا لَفَشِلتُم ولَتَنزَعتُم فِی الاَمر(سوره انفال، آیه 43) پس از سه خطاب به شخص پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم (بیآنكه امّت مخاطب باشد)، كلام را متوجّه امّت میكند و از سستی و نزاع سخن به میان میآورد.ضعف، زمینه نزاع را فراهم میآورد، چنان كه آیه یاد شده بدان اشاره دارد و گاهی نیز امّتی مقتدر بر اثر قدرتطلبی افراد به نزاع پرداخته، در نتیجه ناتوان و سست میشوند: ولاتَنزَعوا فَتَفشَلوا (سوره انفال، آیه 46)
تذكّر: شاید بتوان تبلیغ روانی، بزرگ و زیاد نشان دادن نیروهای خودی و كوچك و كم نشان دادن نیروی دشمن را كه در تشجیع سلحشوران اسلامی سهیماند، روا دانست.
بحث روایی
تصرّف ابلیس در دیده جنگاوران
عن زرارة عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: كان إبلیس یوم بدر یقلّل المسلمین فی أعین الكفّار و یكثّر الكفّار فی أعین المسلمین؛ فشدّ علیه جبرئیل(علیهالسلام) بالسیف فهرب منه (الكافی، ج8، ص277.)
اشاره: درباره بخش نخست حدیث كه تقلیل را به ابلیس نسبت میدهد (كان ابلیس یوم بدر یقلل...)، در حالی كه آیات قرآنی، همین عمل را از خدا میدانند: واِذ یریكُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعینِكُم قَلیلًا ویقَلِّلُكُم فی اَعینِهِم، باید گفت كه هیچگونه تنافی میان آیات و این روایت نیست، زیرا شیطان جز شیطنت و تهییج كافران قصدی نداشت؛ ولی با این عمل، سبب شد تا كافران با تجهیزات كامل به میدان آیند و برنگردند تا طعم تلخ شكست را بچشند.
شیطان به جهت سرپیچی از امر تشریعی خدا جهنّمی شد؛ امّا در مكتب توحید قرآنی، همانند سگ شکاری است و بر خلاف آنچه به زرتشتیان منسوب است ـ هرچند ممكن است محققان آنها نپذیرند ـ شیطان (نه تنها) در برابر خدا نیست، بلكه بیاذن خدا نیز كاری انجام نمیدهد.
تذكّر: اولاً هرگونه سلطنت ابلیس بر انسان نفی شده است و ثانیاً در موارد اقتدار ابلیس بر كافران، كارش مأموریت الهی است. همانگونه كه شیطان ایران اسلامی را در چشم صدام كم نشان داد و او به گمان فتح سه روزه ایران، در ورطه نابودی خود گام نهاد. آری خدای سبحان شیطان را بر كافرانی چیره ساخت كه سالیان متمادی ندای وحی را شنیدند و به آن ایمان نیاوردند و برای خاموش كردن چراغ وحی به هر عملی روی آوردند.
برخی مفسّران، مانند علامه طبرسی روایتی را نقل كردهاند كه شیطان در روز بدر به صورت یكی از سران شرك درآمد. شیطان روز بدر به صورت شخصی درآمده و با عدهای سخن گفته است. سپس به آن شخص كه شیطان به صورت او درآمده بود گفتند كه چرا فرار كردی و او گفت كه من اصلاً در جنگ شركت نداشتم، پس شیطان به صورت او متمثّل شده بود.
به هر روی، دلیل عقلی و نقلی، نه تنها بر خلاف ظاهر آیه نیست، بلكه مؤید آن هم هست.
زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ والبَنينَ والقَناطيرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّةِ والخَيلِ المُسَوَّمَةِ والاَنعامِ والحَرثِ ذلِكَ مَتاعُ الحَياةِ الدُّنيا واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَآبِ (14)
گزيده تفسير
دوستي مشتهيات گوناگون غريزي، عاطفي، مالي و... از زنان، پسران، اموال فراوان و انباشته مانند زر و سيم، اسبهاي متشخص، دامها و كشتزارها براي مردم آراسته شده؛ ليكن اينها متاع ناچيز زندگي دنياست و فرجام نيكو نزد خداست.
خداي سبحان خود را فاعل زينتبخشي زمين، آسمان و فطرت آدميان ميداند و هر زينتبخشي ممدوح هم از او وهم از نزد اوست و هر زينتبخشي مذموم تنها از نزد اوست (هر پديده امكاني اگر خير باشد بيواسطه به خدا نسبت دارد و چنانچه شر باشد با واسطه)؛ ليكن سباق و سياق آيه مورد بحث كه در پي توبيخ و تحقير شهوتگرايان است ميرساند كه فاعل تزيينِ حبّ شهوات، شيطان است نه ذات اقدس خداوند. تزيين اعيان خارجي به خدا منسوب است؛ ولي تزيين اوصاف نفساني دسترس وساوس شيطاني كار شيطان است.
البته محبّت عادي زنان، فرزندان و اموال، مصداق «حبّ الشهوات» به شمار نميرود؛ و پيام آيه اين است كه چهره شهواني زينت محبوبتان نباشد وگرنه چهره ابزاري اين امور، نكوهيده نيست، زيرا حبّ آنها طبيعي انسان، و نيكوست و در نتيجه به خدا منسوب است.
مشتهيات هفتگانه مذكور در آيه جنبه تمثيلي دارند نه تعييني و از اينرو پيام حصر ندارند. راز عدم تصريح به زينتهاي وهمي مانند جاه و مقامخواهي، تصريح به ريشههاي آنهاست (همان امور هفتگانه) و سرّ نام نبردن از دختران يا شمول عنوان «نساء» نسبت به آنهاست، چون شامل شهوت غريزي و عاطفي هر دو ميشود، يا اينكه «بنين» از روي تغليب «بنات» را نيز دربر ميگيرد يا چون آيه در فضاي انزجار از دختران فرود آمده است.
ذكر امور هفتگانه با حرف ترتيب مانند «فاء» و «ثم» ارائه نشده؛ ليكن ترتيب ذكري و تقديم لفظي نشاني از اهتمام به متقدم نسبت به متأخر است. البته اثرگذاري امور ياد شده در همه موارد يكسان نيست.
در پايان آيه و در مقام جمعبندي، امور هفتگانه را متاع ناچيز دنيا ميداند و با تعبيري ويژه، فرجام نيك را نزد خدا برميشمارد.
تفسير
مفردات
الشهوات: «شهوت» مصدر و به معناي ميل شديد نفس به چيزي است كه با آن سازگار است.. (الشَّهَواتِ) انواع مشتهيات غريزي، عاطفي، مالي و... است؛ شهوت غريزي مانند علاقه به زنان؛ شهوت عاطفي همچون رغبت به فرزندان؛ شهوت مالي نيز داراي شعبههاي گونهگون است نظير رغبت به ثروتهاي انباشته (قناطير مقنطره) و رغبت به دامپروري، دامداري و كشاورزي: والخَيلِ المُسَوَّمَة و الأنْعامِ و الحَرث. اين امور افزون بر آنكه شهوت مالاند، شهوت جمال و زيبايي و تفاخر نيز به شمار ميآيند.
القناطير المقنطرة: «قناطير» جمع «قنطار» يا جمع «قنطره» است. قنطره اگر در مورد مال به كار رود ـ از سر تشبيه به «قنطره» به معناي پل ، مالي است كه وسيله گذران زندگي است و مراد از والقَناطِيرِ المُقَنطَرَة ثروت فراوان و قنطارهاي انباشته است و ذكر اسم مفعول (مُقَنطَرَة) براي تأكيد است؛ نظير حِجراً مَحجورا[سوره فرقان، آيه 22.] و نَسياً مَنسيّا.[ ـ سوره مريم، آيه 23]
الخيلِ: بعيد نيست بگوييم «خيل» در اصل، صفت (مانند صَعب) و به معناي كسي يا چيزي است كه خود بزرگبين، متشخّص و متكبّر است و همچنین برخي گفتهاند: «سَوم» نشان دادن چيزي و به نمايش گذاشتن آن است؛ مانند عرضه كردن كالا براي مشتري در داد و ستد؛ و چون در مورد اسبْ تظاهر و خودنمايي، طبيعي اوست، با وصف «مسوّمه» آورده شده است، بنابراين (والخَيلِ المُسَوَّمَة) يعني اسبان متشخص و متكبر و در معرض انظار؛ چنين اسباني بدان مباهات و با نمايش آن افتخار ميكنند.
(ادامه دارد! انشاالله در مشهد مقدس)