تسنیم(گردان قم) نشریه هادی شماره 89

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

قَد كانَ لَكُم ءایةٌ فی فِئَتَینِ التَقَتا فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ اللهِ واُخری كافِرَةٌ یرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی العَینِ واللهُ یؤَیدُ بِنَصرِهِ مَن یشاءُ اِنَّ فی ذلِكَ لَعِبرَةً لاُولِی الاَبصر(13)

گزیده تفسیر

این آیه به حادثه مهم برخورد دو سپاه در جنگ بدر اشاره می‏كند كه مسلمانان امدادهای غیبی را به چشم خود دیدند. این خرق عادت، غیر از معجزاتی است كه مسلمانان آن را ندیده بودند و تنها قرآن كریم (همانند دیگر اخبار غیبی) از آن خبر می‏دهد.

این آیه پیروزی مسلمانان بر كافران را امداد الهی می‏نامد كه گاهی به فرستادن فرشته و زمانی به بارش باران و هنگامی به ایجاد امن و آرامش در قلوب مؤمنان و ترس در قلوب كافران و وقتی نیز به تصرّف در مجاری ادراكی (مانند چشم) است و در جنگ بدر همین معجزه اخیر، رخ داد.

تناسب آیات

 

در آیه پیشین از شكست كافران وعدم كارایی اموال و اولاد در روز حادثه سخن به میان آمد و این آیه نموداری از شكست آنان و پیروزی مؤمنان از راه نامتعارف است. ضمناً عبرت‏گیری را به هر دو گروه سفارش می‏كند تا همگان (مؤمنان و كافران) از گزند غرور و آسیب غفلت مصون بمانند.

اعجازی نادر در جنگ بدر

صدر و ذیل این آیه، همه را به تأمل و تفكر در یكی از معجزات پیامبر فرامی‏خواند. این اعجاز آیتی است برای همگان؛ هم برای مؤمنان تا در جنگ‏های بعدی اظهار ناتوانی نكنند و هم برای كافران تا در نبردهای دیگر تجرّی نداشته باشند.این اعجاز، موردی نادر الوقوع بود كه مسلمانان آن را با چشم خود دیدند و بر خلاف نوع معجزاتی بود كه تنها اخبار غیبی‏شان در قرآن آمده است؛ مانند قصه حضرت نوح(علیه‌السلام) یا حضرت مریم یا موسای كلیم(علیه‌السلام).در این نبرد، براساس علل و عوامل ظاهری، كافران شكست‏ناپذیر می‏نمودند، زیرا آنان نزدیك هزار نفر جنگجوی مسلّح و برخوردار از تداركات و پشتیبانی لازم بودند؛ ولی سپاه مسلمانان 313 نفر بود كه بیش از چند شمشیر و زره نداشتند و بیشترشان پیاده بودند و غذایشان چند دانه خرما بود.

 راز پیروزی مؤمنان

خدای سبحان به جای «فئة مؤمنة» می‏فرماید: فِئَةٌ تُقتِلُ فی سَبیلِ الله كه، اشاره دارد كه عامل پیروزی كه از راه غیب نصیب گروه نخست شد، «فی سبیل الله بودن جهاد» آنان بود، چون اصل كلّی و وعده الهی این است كه اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُركُم ویثَبِّت اَقدامَكُم (سوره محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه 7)

رؤیت حقیقی

تعبیر ﴿رَأی العَین﴾ در این آیه و تعبیر ﴿فی اَعینِكُم﴾ در سوره «انفال» تأكید می‏كنند كه كافران سپاه مؤمنان را و مؤمنان لشكر كافران را به وضوح دیدند و پندار نبود.

گاه در بیرون از چشم چیزی نیست و تنها در محدوده چشمِ تماشاگر چیزی پدیدار می‏شود؛ مانند كارهای رعب‏انگیز ساحران: قالَ اَلقوا فَلَمّا اَلقَوا سَحَروا اَعینَ النّاسِ واستَرهَبوهُم وجاءو بِسِحرٍ عَظیم (سوره اعراف، آیه 116) ولی در آیه ﴿اِذ یریكَهُمُ الله چنین نیست، بلكه باید چیزی باشد تا بتوان آن را به خدا نسبت داد.

آری اگر تصرّف در چشم به خدا نسبت داده نمی‏شد، این احتمال بود كه تصرّف در محدوده چشم باشد؛ لیكن با توجه به قرائن موجود باید از این‏گونه احتمالات صرف‏نظر كرد و ارائه الهی را حقیقی دانست نه چشم‏بندی.

تذكّر: اضلال و مانندش را می‏توان به خداوند اسناد داد، زیرا خداوند اضلال كیفری دارد نه ابتدایی؛ و به معنای امساك فیض هدایت است كه عدم ملكه است؛ نه ایجاد ضلالت و نظیر آن؛ بر خلاف چشم‏بندی ساحرانه كه كاری باطل است.

چگونگی كم و زیاد نشان داده شدن لشكر

كافران لشكر مسلمانان را دوبرابر دیدند: یرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی العَین و مؤمنان لشكر آن‏ها را اندك. درباره چگونگی این تقلیل كثیر و تكثیر قلیل دو نظریه می‏توان ارائه داد:

1. تصرف در محور چشم بوده و بینندگان چیزی را كه واقعیت نداشته می‏دیدند و از مشاهده واقع عاجز بودند؛ مانند امت حضرت موسی(علیه‌السلام) كه طناب‏ها و چوب‏ها را مار می‏دیدند: سَحَروا اَعینَ النّاسِ واستَرهَبوهُم وجاءو بِسِحرٍ عَظیم (سوره اعراف، آیه 116) این ارائه چون باید واقعیتی باشد كه بتوان آن را به خدا اسناد داد، از این احتمال صرف‏نظر می‏شود.

2. برای توجیه آیه ویقَلِّلُكُم فی اَعینِهِم (سوره انفال، آیه 44) می‏توان گفت كه قرآن كریم بهره‏وری این جهان را اندك می‏شمرد: قُل مَتعُ الدُّنیا قَلیل (سوره نساء، آیه 77) یعنی همه دنیا «متاع قلیل» است؛ نه اینكه بهره تبهكاران از دنیا كم باشد.

بر این اساس چیزی كه حقیقتی جز دنیا ندارد اندك است و ایمان و مؤمن چون به امداد الهی و نصرت غیبی فرشته‏ها متكی است، پایدار و ثابت، در نتیجه زیاد است. قرآن كریم از این حقیقت پرده می‏دارد و می‏فرماید سران كفر كه نگاهی دنیوی داشته و سیره آنان تحقیر، تقلیل و كم بینی مؤمنان بود، مؤمنان را اندك و ضعیف پنداشته و می‏گفتند مؤمنان گروهی اندك‏اند و در قیامت كه جایگاه مؤمن و كافر مشخّص می‏شود، روشن می‏شود كه چه دسته‏ای اندك و چه گروهی بسیار بوده‏اند. حقیقت كافران جز «متاع دنیا» نیست كه حقیقت آن اندك است و خدای سبحان همین حقیقت كفر را كه اندك است در بیداری به مؤمنان نشان داد: واِذ یریكُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعینِكُم قَلیلًا ویقَلِّلُكُم فی اَعینِهِم... (سوره انفال، آیه 44.)

درباره اینكه آیا همه كافران لشكر مسلمانان را اندك دیدند؛ یا شیطان به رقم آن‏ها پی برد؟ خدای سبحان می‏فرماید كه شیطان ابتدا كافران را شوراند كه مؤمنان توان نبرد با شما را ندارند و من نیز با شما هستم، پس به جنگ آنان بروید؛ امّا همین كه جنگ تن به تن آغاز شد، پا به فرار گذاشت و گفت كه از شما بیزارم؛ به راستی من چیزی را می‏بینم كه شما نمی‏بینید: واِذ زَینَ لَهُمُ الشَّیطنُ اَعملَهُم وقالَ لاغالِبَ لَكُمُ الیومَ مِنَ النّاسِ واِنّی جارٌ لَكُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَكَصَ عَلی عَقِبَیهِ وقالَ اِنّی بَرِی‏ءٌ مِنكُم اِنّی اَری ما لاتَرَون (سوره انفال، آیه 48) پس كافران تنها ظاهر مؤمنان را می‏دیدند كه گروهی اندك بودند؛ ولی شیطان همراهان غیبی این گروه را نیز می‏دید.

خداوند در آغاز نبرد، همه جنود خویش را به كافران نشان نداد و آنان پیكار را آغاز كردند؛ ولی ناگاه فرشتگان را به صورت سربازانی سفیدپوش و مسلّح به آنان نشان داد، پس كار خدا چشمبندی از قبیل سَحَروا اَعینَ النّاس...  نبود؛ هرچند چشمبندی ملكوتی بود نه ملكی: كافران پرده بر چشم دارند؛ ولی گاهی خدای سبحان بر اساس ترهیب یا تشویق از غیب پرده برمی‏دارد و آنان به اراده و ارائه خداوند آن را می‏بینند. جمعیت الهی مقابل كافران از نظر ظاهری، مردان مؤمن بودند و از نظر باطنی، حقیقت آن‏ها و امداد غیبی و نصرت ملكوتی و فرشته‏ها. خداوند این مجموعه را تقلیل داد.

یگانه یاور مسلمانان

خداوند برپایه حكمتش هر كه را بخواهد با یاری‏اش تأیید می‏كند: واللهُ یؤَیدُ بِنَصرِهِ مَن یشاء و نصرت تنها از آنِ خداست: ومَا النَّصرُ اِلاّمِن عِندِ اللهِ العَزیزِ الحَكیم (سوره آل عمران، آیه 126)

صاحبان چشم

آنان كه از حواسّ خود صحیح بهره می‏برند، افزون بر آنكه «اولوا البصائر» و «اولوا الألباب»اند، «أُولوا الأبصار» نیز هستند. در مقابل، قرآن آن‏ها را كه از چشم خود صحیح استفاده نمی‏كنند، كور می‏نامد.

«أولوا الأبصار» كسانی‏اند كه از راه چشم اطلاعات صحیحی را به قلب می‏رسانند و قلب آن‏ها را تحلیل می‏كند.

از دیدگاه قرآن كریم، اگر مجاری ادراكی (مانند چشم و گوش) ابزار دستاوردهای فكری و علمی برای قلب باشند، حقیقتاً انسان دارای چشم و گوش است، وگرنه نابینا و ناشنواست. دیگر اندام‏ها نیز چنین‏اند. قرآن كریم درباره آل ابراهیم(علیهم‌السلام) می‏فرماید كه اینان صاحبان دست و چشم (توانمند و روشن‏بین) بودند: اُولِی الاَیدی والاَبصر (سوره ص، آیه 45) آری كسی كه به تبر دست می‏برد و بت می‏شكند، صاحب مجاری تحریكی (مانند دست) است؛ امّا آن كه دست روی دست گذارده و بت‏پرستی، ظلم و مانند آن را تماشا می‏كند، بی‏دست است.

هر كه چشم، این مجاری ادراكی‏اش را به شایستگی به كار نگیرد یعنی با دیدن صحنه آموزنده‏ای عبرت نگیرد چشم او همانند چشم حیوان است كه او نیز عبرت نمی‏گیرد.

مدیر همه شئون ادراكی و تحریكی حیوانات، وَهْم آن‏هاست و شئون ادراكی و تحریكی انسان را عقل او عهده‏دار است. اگر وهم متولّی اداره امور كسی شود، او مصداقِ كالاَنعمِ بَل هُم اَضَلّ می‏شود و چنانچه زمام دیدن و شنیدن و دیگر مجاری ادراكی و تحریكی او را عقل به دست گیرد، وی هم در مرحله عمل جزو «اُولی الأیدی و الأبصار» است و هم در مرحله دل در شمار «أُولوا الألباب».  

اشارات و لطایف

1. نزاع و سستی امّت

اگر دشمن زیاد هم نشان داده می‏شد، رسول اكرم‏صلی الله علیه و آله و سلم ترسی نداشت، زیرا خدای سبحان به او دستور مقاومت داده بود و حضرتش آن‏گاه كه یاوری نداشت، بی‏هیچ واهمه‏ای قیام كرد، پس ترس از آنِ توده مردم است، بدین جهت در آیه اِذ یریكَهُمُ اللهُ فی مَنامِكَ قَلیلًا ولَو اَرَكَهُم كَثیرًا لَفَشِلتُم ولَتَنزَعتُم فِی الاَمر(سوره انفال، آیه 43) پس از سه خطاب به شخص پیامبر اكرم‏صلی الله علیه و آله و سلم (بی‏آنكه امّت مخاطب باشد)، كلام را متوجّه امّت می‏كند و از سستی و نزاع سخن به میان می‏آورد.ضعف، زمینه نزاع را فراهم می‏آورد، چنان كه آیه یاد شده بدان اشاره دارد و گاهی نیز امّتی مقتدر بر اثر قدرت‏طلبی افراد به نزاع پرداخته، در نتیجه ناتوان و سست می‏شوند: ولاتَنزَعوا فَتَفشَلوا (سوره انفال، آیه 46)

تذكّر: شاید بتوان تبلیغ روانی، بزرگ و زیاد نشان دادن نیروهای خودی و كوچك و كم نشان دادن نیروی دشمن را كه در تشجیع سلحشوران اسلامی سهیم‏اند، روا دانست.

بحث روایی

تصرّف ابلیس در دیده جنگاوران

عن زرارة عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: كان إبلیس یوم بدر یقلّل المسلمین فی أعین الكفّار و یكثّر الكفّار فی أعین المسلمین؛ فشدّ علیه جبرئیل(علیه‌السلام) بالسیف فهرب منه (الكافی، ج8، ص277.)

اشاره: درباره بخش نخست حدیث كه تقلیل را به ابلیس نسبت می‏دهد (كان ابلیس یوم بدر یقلل...)، در حالی كه آیات قرآنی، همین عمل را از خدا می‏دانند: واِذ یریكُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعینِكُم قَلیلًا ویقَلِّلُكُم فی اَعینِهِم، باید گفت كه هیچ‏گونه تنافی میان آیات و این روایت نیست، زیرا شیطان جز شیطنت و تهییج كافران قصدی نداشت؛ ولی با این عمل، سبب شد تا كافران با تجهیزات كامل به میدان آیند و برنگردند تا طعم تلخ شكست را بچشند.

شیطان به جهت سرپیچی از امر تشریعی خدا جهنّمی شد؛ امّا در مكتب توحید قرآنی، همانند سگ شکاری است و بر خلاف آنچه به زرتشتیان منسوب است ـ هرچند ممكن است محققان آن‏ها نپذیرند ـ شیطان (نه تنها) در برابر خدا نیست، بلكه بی‏اذن خدا نیز كاری انجام نمی‏دهد.

تذكّر: اولاً هرگونه سلطنت ابلیس بر انسان نفی شده است و ثانیاً در موارد اقتدار ابلیس بر كافران، كارش مأموریت الهی است. همان‏گونه كه شیطان ایران اسلامی را در چشم صدام كم نشان داد و او به گمان فتح سه روزه ایران، در ورطه نابودی خود گام نهاد. آری خدای سبحان شیطان را بر كافرانی چیره ساخت كه سالیان متمادی ندای وحی را شنیدند و به آن ایمان نیاوردند و برای خاموش كردن چراغ وحی به هر عملی روی آوردند.

برخی مفسّران، مانند علامه طبرسی روایتی را نقل كرده‏اند كه شیطان در روز بدر به صورت یكی از سران شرك درآمد. شیطان روز بدر به صورت شخصی درآمده و با عده‏ای سخن گفته است. سپس به آن شخص كه شیطان به صورت او درآمده بود گفتند كه چرا فرار كردی و او گفت كه من اصلاً در جنگ شركت نداشتم، پس شیطان به صورت او متمثّل شده بود.

به هر روی، دلیل عقلی و نقلی، نه تنها بر خلاف ظاهر آیه نیست، بلكه مؤید آن هم هست.

زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ والبَنينَ والقَناطيرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّةِ والخَيلِ المُسَوَّمَةِ والاَنعامِ والحَرثِ ذلِكَ مَتاعُ الحَياةِ الدُّنيا واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَآبِ (14)

گزيده تفسير

دوستي مشتهيات گوناگون غريزي، عاطفي، مالي و... از زنان، پسران، اموال فراوان و انباشته مانند زر و سيم، اسبهاي متشخص، دامها و كشتزارها براي مردم آراسته شده؛ ليكن اينها متاع ناچيز زندگي دنياست و فرجام نيكو نزد خداست.

خداي سبحان خود را فاعل زينت‏بخشي زمين، آسمان و فطرت آدميان مي‏داند و هر زينت‏بخشي ممدوح هم از او وهم از نزد اوست و هر زينت‏بخشي مذموم تنها از نزد اوست (هر پديده امكاني اگر خير باشد بي‏واسطه به خدا نسبت دارد و چنانچه شر باشد با واسطه)؛ ليكن سباق و سياق آيه مورد بحث كه در پي توبيخ و تحقير شهوت‏گرايان است مي‏رساند كه فاعل تزيينِ حبّ شهوات، شيطان است نه ذات اقدس خداوند. تزيين اعيان خارجي به خدا منسوب است؛ ولي تزيين اوصاف نفساني دسترس وساوس شيطاني كار شيطان است.

البته محبّت عادي زنان، فرزندان و اموال، مصداق «حبّ الشهوات» به شمار نمي‏رود؛ و پيام آيه اين است كه چهره شهواني زينت محبوبتان نباشد وگرنه چهره ابزاري اين امور، نكوهيده نيست، زيرا حبّ آنها طبيعي انسان، و نيكوست و در نتيجه به خدا منسوب است.

مشتهيات هفت‏گانه مذكور در آيه جنبه تمثيلي دارند نه تعييني و از اين‏رو پيام حصر ندارند. راز عدم تصريح به زينتهاي وهمي مانند جاه و مقام‏خواهي، تصريح به ريشه‏هاي آنهاست (همان امور هفت‏گانه) و سرّ نام نبردن از دختران يا شمول عنوان «نساء» نسبت به آنهاست، چون شامل شهوت غريزي و عاطفي هر دو مي‏شود، يا اينكه «بنين» از روي تغليب «بنات» را نيز دربر مي‏گيرد يا چون آيه در فضاي انزجار از دختران فرود آمده است.

ذكر امور هفت‏گانه با حرف ترتيب مانند «فاء» و «ثم» ارائه نشده؛ ليكن ترتيب ذكري و تقديم لفظي نشاني از اهتمام به متقدم نسبت به متأخر است. البته اثرگذاري امور ياد شده در همه موارد يكسان نيست.

در پايان آيه و در مقام جمع‏بندي، امور هفت‏گانه را متاع ناچيز دنيا مي‏داند و با تعبيري ويژه، فرجام نيك را نزد خدا برمي‏شمارد.

تفسير

مفردات

الشهوات: «شهوت» مصدر و به معناي ميل شديد نفس به چيزي است كه با آن سازگار است.. (الشَّهَواتِ) انواع مشتهيات غريزي، عاطفي، مالي و... است؛ شهوت غريزي مانند علاقه به زنان؛ شهوت عاطفي همچون رغبت به فرزندان؛ شهوت مالي نيز داراي شعبه‏هاي گونه‏گون است نظير رغبت به ثروت‏هاي انباشته (قناطير مقنطره) و رغبت به دامپروري، دامداري و كشاورزي: والخَيلِ المُسَوَّمَة و الأنْعامِ و الحَرث. اين امور افزون بر آنكه شهوت مال‏اند، شهوت جمال و زيبايي و تفاخر نيز به شمار مي‏آيند.

القناطير المقنطرة: «قناطير» جمع «قنطار» يا جمع «قنطره» است. قنطره اگر در مورد مال به كار رود ـ از سر تشبيه به «قنطره» به معناي پل ، مالي است كه وسيله گذران زندگي است و مراد از والقَناطِيرِ المُقَنطَرَة ثروت فراوان و قنطارهاي انباشته است و ذكر اسم مفعول (مُقَنطَرَة) براي تأكيد است؛ نظير حِجراً مَحجورا[سوره فرقان، آيه 22.] و نَسياً مَنسيّا.[ ـ سوره مريم، آيه 23]

الخيلِ: بعيد نيست بگوييم «خيل» در اصل، صفت (مانند صَعب) و به معناي كسي يا چيزي است كه خود بزرگبين، متشخّص و متكبّر است و همچنین برخي گفته‏اند: «سَوم» نشان دادن چيزي و به نمايش گذاشتن آن است؛ مانند عرضه كردن كالا براي مشتري در داد و ستد؛ و چون در مورد اسبْ تظاهر و خودنمايي، طبيعي اوست، با وصف «مسوّمه» آورده شده است، بنابراين (والخَيلِ المُسَوَّمَة) يعني اسبان متشخص و متكبر و در معرض انظار؛ چنين اسباني بدان مباهات و با نمايش آن افتخار مي‏كنند.

(ادامه دارد! انشاالله در مشهد  مقدس)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت تسنیم(گردان قم) نشریه هادی شماره 89