سلام علی آل یاسین...(285)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 05 اسفند 1396
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 848
مقدمه نشریه هادی شماره 97
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ..
وأهل الذّكر؛
...
مراتب اهل ذكر
«اهل ذكر» مراتب فراواني دارد؛ چون هر كس به مقدار آشنايي، انس، الفت و اختصاصي كه با ذكر به هر يك از مصاديق آن دارد اهل آن ذكر است، اما ائمه(عليهمالسلام) فرد اتمّ و مصداق كاملي هستند كه در ميان مخلوقات بالاتر از آن تصور ندارد.
آنها نه تنها اهل ذكرند، بلكه خود نيز ذكر هستند؛ چون همه امامان معصوم(عليهمالسلام) مانند اميرمؤمنان(عليهالسلام) به منزله جان رسول اكرم(عليهالسلام) شمرده ميشوند: (و أنفسنا و أنفسكم)[سوره آل عمران آیه 61] و هر نقش و وظيفهاي را كه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره هدايت مردم در بُعد نبوّت داشت، ائمه(عليهمالسلام) نيز همان نقش و وظيفه را در بُعد امامت دارا بودند. بنابراين، اگر رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ذكر است: (قد أنزل اللَّه إليكم ذكراً رسولاً... )[سوره طلاق آیه 10-11] ائمه(عليهمالسلام) نيز ذكر خواهند بود.
از سوي ديگر اطلاق ذكر بر قرآن كريم و ائمه اطهار(عليهمالسلام) دليل ديگري بر اتّحاد آنها با قرآن و تفكيك ناپذيري آن دو گوهر گرانبها از يكديگر و شاهد ديگري بر محتواي حديث ثقلين است كه فرمود: «إني تاركٌ فيكم الثقلين... و إنّ اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض... ».[بحار،ج23،ص108]
ذكر مبارك
در فرهنگ قرآن كريم همه كتابهاي آسماني ذكرند، ليكن در ميان آنها فقط قرآن كريم «ذكر مبارك» ناميده شد: هذا ذكر مبارك أنزلناه.[سوره انبیا، آیه 50] اين نامگذاري ناشي از خصوصيتي است كه تنها اين كتاب از آن برخوردار است. اين ويژگي، همانا ذكر بودن آن براي جميع ممكنات و مهيمن بودن آن بر ساير كتابهاي آسماني است؛ يعني نه تنها براي امت اسلامي، ذكر و مايه شرافت است، بلكه براي مذكّر عالميان، يعني رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز ذكر و شرافتآور است: (و إنّه لذكر لك و لقومك).[سوره زحرف، آیه 44]
...هرچند كه عواملي از جمله اهمال كاري و سهل انگاري مسلمانان موجب مهجوريّت قرآن شده است: و قال الرّسول يا ربّ إنّ قومي اتّخذوا هذا القرءان مهجوراً؛[سوره فرقان، آیه 30] و پيامبر خدا [زبان به شكايت گشود و ]گفت: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند.
جايگاه ذكر
غفلت، زيان بخشترين دشمن انسان: «الغفلة أضرّ الأعداء»[شرح غرر الحكم، ج1، ص128.] و سرفصل هر گونه نحوست و نامباركي و منشأ همه گمراهيها و ضلالتهاست، در مقابل غفلت زيانبار، ذكر خدا لذّت بخشترين خاطره قلبي و در يك كلام، يگانه آرامش دهنده قلبهاست: ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب.[سوره رعد آیه 28] از اين رو امام ذاكران، اميرمؤمنان و فرزندان معصوم او(عليهمالسلام) در مناجات با خدا عرضه ميداشتند: خدايا! وله و شيدايي ذكر خودت را به ما الهام كن: «الهي و ألهمني ولهاً بذكرك إلي ذكرك».[اقبال الاعمال ص 687]
هرچند كه اصل ذكر، مربوط به قلب است ليكن در عرف شرع و اصطلاح شريعت باوران، هر چيزي كه اين تذكّر را در قلب انسان ايجاد كند و غفلت را از آن بزدايد، ذكر ناميده ميشود. از اين قبيل است اطلاق ذكر به هر يك از اوراد زباني، قرآن كريم، كتابهاي آسماني پيشين، نبي اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، نماز و...؛ چنان كه قبلاً اشاره شد.
پاسخ به قدر توان مخاطب
وظيفه مسلمانان، مراجعه به ائمه اطهار(عليهمالسلام) و فرا گرفتن معالم و معارف دين از آنان است، ولي بر ائمه(عليهمالسلام) لازم نيست كه به سؤال هر سائلي پاسخ دهند، بلكه اگر سائل را لايق دانستند و به قدرت ادراك او اطمينان يافتند، به سؤالش پاسخ ميدهند. اما اگر او را داراي ظرفيت لازم نيافتند يا به هر دليلي اجابت او را مصلحت ندانستند، پاسخ نميدهند
اين آيه درباره حضرت سليمان(عليهالسلام) است، ليكن مفهوم عام آن بر ائمه(عليهمالسلام) تطبيق شده است. وشّاء ميگويد: از امام رضا(عليهالسلام) سؤال كردم: فدايت شوم «أهلالذكر» چه كساني هستند؟؛ سألت الرضا(عليهالسلام) فقلت له: جعلت فداك (فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لاتعلمون)؟
فرمود: اهل ذكر ما هستيم و ماييم كه مرجع سؤال مردم هستيم؛ فقال(عليهالسلام): «نحن أهل الذكر و نحن المسئولون».
ـ پس شما سؤال شونده هستيد و ما سؤال كننده؟؛ قلت: فأنتم المسئولون و نحن السائلون؟
ـ بله؛ قال(عليهالسلام) «نعم».
ـ بر ما لازم است كه از شما بپرسيم؟ قلت: حقّاً علينا أن نسألكم؟
ـ بله؛ قال(عليهالسلام): «نعم».
ـ بر شما هم لازم است كه پاسخ ما را بدهيد؟ قلت: حقّاً عليكم أن تجيبونا؟
ـ نه، اين به دست ماست، اگر خواستيم پاسخ ميدهيم و اگر خواستيم پاسخ نميدهيم. ...[کافی ج 1 ص210]
بنابراين، مسلمانان موظف هستند كه به ائمه(عليهمالسلام) مراجعه كنند و مشكلات خود را با آنان در ميان بگذارند، ولي اصرار بر دريافت پاسخ نداشه باشند؛ آنان به مقتضاي مصلحت خود و ديگران عمل ميكنند.
تذكّر: طفل خردسالي كه براي بازي با آتش گلرنگ يا مار خوش خط و خال گريه و زاري ميكند، اما ولي عاقل و هوشمند او چون به خطر آشناست، به گريه و زاري طفل بيعتنايي كرده، خواستهش را برآورده نميسازد، هر چند از راه نوازش و مانند آن آرامش ميكند.
از اين رو ادب دعا اين است كه انسان در دعايش پيشنهاد ندهد كه فلان شيء را ميخواهم و فلان چيز را نميخواهم، بلكه تأدّب اقتضا ميكند كه انسان از خدا خير طلب كند؛ چنان كه كليم الهي(عليهالسلام) پس از فرار از ديار فرعون و وارد شدن به سرزمين مَديَن و كمك به دختران شعيب(عليهالسلام) در آب دادن به گوسفندان، زير سايه درختي آرميد و گفت: خدايا! هر خيري كه تو به سوي من نازل كني، محتاج و نيازمند به آن هستم: ربّ إنّي لما أنزلت إلي من خير فقير.[سوره قصص آیه24]
بنابراين، ادب اقتضا ميكند كه انسان ناآگاه از مصالح و مفاسد خود، هنگام دعا چيز خاصي به خداي عليم حكيم پيشنهاد ندهد، بلكه از خدا خير طلب كند. همچنين اگر چيز معيّني را پيشنهاد داد و خواستهش برآورده نشد، زبان گله و نگشايد و بداند كه برآورده نشدن خواستهش مطابق حكمت الهي و مصلحت او بوده است.
افراد زيادي را ميشناسيم كه سرنوشت آنان را تعلّق به علم، مال، مقام، فرزند و... تباه كرده است؛ به گونهاي كه اگر آنها را نميداشتند، اهل نجات بودند، اما محبّت و علاقه به اين امور، آنها را به ورطه هلاكت كشانده و حتّي به آنها اجازه نداده است درباره سعادت ابدي خويش درست بينديشند: عسي أن تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسي أن تحبّوا شيئاً و هو شرّ لكم و اللَّه يعلم و أنتم لا تعلمون؛[سوره بقره آیه 216] چه بسا چيزي كه خوشتان نميآيد، حال آنكه براي شما خير است و چه بسا چيزي كه مورد علاقه شماست و حال آنكه براي شما شرّ است و خدا خير، شرّ، مصلحت و مفسده شما را ميداند، ولي شما آنها را نميدانيد.
پس آنچه از ادب دعا دور است، اين است كه كسي با لجاجت بگويد: «خدايا! فلان چيز را به من بده» و به خير بودن يا خير نبودن آن توجّهي نداشته باشد.