سلام علی آل یاسین...!(195)

                                                                مقدمه نشریه هادی شماره 61 و 62

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...

و الدعوة الحسني؛ و حجج الله علي أهل الدنيا والاخرة ورحمة الله و بركاته؛

و الدعوة الحسني؛

و دعوت نيكوتر

«دعوة» از ريشه «دعو» به معناي دعوت كردن و خواندن است.

«حُسني» اسم تفضيل و مؤنث احسن است؛ مثل اكبر و كبري، اصغر و صغري. ريشه اين واژه كه «حسن» است، به هر چيزي كه بهجت‌آور، مطلوب و نيكو باشد، اطلاق مي‌گردد .

براي برتري ائمّه(عليهم‌السلام) در دعوت، توجيهات مختلفي مي‌توان ذكر كرد:

  يكم. «دعوت» به معناي داعي و دعوت كننده باشد و چون اهل‏بيت‏عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) بهترين و نيكوترين دعوت كنندگان بودند، از باب مبالغه «دعوت حُسني» بر آنان اطلاق شده است؛ چنان كه از جهت شدت مبالغه، به جاي زيدٌ عادلٌ گفته مي‌شود: زيدٌ عدلٌ. بدين معنا كه گويا زيد از شدّت و فراواني عدالت، مجسّمه آن شده است.[ گويند: همسر فقيه فلاسفه و فيلسوف فقها، ملاّ محسن فيض كاشاني به پدر خود، حكيم بزرگ الهي، مرحوم ملاصدرا گفت: چرا بر شوهر من لقب «فيض» نهادي و شوهر خواهرم را به صيغه مبالغه فيّاض ملقّب كردي؟ حكيم در جواب دختر خود گفت: از باب زيدٌ عدلٌ است كه اگر فيض نباشد، فيّاضي نخواهد بود (مقدّمه ديوان فيض، ص6).]

 دوم. «دعوت» به معناي «ما يُدعي إليه» باشد؛ يعني كساني كه مردم به سوي آنان فراخوانده شده‌اند. ائمّه(عليهم‌السلام) كساني هستند كه اطاعت از آنان در كنار اطاعت خدا و رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مورد سفارش قرار گرفته است: (يا أيّها الّذين ءَامنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُولي الأمر منكم).[ سوره نسا، آيه 59.] از اين رو بهترين، برترين و نيكوترين كساني خواهند بود كه مردم به سوي آنان دعوت شده‌اند.

 سوم. «دعوت» به معناي داعي باشد و «الحسني» صفت براي موصوف محذوف باشد و تقدير آن چنين باشد: «الداعي إلي الكلمات الحسني» يا «الداعي إلي الأُمور الحسني» و مانند آن.

 چهارم. اشاره به حديث مشهور نبوي باشد كه با استناد به دعاي ابراهيم(عليه‌السلام) فرمود: «أنا دعوة أبي إبراهيم»[ روضة المتّقين، ج12، ص230.] مفسران گفته‌اند: بعثت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اجابت دعاي حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) بود كه هنگام تجديد بناي كعبه، همراه با حضرت اسماعيل(عليه‌السلام) به خداي سبحان عرض كرد: (ربّنا و ابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم ءَاياتك ويعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم إنّك أنت العزيز الحكيم)[ سوره بقره، آيه 129.]؛ زيرا همه پيامبران بعد از ابراهيم(عليه‌السلام) كه انبياي بني‌اسرائيل هستند، از نسل اسحاق(عليه‌السلام) هستند و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) تنها پيغمبري است كه از نسل حضرت اسماعيل(عليه‌السلام) است.

و حجج الله علي أهل الدنيا والاخرة و رحمة الله و بركاته؛

و حجّت‌هاي خدا بر اهل دنيا و آخرت، و رحمت و بركات او بر شما باد

«حجج» جمع حجّت (مثل غُرَف جمع غرفه)، از ريشه «حجّ» به معناي دليل و برهان است. اصل واژه حجّ به معناي قصد است. به همين سبب، آهنگ خانه خدا براي انجام مناسك را حجّ مي‌گويند.[ مقاييس اللغة، ج2، ص29، «حجّ».] به اعتقاد احمدبن‌فارس‌بن‌زكريا ممكن است كه حجّت نيز از همين معنا گرفته شده باشد؛ زيرا يا خودش مقصود است، يا به وسيله آن، حقّ مطلوب، قصد مي‌شود.[ همان.] بنابراين، «حجج الله» به معناي برهان‌ها و دليل‌هايي است كه از جانب خداوند نصب شده‌اند.

تذكّر: عنوان حجّت و اطلاق آن بر چيزي، مرادف با حق بودن يا مستلزم صدق بودن آن نيست، بلكه گاهي چيز باطل و كذب نيز مصداق عنوان حجّت قرار مي‌گيرد و منشأ آن، دستاويز واقع شدن آن چيز براي گروه باطل‌گرا و كاذب است: (والذين يُحاجّون في الله من بعدما استجيب له حجّتهم داحضةٌ عند ربّهم)[ سوره شوري، آيه 16.] و (ما كان حجّتهم إلاّأن قالوا ائتوا بابائنا).[ سوره جاثيه، آيه 25.] .

حكما عوالم وجود را به چهار مرحله طولي تقسيم كرده‌اند كه اگر از بالا به پايين، يعني به صورت قوس نزولي مدّ نظر قرار گيرد، از اين قرار خواهد بود: عالم لاهوت، عالم جبروت، عالم ملكوت و عالم ناسوت. همان‌طور كه ملاحظه مي‌شود، عالم ناسوت كه به آن، عالم دنيا گفته مي‌شود، نازل‌ترين مرحله وجود است. عالمي كه با جسم خود در آن زندگي مي‌كنيم، هم آخرين مرحله هستي و پست‌ترين آن است.

«آخِرة» مؤنث «آخر» از ريشه «أخَرَ» است. اصل اين واژه، متضادّ تقدّم است.[2] از آنجا كه عالم قيامت، بعد از عالم دنيا مي‌آيد و مؤخّر از آن است، آخرت بر آن اطلاق مي‌شود.

حجت‌هاي الهي

حجت، اصطلاحاً به چيزي گفته مي‌شود كه هر يك از دو طرف دعوا براي اثبات مدّعاي خويش، آن را اقامه و بدان احتجاج مي‌كند؛ خواه مربوط به بحث و مناظره علمي يا مربوط به عمل باشد. در مرحله بحث و مناظره علمي، هر يك از دو طرف براي اثبات برتري فكري و انديشه خود، به اقامه دليل مي‌پردازند. در مرحله عمل نيز هر كس براي اثبات برائت و بي‌گناهي خود در اقدام به كاري يا ترك عملي، به دليل و برهان تمسّك مي‌جويد. گاهي نيز كسي برا ي مؤاخذه ديگري در اقدام يا ترك كاري، اقامه برهان مي‌كند؛ چنان كه ممكن است مولاي شرعي يا عرفي، با اقامه دليل، بنده خود را مؤاخذه كند كه چرا چنين كردي؟ و چرا چنان نكردي؟ و از سوي ديگر، بنده نيز احتجاج كند كه به فلان دليل، فلان عمل را انجام دادم، پس در امان هستم و گناهي ندارم و به فلان دليل، فلان عمل را ترك كردم، پس معذورم. از اين رو در علم اصول مي‌گويند: مجتهد در اجتهاد خود به دنبال حجّت است و تلاش مي‌كند براي احكام شرعي حجّت پيدا كند. در تعريف حجّت نيز مي‌گويند: حجّت چيزي است كه مؤمِّن(امنيت‌آور از عذاب و مؤاخذه الهي در اقدام عملي) و مُعَذِّر (عذر در ترك عملي) باشد.

فقه كه عهده‌دار استنباط و بيان احكام شرع است، منبعي دارد كه همان« ارادة الله» است و احكام شرع از آنجا مي‌جوشد و جعل مي‌شود. مجتهد تلاش مي‌كند، از راه‌هاي معتبر شرعي، اعم از عقلي و نقلي، به اين احكام دست يابد. اين راه‌هاي معتبر كه از آنها به كاشف يا حاكي از احكام الهي تعبير مي‌شود، همان حجّت‌هايي است كه مجتهد به آنها استدلال مي‌كند و مؤمّن يا معذّر او در پيشگاه مولاي حقيقي، يعني ذات اقدس الهي است. عمده اين حجت‌ها را در كتاب الهي و سنّت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) مي‌توان يافت.

كتاب الهي (قرآن كريم) حجّت مكتوب است؛ يعني آنچه از آيات قرآني استظهار مي‌شود (خواه از سباق آن يا از سياق آن و خواه بدون واسطه و خواه با واسطه شأن نزول و مانند آن) همگي حجّت است. سنّت معصومان(عليهم‌السلام) نيز، اعم از گفتار، كردار و تقرير[در اصطلاح اصول فقه، تقرير يعني كاري در حضور معصوم انجام گيرد و او در حالي كه ملزم به رعايت تقيه نيست، به اصل عمل يا كيفيت آن اعتراضي نكند؛ بنابراين، از سكوت و عدم اعتراض معصوم، تأييد ضمني فهميده مي‌شود.] آنان، حجّت و قابل استناد است؛ يعني وجود مبارك معصوم(عليه‌السلام) از سه جهت، حجّت است.

بدين ترتيب، خداي سبحان در روز قيامت، به محتواي كتاب (به همان گستردگي كه ياد شد) از يك سو و به قول، فعل و تقرير معصوم (كه مجموعاً سنّت معصوم ناميده مي‌شود) از سوي ديگر، احتجاج مي‌كند كه چرا چنين كرديد و چنان نكرديد؟ چنان كه بندگان او نيز به همين امور استدلال مي‌كنند كه به فلان دليل قرآني يا برگرفته از سنّت، اين گونه عمل كرديم و به فلان دليل، آن‌گونه عمل نكرديم. افزون بر اين، وجود مبارك معصوم(عليه‌السلام) حجّت عملي و عيني خداوند است. بدين معنا كه اگر كسي مثلاً بگويد: مبارزه با شيطان، ترك گناه، جهاد با نفس يا... براي آدمي مقدور نيست و انسان از چنين تواني برخوردار نيست، وجود معصوم(عليه‌السلام) حجّت عيني بر ضدّ اوست كه توانمندي و قدرت انسان در اين ميدان‌ها را اثبات مي‌كند.

حجّيت كتاب خدا و سنّت معصومان(عليهم‌السلام) دلايل فراواني دارد كه يكي از مهم‌ترين و مشهورترين آنها حديث معروف ثقلين است كه رسول‌خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ثقل اصغر (عترت) را در كنار ثقل اكبر (قرآن كريم) قرارداد و به طور يكسان، اطاعت و تبعيّت از آن دو را مايه هدايت و نجات دانست و مخالفت آنها را موجب ضلالت و گمراهي معرفي كرد. پيش از ذكر رواياتي كه ائمّه اطهار(عليهم‌السلام) را حجّت الهي معرفي مي‌كند، توجّه به دو نكته را مفيد مي‌دانيم:

1. چون عترت طاهرين(عليهم‌السلام) همتاي قرآن كريمند و قرآن، حجت بالغ و حق و صدق الهي است، اهل‏بيت‏عصمت(عليهم‌السلام) نيز حجّت تامّ و كامل خداوند خواهند بود. به همين دليل، اميرمؤمنان(عليه‌السلام) از قرآن و از خودش به يك عنوان ياد كرد، يعني هم خود را حجيج دانست: «أنا حجيج المارقين»[ نهج البلاغه، خطبه 75. ]، «أنا شاهد لكم و حجيج يوم القيامةعنكم»[ همان، خطبه 176.] و هم قرآن كريم را حجيج معرفي كرد: «و كفي بالكتاب حجيجاً».[ همان، خطبه 83.]

2. بر اساس همتايي قرآن و عترت و تجلّي هماهنگ حجّت خدا (در قرآن و عترت)، هر وصفي كه براي حجّيّت هر يك از دو ثَقَل ثابت شود، براي ثَقَل ديگر نيز ثابت مي‌گردد. يكي از اوصاف جامع حجّت الهي آن است كه در شدت بُلوغ و تكامل تماميّت و كمال آن، به مقامي بار مي‌يابد كه قابل وصف كردن نيست.

حضرت امام‏سجاد(عليه‌السلام) در اين باره فرموده‌اند: «حجّتك أَجَلّ من أَنْ توصف بكلّها و مَجْدُك أرفع من أن يُحدّ بكنهه».[ صحيفه سجاديه، دعاي 46.] بنابراين، نه كنه قرآن كه حجّت تدويني خداست، قابل ادراك ديگران است و نه اكتناه مقام شامخ ولايت، مقدور كسي است.

امّا رواياتي كه ائمه(عليهم‌السلام) را به عنوان حجّت الهي معرفي كرده، فراوان است كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

الف. حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) از پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:

من، علي، فاطمه، حسن، حسين و نُه فرزند حسين(عليهم‌السلام) حجت‌هاي خدا بر خلق او هستيم. دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند: «... ثمّ قال(صلّي الله عليه وآله وسلّم): أنا و عليٌّ و فاطمة و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين حجج الله علي خلقه ، أعداؤنا أعداء الله و أولياؤنا أولياء الله».[ بحار، ج36، ص228.]

ب. عالم بزرگ اهل سنت، حاكم حسكاني نقل كرده است كه پيامبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود:

خداوند متعال، علي و همسرش و فرزندانش را حجت‌هاي الهي بر بندگان خود قرار داده است. آنگاه فرمود: آنها دروازه‌هاي علم در ميان امت من هستند، هر كس به وسيله آنها هدايت شود، به صراط مستقيم هدايت شده است: «إن الله جعل عليّاً و زوجته و أبناءه حجج الله علي خلقه و هم أبواب العلم في أُمتي‏من اهتدي بهم هدي إلي صراط مستقيم».[ شواهد التنزيل، ج1، ص76، ح89، ذيل آيه (إهدنا الصراط المستقيم).]

ج. حضرت علي(عليه‌السلام) فرمود:

«أنا حجة الله»[ بحار، ج39، ص335، ح1؛ ص46]، «أنا الحجة العظمي».[ همان، ج39، ص335]

د. ابوصلت هروي، خادم حضرت علي بن موسي الرضا(عليه‌السلام) مي‌گويد:

امام رضا(عليه‌السلام) با هر كسي با زبان خودش سخن مي‌گفت. به خدا سوگند كه فصيح‌ترين مردم و آگاه‌ترين آنها به هر زبان و لغتي بود! روزي به آن حضرت گفتم: اي پسر پيامبر! من تعجب مي‌كنم كه شما با همه اين زبانها با اختلافي كه دارند آشنا هستيد. فرمود: اي اباصلت! من حجّت خدا بر بندگان او هستم و خداوند كسي را كه آشناي به زبان قومي نباشد، حجّت بر آنان قرار نمي‌دهد: «يا أباالصلت! أنا حجةالله علي خلقه وماكان ليتّخذ حجةً علي قومٍ وهو لا يعرف لغاتهم... ».[ همان، ج26، ص190.]

ه . نيز ابوصلت نقل مي‌كند:

هنگام شهادت حضرت علي‌بن‌موسي‌الرضا(عليه‌السلام) ديدم جواني زيبارو از درهاي بسته وارد شد و خود را به بالين آن حضرت

رساند. وقتي از او پرسيدم: تو كيستي و چگونه از درهاي بسته وارد شدي؟ فرمود: من حجّت خدا بر تو هستم: «أنا حجة الله عليك».[ بحار، ج49، ص301.]

از اين دو روايت فهميده مي‌شود كه حجّت مطلق الهي بايد از قدرت مطلق برخوردار باشد، يعني هم به تمام زبانها آشنا باشد و هم هر لحظه بتواند هر جايي كه لازم باشد، حضور پيدا كند و هم... وگرنه حجت مطلق نخواهد بود.

و. حضرت بقية الله الاعظم‏(عجل الله تعالی فرجه) در تعيين تكليف شيعيان خود در زمان غيبت فرمود:

در حوادث واقعه، به راويان احاديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنان (و بدين طريق، حجّت خدا بر شما) هستم: «و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا فإنّهم حجّتي عليكم و أنا حجة الله عليهم».[ همان، ج2، ص90؛ ج53، ص181. ] اين روايت دلالت مي‌كند كه فقها به واسطه حضرت ولي عصر(عليه‌السلام) حجّت الهي شمرده مي‌شوند و آن حضرت نيز به واسطه فقها، حجّيّت خود را اعمال مي‌كند.

تذكّر: حجّيت در هر عالَمي، مناسب با آن نشئه است. انسان كامل معصوم كه خليفه (هو الأوّل و الاخر)[ سوره حديد، آيه 3.] است، مي‌تواند حجّت اولين و آخرين در تمام ادوار و اطوار باشد كه از آن گستره خلقت، به «اولي» و «اخري» ياد مي‌شود.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...!(195)