سلام علی آل یاسین...!(271)

                                                                                  مقدمه نشریه هادی شماره 86

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...

والمخلصين في توحيد الله؛

و مخلصان در توحيد خدا

فطري بودن توحيد

 

توحيد، امري فطري و همه فهم است كه خلقت انسان‌ها بر اساس آن سرشته مي‌شود: فأقم وجهك للدّين حنيفاً فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدّين القيّم و لكنّ أكثر النّاس لا يعلمون[ سوره روم، آيه 30.]بت‌پرستان حجاز، توحيد و يگانه‏پرستي را امري عجيب مي‌پنداشتند و چنين مي‌گفتند: أجعل الالهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشي‏ءٌ عُجاب.[ سوره ص، آيه 5.] قرآن كريم با اين تفكّر منحط به مقابله پرداخته، شك و ترديد در (الله) را تعجّب‌آور و حيرت‌انگيز دانسته است: «أفي الله شكٌّ فاطر السموات و الأرض»[ سوره ابراهيم، آيه 10.] و در عين حال، در موارد فراواني، ادلّه گوناگون توحيدي را با تعبيرهاي متنوّع، براي سطوح مختلف مردم بيان كرده است؛ مانند نظر كردن به شتران، آسمان، كوه‌ها و زمين، برهان صدّيقين در كنار برهان آفاق و انفس و شهادت خود خدا و ملائكه و اولوا العلم.

. توحيد، عامل تكامل

قرآن كريم، خداجويي و توحيدگرايي را مايه تكامل و تعالي فرد و جامعه دانسته، رسالت بزرگ رسول گرامي‌سلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را برداشتن بارهاي سنگين و زنجيرهاي گرانِ جهلِ علمي و جهالتِ عملي از مردم مي‌داند: و يضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتي كانت عليهم[سوره اعراف، آيه 157.] و در آيه بعد، رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مأمور مي‌شود ضمن معرّفي خود به عنوان رسول خدابه سوي مردم، پايگاه توحيدي دعوت خود را با جمله (لا إله إلاّهو) تبيين كند: قل يا أيّها النّاس إنّي رسول الله إليكم جميعاً الّذي له ملك السموات و الأرض لا إله إلاّهو يحيي و يميت.[ سوره اعراف، آيه 158.]

عامل سقوط جوامع انساني

شرك، مايه انحطاط و سقوط جوامع بشري است: و من يشرك بالله فكأنّما خرّ من‌السّماءفتخطفه الطير أو تهوي به الريح في مكان سحيق.[ سوره حج، آيه 31.] كسي كه شرك مي‌ورزد، نه به پايگاه محكم و ركن ركيني استوار است و نه به حبل متين و عروه مستحكمي آويزان است. از اين‏رو، خواه ناخواه از آسمان انسانيت و تعالي‏طلبي سقوط مي‌كند، ليكن يا در هوا كركس‌هايي همانند فرعونيان و نمروديان، او را شكار مي‌كنند و او با سجده بر آلهه‌هاي دروغينِ سنگي و چوبي، پيشاني ذلّت در مقابل موهوماتِ بي‌خاصيت مي‌سايد، يا در درّه‌هاي هولناك رذالت و پستي و گودال‌هاي لجن‌آلود نفساني و مرداب‌هاي متعفّن حيواني مي‌افتد و استخوان‌هاي انسانيت و بال و پر كمال‌جويي او درهم مي‌شكند و توان پرواز به سوي معنويات از او سلب مي‌گردد.چنين انسان‌هايي همواره مورد تسفيه و تحميق بهره‌كشان قرار مي‌گيرند: فاستخفّ قومه فأطاعوه[فرعون، قوم خود را شست‌وشوي مغزي داد و آنها را سبك مغز كرد؛ در نتيجه، او را اطاعت كردند (سوره زخرف، آيه 54). ]، فاتّبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشيد.[ سوره هود، آيه 97.] در نگاه قرآن كريم، روگرداني از مسلك و ملّت ابراهيم(عليه‌السلام) چيزي جز سفاهت و نابخردي نيست؛ هر چند شخصِ روگردان، مخترع، مكتشف و مبتكرِ عصر خود باشد؛ زيرا محصول چنان اكتشافي، جز ويراني شهرهاي آباد و كشتار بي‌گناهان و به‌هم زدن نظام سالم زندگي نيست: و من يرغب عن ملّة إبراهيم إلاّمن سفه نفسه.[ سوره بقره، آيه 130] «سَفَهْ» در مقابل «عقل» است كه در باره آن فرموده‌اند: «... ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[ اصول كافي، ج1، ص11. از نظر منطقي، عكس نقيض اين روايت اين است: «ما لم يعبد به الرحمان و لم يكتسب به الجنان فليس بعقل فهو سَفَهٌ»؛ چيزي كه با آن عبادت خدا و تحصيل بهشت نشود، عقل نيست؛ پس سفاهت است. در علم منطق مي‌گويند: همان‌طور كه اصل قضيه، نتيجه‌بخش و صادق است، عكس نقيض آن نيز نتيجه‌بخش است.]؛ عقل آن است كه به كمك آن خدا عبادت شود و بهشت تحصيل گردد.

رعايت ادب توحيدي در گفتار

باني بناي توحيد و يگانه‌پرستي، حضرت خليل‌الرحمان(عليه‌السلام) در معرّفي «ربّ العالمين» مي‌فرمايد: الّذي خلقني فهو يهدين و الّذي هو يطعمني و يسقين و إذا مرضت فهو يشفين و الذي يميتني ثمّ يحيين.[ سوره شعراء، آيات 78 ـ 81. ] ادب توحيدي حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) درگفتار مزبور اين است كه نه تنها خلقت، هدايت، مرگ و حيات خود را به خدا نسبت مي‌دهد، بلكه سير كردن، سيراب كردن و شفا دادن را نيز كار خدا مي‌داند. در نگاه او، آب، غذا و دارو وسيله است و نمي‌تواند مستقلاً منشأ اثر باشد. ادب ديگرِ آن حضرت در اين كلام، اين است كه فقط اِطعام، سقايت و شفا دادن را كه از امور وجودي و كمالي است، به خدا نسبت مي‌دهد، امّا مرض را كه نقص و شرّ است و به امور عدمي برمي‌گردد، به خودش نسبت مي‌دهد

ابعاد توحيد افعالي

بر اساس جهان‌بيني توحيدي، هيچ چيز مستقلاًّ منشأ اثر نيست، بلكه اشياي گيتي، وسيله‌هايي است كه ما در نگاه آغازين، آنها را مؤثّر مي‌پنداريم. مؤثّرِ حقيقي و واقعي، فقط خداست. از اين رو حكما گفته‌اند: «لا مؤثّر في الوجود إلاّالله».

اگر تيغ عالم بجنبد ز جاي    نبرّد رگي گر نخواهد خداي

قرآن كريم براي تبيين اين حقيقت، به نمونه‌هايي از موجودات جهان خلقت اشاره كرده، مي‌فرمايد:

آن كس كه خلق مي‌كند، خداست، اما شما پدران، فقط قدرت اِمناء داريد و در خلقت فرزندانتان نقشي نداريد. در امور كشاورزي نيز تنها قدرت حرث و مهيّا كردن زمينه (بذر پاشيدن، شخم زدن، كاشتن و...) را داريد، امّا زراعت و روياندن دانه‌هاي نباتي و حيات‌بخشي به اين دانه‌ها و هسته‌ها كار خداست (نه كار شما كشاورزان و نه كار زمين)؛ نه شما قدرت نازل كردن باران را از ابر داريد و نه خودِ ابر، توان اين كار را دارد. آن كس كه باران را از ابر نازل مي‌كند، خداست. آتش را كه شما برمي‌افروزيد، پديد آوردن درخت و هيزم آن، كار خداست، نه كار شما.[ سوره واقعه، آيات 58 ـ 72.]

اينها فقط نمونه است، وگرنه سراسر هستي، ابزار است و هيچ‌كدام از حدِّ وسيله بودن فراتر نمي‌رود، بلكه در اصل وجود خود، وابستگي كامل به خداوند دارد:

ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست    برِ عارفان جز خدا هيچ نيست

توان گفتن اين، با حقايق‌شناس    ولي خرده گيرند اهل قياس

كه پس آسمان و زمين چيستند؟    بني آدم و دام و دَد كيستند؟

پسنديده پرسيدي اي هوشمند    بگويم گر آيد جوابت پسند

كه هامون و دريا و كوه و فلك    پرّي و آدميزاد و ديو و ملك

همه هر چه هستند، از آن كمترند    كه با هستي‌اش نام هستي برند

عظيم است پيش تو دريا به موج    بلند است خورشيد تابان اوج

ولي اهل صورت كجا پي برند    كه ارباب معنا به ملكي درند؟

كه گر آفتاب است، يك ذره نيست    وگر هفت درياست، يك قطره نيست

چو سلطان عزّت عَلَم بركشد    جهان سر به جيب عدم دركشد[بوستان سعدي، باب سوم، حكايت 11، ص112.]

بنابراين، باد، باران، ابر، خورشيد، زمين، آب، آتش، سرما، گرما، غذا، دارو، انسان، حيوان و در يك كلمه، هيچ چيز در اين عالم، منشأ اثرِ استقلالي نيست، بلكه جملگي ابزار و واسطه‌اند؛ چنان‌كه اگر كسي بگويد: خدا آب و گندم را در اختيار ما گذاشت تا آن را به نان تبديل كنيم و با خوردن آن سير شويم، او نيز گرفتار نوعي تفويض شده و از توحيد ناب دور گشته است. از اين‏رو دعاي شريف جوشن‏كبير (كه حقّاً منشور بلند توحيد است) همه چيز را از غير خدا سلب مي‌كند و فقط او را منشأ هر اثر و موجب هر خير و بركتي مي‌داند.[ اگر كسي به اين معارف بلند برسد و نقش غير خدا برايش روشن شود، نه به كيسه كسي چشم مي‌دوزد و نه دست در كاسه ديگري دارد.] بدين ترتيب، ساقي، شافي، سير كننده و... خداست، نه آب، دارو، غذا و امثال آن. اصطلاحاً گفته مي‌شود: اين امور، فقط علل مُعدّه‌اي است كه خداي سبحان گاهي با اينها كسي را سير يا سيراب مي‌كند، شفا مي‌دهد و... و گاهي با چيزهاي ديگر.

توجيه منطقي معجزات

برخي از افراد در توجيه پاره‌اي از معجزاتِ قطعي، دچار ترديد مي‌شوند علت اين انكار، آن است كه معارف توحيدي به خوبي براي آنان تبيين نشده است و آنچه را سبب معدّ است، علّت تام تلقّي كرده‌اند و آنچه را علّت است، سبب منحصر پنداشته‌اند؛ مثلاً نكاح زن و مرد را علّت تامّه و مستقل در ولادت فرزند و زبان انسان را سبب منحصر در تكلّم انگاشته‌اند؛ لذا معجزات مزبور را فاقد توجيه علمي دانسته، آنها را انكار كرده‌اند.

هر كه شد مَحرَمِ دل، در حَرَم يار بماند  و آن‏كه اين كار ندانست، در انكار بماند[دیوان حافظ، غزل178]

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...!(271)