سلام علی آل یاسین...(297)

مقدمه نشریه هادی شماره 110

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

...

أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛

.... 

. معناي «كما

از آنچه در تفسير وحدت و تبيين نفي شريك به‏طور مطلق بيان شد، معلوم گشت كه هيچ ذات، فعل و اثري نمي‏تواند شريك و همانند ذات، وصف، فعل و اثر خداي سبحان باشد. بنابراين، معناي «كما» در «كما شهد الله لنفسه» تشبيه ومانند آن نيست تا شهادت توحيدي بنده مماثل، مشابه ومساوي شهادت توحيدي خداوند باشد؛ زيرا هيچ مظهري كه عين ربط، فقر وقصور است، شبيه ظاهري كه عين استقلال، غنا وتمام است، نخواهد بود. البته نسبت به جمله‏هاي بعدي مي‏تواند به عنوان تشابه، تماثل يا تساوي باشد و چون حرف عطف به منزله تكرار كلمه «كما» است، لذا مي‏توان از جمله «كما شهد الله لنفسه» يك معنا واز جمله «و[كما] شهدت له ملائكته... » معناي ديگر اراده نمود! چنان‏كه مي‏تواند نظير «لا أُحصي ثناءً عَلَيك أنت كما أثنَيت علي نفسك» باشد؛ يعني من قادر نيستم تو را ثنا گويم؛ تو آن چناني كه خودت را ثنا گفتي ومي‌گويي.

 

البته ثناي خداوند نسبت به ذات اقدس خود گاهي دربارگاه منيع وجوبي است كه مقدور احدي نيست وزماني با زبان نازل خود در قرب نوافل كه همان زبان بنده مقرّب است، انجام مي‏پذيرد. در اين مرحله، انسان كامل متقرّب به خداوند با لسان الهي، وي را ثنا مي‏گويد، نه با زبان بشري خود

. توقيفيت اسماي الهي

يكي از مسائل رايج درباره اسماي الهي، توقيفيّت آن است. بدين بيان كه آيا مي‏توان با استفاده از افعالي كه در آيات و روايات به خدا اسناد داده شده، اسمي مشتق كرد و آن را بر خداوند اطلاق كرد يا اينكه در اطلاق چنين اسمي بايد توقف كرد و از اسم‏هايي كه در متون ديني اعم از آيات و روايات آمده، فراتر نرفت؟ مثلاً آيا مي‏توان با استفاده از آيه ءأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون[سوره واقعه، آيه 64] اسم «زارع» با استفاده از آيه اللَّه يستهزء بهم[ـ سوره بقره، آيه 15] اسم «مستهزء» را مشتق كرد و هنگام دعا و غير دعا خدا را با آن اسم‏ها خواند يا خير؟ همچنين اگر با دليل عقلي معتبر وصف يا فعلي براي خدا ثابت شد مي‏توان از آنها اسمي را مشتق كرد وبر خداوند اطلاق نمود يا خير؟ برخي به اين توقف معتقد هستند؛ به گونه‌اي كه مثلاً اطلاق «علّت» يا «علّة العلل» را بر ذات اقدس الهي روا نمي‏دانند؛ چون چنين اسمي در متون نقلي وارد نشد. در مقابل، بسياري از بزرگان اعتقادي به توقيفيت اسما ندارند و مي‏گويند: دليلي بر توقيفي بودن اسماي لفظي خدا نداريم؛ هرچند كه مقتضاي تأدّب و احتياط در دين اين نشود، ليكن اين توقيفيت نسبت به اشخاصي است كه عقل آنها در مراحل نهايي وجود سير نكرده و به حدّ بصيرت و بينايي كامل نرسيده است... و چون اصل مطلب، عقلي است، با نظر متعمّقانه مي‏توان طبق ضابطه فوق در جواز ومنع ودر حقيقت ومجاز مشي كرد و در مورد اسمايي كه در قرآن بر خلاف اين ضابطه عقلي است، قائل به مجاز شد، مانندكلمه «يد اللَّه» كه با يك نحو اعتبار به كار رفته است. از سوي ديگر، كلمه «واجب الوجود» را مي‏توان بر او اطلاق كرد با اينكه در نصوص ديني نيامده است.

تذكّر:

يكم. چنان كه اشاره شد، اصل بحث توقيفيّت اسما مربوط به تسميه خداست؛ وگرنه مجرّد اطلاق لفظ خاصّ يا اِخبار از او با برخي صفاتي كه در قرآن و روايات آمده، بدون ترديد جايز است.

دوم. قبلاً بيان شد كه الفاظِ ويژه (مانند رحمان، رحيم، غفور و...)، اسماي مفاهيم است ومفاهيم، اسماي مصاديق عيني است ومصاديق، اسماي تكويني خداست. محور بحث كنوني در اسماي اسماي اسما، يعني در كلمات است كه وجود لفظي اسماي الهي است.

سوم. معناي توقيفي بودن اسماي لفظي كه از مسائل فقهي و در مدار «بايد ونبايد» اعتباري بحث مي‏كند، غير از معناي توقيفي بودن اسماي تكويني است كه از مسائل حكمت وكلام است ودر محور «بود ونبود» حقيقي گفت‏وگو دارد؛ هر چند مطالب حكمت عملي واعتباري مسبوق به معارف حكمت نظري وحقيقي است.

چهارم. توقيفي بودن اسماي تكويني همانند توقيفي بودن حلقات سلسله اعداد رياضي است كه نه تقديم متأخّر ممكن است ونه تأخّر متقدم مقدور؛ مثلاً نه مي‏توان به طور كلي عدد «ده» را كه پس از «نه» وپيش از «يازده» قرار دارد، برداشت (تخلف) ونه مي‏توان آن را در جاي ديگري قرار داد (اختلاف) واين همان نظم رياضي سلسله علل ومعاليل است كه به استناد قاعده «الشي‏ء ما لم يجب لم يوجد» وقاعده «الشي‏ء ما لم يمتنع لم يُعدم» منضود است واين نضد تكويني، همان توقيفي بودن اسماي عيني خداست: إنّا كل شي‏ءٍ خلقناه بقدرٍ.[ ـ سوره قمر، آيه 49

پنجم. با تبيين معناي اسم خداوند، سرّ لزوم تسبيح، تعظيم ومبارك بودن آن روشن مي‏شود؛ يعني اگر به تسبيح اسم خدا دستور داده شد:(سبح اسم ربك[سوره اعلي، آيه 1]، تبارك اسم ربك[ـ سوره الرحمن، آيه 78]، براي آن است كه اسم حقيقي خداوند از آسيب نقص وگزند عيب، منزه ومنشأ بركتهاي فراوان است واسم مفهومي ولفظي نيز به واسطه آن اسم حقيقي، از حرمت خاص برخوردار مي‏گردد: « وعظّم اسم اللّه أن تذكره إلاّ علي حقٍّ»[ ـ نهج البلاغه، نامه 69]، «سيروا علي اسم الله».[ ـ همان، خطبه 79

ششم. همان‏طور كه اسماي حقيقي خداوند منشأ پيدايش يا پرورش جهان امكان است، مظاهر واقعي آن اسما نيز همين آثار فراوان را دارند؛ لذا فيض فراگير قلمرو امكان گاهي به اسماي خدا اسناد داده مي‏شود: «وبأسمائك التي ملأت أركان كلّ شي‏ء»[ بلد الامين، ص 188] و زماني به مظاهر تامّ اسماي خدا، يعني انسان‏هاي كاملمعصوم(عليهم‌السلام) «...فبهم ملأت سمائك وأرضك حتي ظهر أن لا إله إلاّ أنت»[ ـ بحار الانوار، ج 95، ص 393] و «أسمائهم في‌السماء معروفة» ـ نهج البلاغه، خطبه 187.

راز معروف بودن اسماي انسان‏هاي كامل معصوم در آسمان اين است كه مدبرات امور يعني فرشتگان از معارف آنان انديشه، واز مآثر آنان انگيزه دريافت مي‏كنند وحضور آن ذوات قدسي(عليهم‌السلام) در سپهر غيب بيشتر از ظهور آنان در زمين شهادت است: «فلأنا بطرق السماء أعلم مِنّي بطرق الأرض».[ همان، خطبه 189

هفتم. هرچند اسماي الهي انوار ملكوتي است، ليكن حجاب نوري براي موجودهاي مجرد، شبيه حجاب ظلماني براي موجودهاي مادي مطرح است؛ لذا برخي از اسماي حسناي الهي مستور ومحجوب به بهاء، نور وجمال وجلال برتر خدايند. آنچه از دعاي حضرت امام سجاد (عليه‌السلام) كه عرضه مي‏داشت: «فأسئلك اللّهم بالمخزون من أسمائك وبما وارته الحُجُب من بهائك إلاّ رَحِمتَ هذه النفسَ الجَزُوعة... »[ صحيفه سجاديه، دعاي 50] استفاده مي‏شود از همين قبيل است.

هشتم. هرگاه خداي سبحان بر سالك صالحي با اسمي از اسماي فعلي تجلّي فرمايد، آن سالك تحت نور آن اسم خاص قرار مي‏گيرد. از اين رو اگر كسي حق‏تعالي را با آن اسم مخصوص بخواند، آن سالك صالح كه مجلاي اسم فعلي خداي سبحان است، پاسخ مي‏دهد. البته پاسخ حقيقي را خداوند بر عهده دارد وآن سالك واصل، مظهر پاسخ الهي خواهد بود؛ زيرا براساس قرب نوافل، مظهر به زبان ظاهر ومجلا به لسان متجلّي پاسخ مي‌دهد

 

انشااالله ادامه دارد...

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...(297)