تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(نشریه هادی شماره101)

آیه 48- واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه و لا یوخذ منها عدل و لا هم ینصرون

شبهات شفاعت

گروهی از اهل سنت منکر شفاعتند. آن ها برای نفی شفاعت از دلایل عقلی استفاده کرده و با بیان اینکه آیاتی که درباره شفاعت مطرح اند، متشابهند، از روایات صرف نظر کرده و علمش را به اهلش واگذار می­کنند.

شفاعت با دلیل عقلی ثابت نمی­شود. ولی امکان آن با دلیل عقلی قابل اثبات است. در اینجا با رد شبهات عقلی درباره شفاعت امکان آن را اثبات کرده و سپس با دلیل نقلی شفاعت را اثبات می­کنیم.

شبهه اول

رفع عقاب در شفاعت یا عدل است و یا ظلم است. اگر عدل است در نتیجه عقاب خداوند ظلم بوده است. اگر ظلم است در نتیجه شفاعت رد می­شود زیرا خداوند هیچ گاه ظلمی انجام نمی­دهد.

پاسخ: عقاب خداوند همواره عدل است. ولی رفع عقاب می­تواند مصداق هیچ کدام از عدل و ظلم قرار نگیرد بلکه یک مرتبه بالاتر از آن بوده و فضل باشد. خداى سبحان براساس عدل خود براى تبه كاران عذاب معين كرده است، اما رفع عقاب بى واسطه غير يا به واسطه شفاعت ديگر شافعان، فضل و احسان است. خداى سبحان به بندگان خود آموخت كه عادل باشيد، ولى بالاتر از عدالت مرحله احسان است. بكوشيد به آن برسيد: «ان اللّه يامر بالعدل و الاحسان»

شبهه دوم

سنت خداوند است که قانونی را جعل کند و کسی را که خلاف این قانون عمل کرد مجازات کند«المكر السيّىء الّا باهله فهل ينظرون الا سنّة الاوّلين فلن تجد لسنة اللّه تبديلا و لن تجد لسنّة اللّه تحويلا». شفاعت و بخشش گناه گناهکار در قیامت خلاف سنت خداوند است.

پاسخ: بر مبنای این آیه سنت خداوند تغییر پذیر نیست. ولی این امر که پذیرش شفاعت و بخشش گناه گناهکار تغییر سنت پروردگار است قابل اثبات نیست. همواره بر اساس عدل عمل کردن و بخشش و فضل نداشتن از این آیه استنباط نمی­شود. از سنت های خدا است که بر مبنای اسمای حسنایش عمل کند و فضل و احسان نیز از این اسمای حسناست.

شبهه سوم

شفاعت در عرف به یکی از دو صورت زیر است.

1-حاکمی ظالم است که بر اساس رابطه عمل می کند نه ضابطه و می­توان اندیشه و میل او را تغییر داد.

2-حاکمی عادل است که و تنها می­توان برای او اثبات کرد که حکمی که صادر کرده است اشتباه است.

خداوند منزه از ویژگی­های بالا است.

پاسخ: توضيح اين كه، علم خداى سبحان ازلى است، اما معلوم هاى او پيوسته در تغيير اوست ؛ او از ازل مى داند كه چگونه معلوم هاى متغيّر را با اراده هاى جزئى حادث و زايد برذات، اراده كند.او مى داند كه در فلان زمان، فردى موجود مى شود و در فلان مقطع زمانى به تكليف مى رسد و در شرايط خاص، با اراده وميل خود اطاعت يا معصيت مى كند، در حالى كه مى توانست و مى تواند خلاف آن را انجام دهد، و نيز مى داند براساس ‍ معصيتى كه كرده، استحقاق كيفر دارد، و نيز مى داند كه مورد لطف وليّى از اولياى الهى قرار مى گيرد و مشمول شفاعت او واقع شده، همه ياب عضى از كيفرهاى او بخشوده مى شود. همه اينها را در ازل مى داند و در لايزال آنها را اجرا مى كند. درباره شفاعت نيز چنين است ؛يعنى از ازل معلوم خداى سبحان است كه فلان شخص در فلان وقت مشمول شفاعت واقع مى شود، بدون آن كه اراده ازلى يا علم ازلى او تغييرى بيابد.

آیه 49- واذ نجّيناكم مّن آل فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبّحون ابناءكم و يستحيون نساءكم وفى ذلكم بلاء من ربكم عظيم

تفسیر

نجیناکم: به معنای بلندی زمین است که از آسیب سیل و همانند آن مصون است.

آل: آل به معنای اهل است. ولی در جایی به کار می­رود که اولا تابعیتی همراه باشد و ثانیا مضاف الیه آن از منزلت اجتماعی برخوردار باشد.

فرعون: به گفته­ی اغلب مفسران فرعون علم جنس است و برای همه پادشاهان عمالقه(نژادی در مصر در مقابل بنی اسراییل) به کار می رود. لیکن در بسیاری از آیات قرآن مخصوصا در مواردی که فرعون در برابر هامان و قارون قرار می­گیرد مناسب است که از ان فرعون زمان حضرت موسی استنباط گردد.

یسومونکم: به معنای در معرض قرار دادن چیزی در معرض چیز دیگری است. و در آیه به این معناست که عذاب دائم و پیوسته بر بنی اسراییل عرضه می­شود. کنایه از اینکه دائم در وحشت و اضطراب از عذاب به سر می­بردند.

یستحیون: از یستحیون دو معنا استنباط می­شود. 1-به معنای زنده نگه داشتن.2-عملی که باعث از بین رفتن شرم می­شود. که معنای اول صحیح تر است زیرا اولا استحیا در برابر ذبح به معنای کشتن قرار دارد. و ثانیا معنای استحیا شرم ساری است نه از بین بردن شرم.

بلا: بلا به معنای امتحان و اختیار است.

بارزترین مصداق سوالعذاب

بزرگترین عذاب بنی اسراییل بردگی مطلق و بندگی این قوم توسط فرعونیان بود که بدتر از استعمار و استبداد و استثمار است. حضرت موسی شدیدترین اعتراض خود را به بندگی بنی اسراییل اعلام می­کند« تلك نعمة تمنّها علىّ ان عبّدت بنى اسرائيل » بردگى همان بستگى و بندگى صرف است. كسى كه اراده او بند به اراده ديگرى است و انديشه و انگيزه او بند به انديشه و انگيزه ديگرى است او را بنده مى گويند و هويّت انسان در سيرت علم و سنّت اراده او ظهور دارد.

سر قتل نوزادان پسر

برای سر قتل نوزادان پسر 4 احتمال بیان شده است.

1-فرعون در خواب ديد آتشى از بيت المقدس به سمت مصر حركت كرد و خانه هاى مصر را در برگرفت و قبطيان را سوزاند و به بنى اسرائيل آسيبى نرساند. فرعون با ديدن اين رؤيا به وحشت افتاد و ساحران، نسب شناسان و فال گيران را براى تعبير آن دعوت كرد. آنان در جواب گفتند: پسرى در بنى اسرائيل متولد مى شود كه سلطنت تو را از بين مى برد و مرامت را دگرگون مى سازد و سرانجام تو را نابود مى كند. براين اساس، فرعون دستور داد هر پسرى را كه از بنى اسرائيل متولّد مى شود از بين ببرند.

2-هراس فرعون از ظهور حضرت موسی بر اثر بشارت پیامبران پیشین بود.

3-منجمان غیبگو ظهور حضرت موسی و نابودی فرعون را پیش بینی کرده بودند.

4-با مراجعه به آیات قرآن مشخص می شود فرعون برای به استضعاف کشیدن بنی اسراییل و جلوگیری از نیرومند شدن آن ها و جلوگیری از به قدرت رسیدن آن ها به قتل فرزندانشان دست می­زد.

استحیای زنان

برای استحیای زنان دو نظر وجود دارد.

1-استحیا به معنای از بین بردن شرم و حیا باشد.

2-استحیا به معنای زنده نگه داشتن باشد که بر اثر موارد زیر سبب عذاب خانواده خواهد شد.

الف- به كنيزى بردن. ب- سنگين شدن عائله پدر با داشتن زن و دختر و كشته شدن پسر سنگين شدن. ج- غصه و گريه مداوم زن بر اثر ذبح كودك...

مقصود از نجات از آل­فرعون

مقصود از نجات از آل فرعون:« نجّیناکم من ال فرعون » نجات از ظلم آنان از طریق ریشه­کن شدن مسلک و مرامشان است و گرنه رفع ظلم برای مقطعی خاص آن هم با حفظ اصل ظالم درقالب انسانی دیگر،در واقع نجات محرومان محسوب نمی­شود. مهم از بین رفتن جریان ظلم و نظام ستم و کشاندن آن به بوته حدیث و احدوثه و جایگزینی نظام عدل به جای نظام جور است، نه این که شخص معینی از ظالمان از بین بروند و ظالم دیگری بیاید

راز خطاب به یهود عصر نزول

در خطاب « نجّیناکم » مخاطب یهودیان معاصر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هستند در حالی که نجات از آل فرعون مربوط به اجداد آنان است؛ مصحّح چنین خطایی آن است که نجات اسلاف آنان سبب نجات خودشان نیز هست؛ چون اگر آن نیاکان نجات نمی­یافتند، از آن جا که سنت فراعنه بر کشتن فرزندان پسر بود، قهراً نسل این قوم منقطع شده، از یهودیان معاصر نزول اثری نبود

اسناد ظلم به کارگزاران فرعون

گرچه دستور تعذیب­های گونه­گون از ناحیه­ی فرعون بود و از این­رو عناوین استعضاف، ذبح و استحیا به خود او اسناد داده شده، ولی کارگزاران غشوم وی بدون عذر، به ظلم بنی اسرائیل رضا می­دادند و آن را اجرا می­کردند . از این­رو در دنیا به عنوان مجرم شناخته شدند چنان که در آیه­ی مورد بحث مظالم مزبور به آنان نسبت داده شده و هرگز به بهانه­ی (مأمور معذور است) اعتنایی نشده است .

قبح و شدت عذاب

(سوء العذاب) عرضه کردن عذاب شدید بر شما به این بود که پسرانتان را سر می­بریدند و زنان شما را زنده نگه می­داشتند و به اسارت می­گرفتند :«یذبحون أبناءکم و یستحیون نساءکم»

رابطه­ی تفسیر با علم تاریخ

قرآن کریم به منزله­ی قانون اساسی علوم و معارف دینی است و رسالت چنین کتابی افاضه خطوط کلی دین و افازه­ی اصول جامع آن است. اجتهاد در تفریع با استمداد از تحلیل­های عقلی و استدلال­های روایی و تاریخی بر عهده­ی پژوهشگران فنّان است . رشته تاریخ از مهم­ترین شعب علوم اسلامی است که قرآن و سنت معصومین بسیاری از مطالب آن را در بر دارد و سیر در آفاق و اقطار را برای بررسی علل صعود و سقوط ملل و اقوام لازم می­داند.

راز اندیشناکی آل فرعون

قرآن کریم به طور اجمال آل فرعون را از مستضعفان بنی اسرائیل اندیشناک معرفی کرده و تفصیل این سانحه روانی را تعرّض نفرموده است .

وجوه فراوانی برای این هراسناکی نقل شده که جزم به هر کدام آنها صعب است ؛ چنان که نفی هر یک از آنها سهل نیست و جمع بین آنها ممکن است .

مبارزه با دوگانه­پرستی

این که در سوره­ی مبارکه­ی «اعراف» درباره­ی خصوص بنی اسرائیل می­فرماید:« کلّ نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشرّ و الخیر فتنه » برای آن است که شبهة دوگانه پرستی را برطرف کرده و اثبات کند که اگر بلاها و مشکلات، از جانب خداوند بر بنی اسرائیل فرود نمی­آمد و اگر آنان از طریق صبر و استقامت در برابر سختی­ها آزموده نمی­شدند، آن همه نعمت­ها به آنها داده نمی­شد و شخصیت­هایی چون داود و سلیمان از میان آنان مبعوث نمی­گردید ؛ یعنی نقمت مانند نعمت ذاتاً خیر است و شرّ نیست؛ جنبه ناسازگاری آن با رنج­دیده­ها امری است که از آن شر انتزاع می­شود و همین جنبه نیز آزمون الهی است . بنابراین، مبدأ شر همان مبدأ خیر است، و شرور، محتاج به مبدأ جدا نیست.

نعمت آزادى و استقلال  

در ميان همه نعمت هايى كه در آيات آينده بيان مى شود ابتدابه نعمت رهايى از ستم اشاره مى شود و اين بر اثر نقش مهمى است كه نعمت آزادى و استقلال در سرنوشت ملّت ها دارد؛ زيرا تا ملّتى از استبداد آزاد نشود استعدادهاى مختلف او شكوفا نشده، قابليت پذيرش برنامه هاى متنوع اعتقادى، اخلاقى، رفتارى پيامبران را پيدا نمى كند.

ممكن است وجه متكلم مع الغير بودن «نجّينا» نيز همين باشد؛ يعنى اين كه خداى سبحان با آن كه هر جا سخن از يادآورى نعمت بر بنی اسرائيل است تعبير به «انعمتُ» به صيغه متكلم وحده مى كند، در عين حال درباره نعمت نجات از آل فرعون، به صورت جمع: «نجّينا» تعبير كرده، دليل بر اهميت نعمت آزادى ونجات از زير بار ستم است ؛ زيرا انعام بزرگ از منعم بزرگوار صادر مى شود و بزرگوارى منعم سبب مى شود كه از وى به عظمت ياد گردد، و يادآورى با تعظيم اقتضاى ادبى دارد و آن اين كه از وى با فعل جمع و ضمير متكلّم مع الغير و... ياد شود.

البته در همه اين موارد فعل مفرد و ضمير متكلم وحده، جاى خاص خود را دارد و براى برخى ابّهت و جلال متكلم وحده بيش از هيمنه متكلّم مع الغير است.

آزمون الهى در نعمت و نقمت  

آنچه در قلمرو دنيا رخ مى دهد بدون آزمون الهى نيست و تكليف خاص خود را به همراه دارد. و از آن به عنوان بلا به معناى امتحان ياد مى شود؛ زيرا هيچ نعمت و منحتى بدون تكليف شكر نيست و هيچ نقمت و محنتى بدون دستور صبر نخواهد بود؛ اين مطلب در تبيين مفردات آيه بازگو شد.

آنچه در اين جا مورد عنايت است اين است كه با انقراض منطقه تكليف و تبديل آن به نشئه پاداش محض و كيفر صرف، مجالى براى ابتلا و آزمون نخواهد بود. از اين رو بر نعمت و منحت بهشت عنوان «ابلاء حسن» اطلاق نشده و بر نقمت و محنت دوزخ نيز عنوان بلاء، بليّه، ابتلا و مانند آن تطبيق نشده است.

برهمين اساس كه عنوان بلاء، هم در منحت است و هم در محنت،ممكن است مشاراليه «ذلكم» نجات از آل فرعون باشد كه نعمت است يا شكنجه ها وعذاب هاى ذبح و مانند آن كه نقمت است يا هردو؛ چون در هر حال بلاء به معناى امتحان است و امتحان، هم در شرّ جريان دارد و هم در خير: «و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة» (سوره انبیا، آیه 35)، نه اين كه به معناى خصوص مجازات يا خصوص نعمت باشد؛ زيرا مجازات يا نعمت، از مصاديق بلاء و امتحان و اسباب آن است، نه معناى مطابقى آن.

 سرانجام حق و فرجام باطل  

اين كه قرآن كريم نعمت رهايى بنى اسرائيل از هيمنه و استبداد فرعون را به رخ آنان مى كشد، در واقع مى خواهد اين نكته را القا كند كه بدانيد سرانجام آنچه باقى است حق است و بس، و غير حقّ هرچه باشد احدوثه و خوابى بيش نيست. به طور كلى باطل چون كف روى آب زايل مى شود و آنچه ثابت مى ماند و به مقصد مى رسد حق است: «امّا الزّبد فيذهب جفاءً و امّا ما ينفع الناس فيمكث فى الارض»(سوره رعد، آیه 17). غلبه نهايى با سنّت الهى است: «ليظهره على الدين كلّه»(سوره توبه، آیه 33) و عالم در نهايت به كام اهل حق و تقواست: «والعاقبة للمتقّين»(سوره قصص، آیه 83).

سيل پرخروش حق بخارشدنى نيست، بلكه به دريا مى ريزد، اگر چه خس و خاشاكى نيز بر روى خود داشته باشد. قرآن، ستم و ستمكاران را خس و خاشاك سيل رحمت حق مى داند و سنّت قطعى الهى براين است كه براساس «للّه ميراث السموات و الارض»(سوره آل عمران، آیه 180؛ سوره حدید، آیه 10) و «انّ الارض للّه يورثها من يشاء»(سوره اعراف، آیه 128) و «ونريد ان نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض»(سوره قصص، آیه 5) و «والعاقبة للمتقين»(سوره اعراف، آیه 128) همه آنچه غير آب خروشان است، از بين برود وسيل خروشان حق بدون هيچ مانع و رادعى به درياى بى كران هستى جاويد متّصل شود.

از نكات مهمّى كه در نقل قصص انبيا و امم پيشين در قرآن جلب توجه مى كند اين است كه خداى سبحان در ضمن بيان سيره عملى و سنت جارى خود نسبت به ستمكاران، مى فرمايد: كسانى را كه مدتى به عنوان «هست» مطرح بودند آنهارا به عنوان «بود»: «كان» ساختيم، امّا درباره افراد ستم پيشه مى فرمايد آنها را چنان متفرّق كرديم و از روى زمين برداشتيم كه اكنون گفته مى شود: در روم قيصرى بود، نه اين كه هست و در حبشه، نجاشى و در يمن، تُبَّع و در ميان ترك ها خاقان و درايران شاهنشاهى كِسرا بود؛ يعنى به گونه اى محو و نابود شدند كه جز نام و گفتگویی (حدیث) و طنز و فکاهی (احدوثه) چيزى از آنها باقى نمانده است: «فقالوا ربّنا باعد بين اسفارنا و ظلموا انفسهم فجعلناهم احاديث و مزّقناهم كلّ ممزّق»(سوره سبا، آیه 19).

توضيح اين كه، اصل نظام آفرينش توحيد است، و الحاد، شرك، كفر و نفاق زوايد آن است ؛ اصل آن مى ماند و حكومت مى كند و به ثمر مى نشيند و زوايد آن از ميان مى رود. چنين نيست كه گاهى توحيد حكومت كند و گاهى شرك، و هيچ كدام اصل نباشد.

در فرهنگ قرآنى، جوامع انسانى به منزله بوستانى است كه باغبانش خداست: «واللّه انبتكم من الارض ‍ نباتا»(سوره نوح، آیه 17). در اين بوستان علف هاى هرزى نيز مى رويد كه بايد وجين شود و شاخه هاى زايدى رشد مى كند كه بايد هرس شود. از اين رو از يك طرف مى فرمايد: «وقطعنا دابر الذين كذّبوا باياتنا»(سوره اعراف، آیه 72) يا «فقطع دابر الذين ظلموا والحمدللّه ربّ العالمين»(سوره انعام، آیه 45) ؛ يعنى ما علف هاى هرز و شاخه هاى زايدى چون سلاطين، اكاسره و قياصره را قطع يا وجين مى كنيم تا مانع ثمردهى شجره طوباى حق نشوند.

از سوى ديگر مى فرمايد: «ولقد وصّلنا لهم القول لعلّهم يتذكّرون»(سوره قصص، آیه 51) ؛ ما انبيا را حلقه هاى متّصلى قرار داديم و سخنان اين سخنگويان الهى را پى درپى و متصلا به امّت ها رسانديم، به گونه اى كه هر حق و فضيلتى در شرق وغرب عالم مطرح است برگرفته از مكتب انبياست. ثمر نهايى بوستان حقيقت نيز در آيه «ليظهره على الدين كلّه ولو كره المشركون»(سوره توبه، آیه 33؛ سوره صف، آیه 9) به آن اشارت رفته و بدين معناست كه وقتى انسان از پشت بام عالم هستى با ديد خدايى مجموع نظام هستى را بنگرد، در مى يابد كه از نقشه نيكويى برخوردار بوده، به سوى عاقبت مطلوبى در حركت است؛ يعنى نظام عالم، نظام احسن و عارى از اعوجاج و گناه بوده، معصيت و ظلم، امرى عارضى برآن است. از اين رو نبايد گفته شود: «چرا اهداف پيامبران محقق نمى شود؟» يا «اين همه خون ريزى چرا؟!»؛ خون ريزها معدودند و بيشتر انسان ها يا مظلومند يا افراد صالح و شرافتمند. به بيان ديگر، گرچه فساد و هلاكت زياد است و ستم ديدگان بى شمارند، اما مفسدان كسرايى و قيصرى و خاقانى، نسبت به توده مردم محروم يا متوسط، اندكند.

اگر كسى با اين ديد مثبت به عالم بنگرد، فقط نظم محمود را مى بيند، نه هرج ومرج مذموم را؛ زيرا از اين منظر آمار مظلومان به حساب ظالمان گذارده نمى شود. در سراسر تاريخ خط مستقيم «صَفوَت» و راه برگزيدگانى چون آل عمران، آل ابراهيم، آل موسى، آل هارون و آل يعقوب همواره وجود داشته، فكر و كتاب و دينشان در زمين باقى و پایدار است و جز آن هر خط ديگرى نابود شدنى است و پيروان آن ريشه كن شده، به حديث و احدوثه كشانده مى شوند.

سلسله پيامبران چون همديگر را تصديق مى كنند: «مصدقا لما بين يديه»(سوره آل عمران، آیه 3) و با هم متّحدند و در مسير واحد قرار دارند دوام و بقا دارند، ولى ظالمان و جبّاران چون نسبت به يكديگر تكالب، تنازع، تهارش و تطارد دارند و در مسير واحد نيستند، دوامى ندارند واز ريشه كنده مى شوند و زوال و فنا مى يابند.

 همه نعمت ها براى امتحان است

در مباحث تفسيرى گذشت كه نجات بنى اسرائيل از آل فرعون بلا و ابتلاء و وسيله امتحان الهى است و لازمه اش آن است كه حتى نجات از زير بار ظلم نيز صرفا به عنوان پاداشى بى مسؤوليت نباشد، بلكه خداوند سبحان آنان، يعنى مستضعفان را وارث زمين كرده است تا ببيند چه مى كنند و اين مطلبى است كه در آيه ديگر به آن تصريح شده است: «قال عسى ربّكم ان يهلك عدوّكم و يستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعملون»(سوره اعراف، آیه 129). مهم اين است كه ببيند شما چه مى كنيد؛ چنان كه در هر آزمون، امتحان كننده نگاه دقيق به كيفيّت عمل آزموده دارد.

سرّ اين كه نجات بنى اسرائيل از آل فرعون و نيز ساير نعمت هاى مربوط به گذشتگان را براى معاصران رسول اكرم صلى الله عليه و آله بيان مى دارد نيز همين است ؛ زيرا قرآن كتاب قصّه و تاريخ و شمارشگر افتخارات قومى يا خانوادگى نيست، بلكه كتاب نور و هدايت و بيانگر قوانين و سنت هاى الهى حاكم بر جهان است و مبيّن اين كه همگان در برابر آن يكسانند.

براين اساس، قرآن كريم در نقل قصّه ها به بيان تاريخ وقوع داستان و جزئيّات واقعه نمى پردازد، بلكه تنها به روح قضيّه كه روح تاريخ و نور و هدايت است، اشاره مى كند؛ چنان كه درباره زندانى شدن حضرت يوسف عليه السلام و حوادثى كه در زندان و پيش از آن رخ داد، روى بيان آن حضرت: «ربّ السجن احبّ الى ممّا يدعوننى اليه»(سوره یوسف، آیه 33) يا جوابى كه به همراهان زندانيش در مقابل تقاضاى تعبير خواب آنان داده بود: «انّى تركت ملّة قوم لايؤمنون باللّه وهم بالاخرة هم كافرون * و اتبعت ملّة اباءى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ما كان لنا ان نشرك باللّه من شى ء»(سوره یوسف، آیات 37-38) تكيه مى كند؛ يعنى نقاط حسّاس تاريخ را كه بيانگر سنّت الهى است از يك سو، و منزّه از تزّمن به زمان خاص و تمكّن به مكان مخصوص است از سوى ديگر بازگو مى كند.

 ابتلا و امتحان به وسيله شرّ 

در مباحث تفسيرى گذشت كه «بلاء» در ذيل آيه مورد بحث «و فى ذلكم بلاء من ربّكم عظيم» به معناى امتحان است و مشاراليه «ذلكم»، هم مى تواند نعمت نجات بنى اسرائيل از چنگال آل فرعون باشد و هم نقمت عذابى كه آل فرعون درباره بنى اسرائيل روا مى داشتند؛ زيرا خداى سبحان انسان ها را هم باخير و هم با شر مى آزمايد: «و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة»(سوره انبیا، آیه 35) كه مقصود از شرّ بودن چيزى نسبت به چيز ديگر، ناگوارى و ناسازگارى آن است.

از آيه «فامّا الانسان اذا ما ابتليه ربّه فاكرمه و نعّمه فيقول ربّی اكرمن * و امّا اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربّى اهانن»(سوره فجر، آیات 15-16) نيز برمى آيد كه چنان كه انسان بيمار، مبتلاى به بيمارى است، انسان سالم نيز مبتلاى به سلامت است و در عالم چيزى نيست كه «بلا» و «بلوى» نباشد. گاهى خداى سبحان حسنه و نعمت مى دهد تا انسان با شكر به سوى خدا بازگردد و گاهى سيّئه و رنج مى دهد تا انسان از راه صبر و بردبارى به او رجوع كند: «وقطّعناهم فى الارض امماً منهم الصّالحون و منهم دون ذلك و بلوناهم بالحسنات و السيّئات لعلّهم يرجعون»(سوره اعراف، آیه 168) ؛ چنان كه درباره ساير امم مى فرمايد: ما آنها را با فشار گرفتيم، تا مگر آنان تضرّع كنند: «واخذنا اهلها بالباساء والضراء لعلّهم يضّرّعون»(سوره اعراف، آیه 94)؛ چون انسان اگر به ناله و تضرّع، مسلّح گردد دشمن درون را در جهاد اكبر، خلع سلاح مى كند. اگر كسى بخواهد بر اهرمن درون پيروز شود، بايد مسلّح شود و سلاح انسان در اين پيروزى گريه است: «وسلاحه البكاء»(مفاتیح الجنان، دعای کمیل).كسى كه اهل ضجّه و ناله نباشد مخمور و مغرور است و خدابين نمى شود، بلكه هميشه خودبين است و انسان خودبين شكست مى خورد.

در آيه مورد بحث مى فرمايد: اين بلاى عظيمى بود كه شما مظلومانه آن را تحمل كرديد و ما موساى كليم را برانگيختيم تا نجاتتان بخشد، اين بلاى عظيم را با شكر به مقصد برسانيد و از عهده امتحان آن بيرون آييد كه نعمتتان افزون شود و گرنه به عذاب شديد دچار مى شويد؛ چنان كه در سوره «ابراهيم» به زبان موساى كليم صريحا اعلام فرمود: «لئن شكرتم لازيدنّكم و لئن كفرتم انّ عذابى لشديد»(سوره ابراهیم، آیه 7). به ويژه هنگامى كه بلا عظيم باشد كفران آن نيز عظيم است و كفران عظيم، كيفر عظيم را در پى دارد. برهمين اساس، خداى سبحان نسبت به بنى اسرائيل با خشونت سخن مى گويد و مى فرمايد:كسانى برآنها مسلّط مى شوند كه تاروز قيامت هرگز به آنان رحم نمى كنند: «و اذ تاذّن ربّك ليبعثنّ عليهم الى يوم القيمة من يسومهم سوء العذاب»(سوره اعراف، آیه 167) و در آيه 61 همين سوره نيز خواهد آمد: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة».

از اين دو آيه برمى آيد كه اولا نسل بنى اسرائيل تا روز قيامت باقى خواهد ماند و ثانيا، پيوسته در ذلّت به سرمى برند و اين منافاتى با پيشرفت ظاهرى اسرائيل و صهيونيست هاى كنونى ندارد؛ زيرا چه ذلّتى بدتر از اين كه حبل ذلت آمريكا را برگردن دارند (توضیح این نکته ذیل آیه 61 خواهد آمد).

آیه 50- و اذ فرقنابكم البحر فانجيناكم و اغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون

با اندیشیدن در آیه فوق موارد زیر به ذهن متواتر می­گردد که به اختصار توضیحی در مورد آن آورده می­شود:

-        تنها کلیددار جهان هستی خداوند است

با مطالعه آیه فوق این موضوع تفهیم می­گردد که کلید تمام چیزها در دست خداوند است و عنده مفاتح الغیب و له مغالید السموات و الارض که می­تواند با چرخش آن کلید درب باز و یا بسته شود. آنگونه که دریای متصل برای حفظ دین و نجات مومنین از هم شکافته و برای نابودی کافران با چرخشی مجدد، به­هم پیوسته می­گردد.

این شکافته شدن تنها مخصوص دریا نیست و در آیات دیگر به شکافته شدن زمین و فرو بردن قارون و گنجش و شکافته شدن ماه و... بدست رب است یعنی کلید همه چیز به دست خداست حتی کلید عصای موسی که خداوند هرگاه بخواهد آن را به صورت چوبی خشک و هرگاه بخواهد بصورت اژدها در می­آورد. زیباترین جمله پس از آنکه ال موسی گفتند که گرفتار شدیم و الان آل فرعون به ما می­رسند، جمله حضرت موسی(ع) بود که از عمق وجود گفتند که :ان معی ربی فسیهدین

-        زمامدار نظام جمع و فرق خداست

همانگونه که کلید اختیار نظام جمع بودن و پیوسته بودن آب در دریا خداوند متعال است، کلید فرق آب یا شکافته شدن آن نیز به دست خداوند است. همان­کس که آفریننده تاریکی شب است، فلق کننده صبح نیز هموست. به بیان دیگر زمام تمام امور به­دست خداست و آن می­شود که او می­خواهد. او می­خواهد که پیامبر پیر فرزند دار شود و اوست که زمین خشک را با شکافتن و جاری شدن چشمه سرسبز می­گرداند و اوست که از نهری که مایه فخر و مباهات فرعون بود و برآن قصرهای با عظمت ساخته بود و خود را خداوندگار آن می پنداشت، قتلگاهی سخت ساخت.

-        تکرار نعمت نجات از دریا

نعمت نجات از دریا برای حضرت موسی کلیم الله دوباره تکرار شد. یکبار ان موقع که خداوند صندوقچه حامل نوزاد را از دریای خروشان به امن به ساحل نجات رسانید و حضرت موسی را در دامن مادر واقعی، شیر نوشاند و بار دیگر زمانی که سربازان حکومت فرعون به دنبال آل موسی بودند و سدی که به ظاهر مقابل آنها بود تبدیل به نجاتگاه آنان شد.

-        ویژگی های شکافته شدن دریا بر حضرت موسی

1-    فرق در دریا در این مورد با ضرب عصای موسی کلیم الله اتفاق افتاد و راه­های دوازده گانه ایجاد گردید

2-    آب به منزله پرده بر روی زمین دریا بود و با ضرب عصای موسی کنار رفت و همچنین از سیاق آیه متوجه می گردیم که خشکی زمین زیر دریا بخاطر ضرب عصای موسی است.

3-    خداوند تمام مسائب در عبور آل موسی از مسیر ایجاد شده را برطرف کرد و آنچنان مسیر را امن نمود که آل فرعون هم طمع کردند و در این مسیر امن وارد شدند و ندانستند این مسیر ایمن بخواست خداست هر لحظه می تواند به حالت قبلی که نا امنی دریاست، بازگردد.

4-    معجزه برای هدایت مردم و صیانت از هدف عالی انبیا از سنخ سنت­های الهی است از اینرو با سایر سنت­های الهی منافاتی ندارد.

-        نظر حسی و نگاه شاهدانه

    با توجه به اینکه عموم بنی اسراییل حس گرا بوده و عملا آثار را با علم حصولی می فهمیدند به همین دلیل در این آیه خداوند صراحتا گوشزد می­فرماید که: و انتم تنظرون...اما در مورد حضرت موسی کلیم­الله ایشان اتفاقات با علم شهودی نظاره می­گردید و نبی­الله تمام ماجرا و اسباب را شهود می نمود.

 

-        هشدار به سرکشان و جباران

از سیاق آیه فوق بر می­آید که همانگونه که فرعونیان قوم مستضعف بنی اسراییل را به بدترین شکنجه­ها گرفتار و خوار و ذلیل می­نمودند، با اراده الهی رابطه معکوس گردید و فرعونیان به بدترین نوع مرگ که مرگ بر اثر خفگی در آب است گرفتار شدند و خوار گشتند...این آیه هم هشداری است برای قوم بنی اسراییل که مراقب باشید همان راه فرعونیان را دنبال نکنید که همان سنت الهی در مورد شما اتفاق می­افتد و هم هشداری هست برای مومنان حاضر که مراقب رفتارهای خود باشند که خداوند عقد اخوتی با هیچ قومی ندارد و سنت­های الهی تخلف ناپذیرند.

-        رفع شبهه ای که می­گوید دریا بر اثر جزر و مد شکافته شد

1-    با توجه به متن آیه فلما تراالجمعان قال اصحاب موسی انا لمدرکون حتما و حشت اصحاب موسی بخاطر دیدن سدی در پیش رو و فرعونیان در پشت سر بوده و حتما رود و یا دریایی پیوسته در پیش رو داشته­اند.

2-    وقتی حضرت موسی می­فرماید کلا ان معی ربی سیهدین حتما راه طبیعی برای رهایی وجود نداشته و نیاز به امر خارق عادتی وجود داشته است

3-    وقتی خداوند می­فرماید ان اضرب بعصاک البحر در صورتی که جزر یا مد مورد نظر باشد، زدن عصا نیاز نبود.

4-    در ادامه امده که راهی که ایجاد گشت حتی رطوبت نداشت که در جزر و مد چنین چیزی امکان پذیر نیست

5-    در آیه دیگر می­فرماید فانفلق فکان کل فرق کالطود العظیم که ایجاد دیوار بلند از آب در جزر و مد امکان پذیر نیست

6-    در ضمن در آیه دیگری می فرماید که راه­های متعدد ایجاد گشت که در جزر مد امکان پذیر نیست

-        دعایی که با آن آب دریا شکافته شد:

"اللهم لک الحمد و الیک المشتکی و انت المستعان"

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(نشریه هادی شماره101)