تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 112)

قُل ان كنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعوني يُحببكمُاللهُ و يغفِر لَكُم ذُنوبكم و الله غَفور رَحيم (31)

اشارات و لطايف

1. قله رفيع جذب و دفع

انسان داراي «بينش» و «گرايش» است؛ با كمك بينش (عقل نظري) مي‌فهمد و با استمداد از گرايش (عقل عملي) آموخته‌هايش را عملي و اجرا مي‌كند.

«محبت»، اراده، نيّت، اخلاص و مانند آن و نيز ريا و نظاير آن از شئون عقل عملي است. اگر انسان در «جهاد اكبر» كه از شئون عقل عملي است پيروز شود، نيروي جذب و دفع او تعديل خواهد شد و از اسارت شهوت و غضب و گرفتاري جذب و دفع سركش و لگام گسيخته رهايي خواهد يافت.

 پس از اين تعديل، نخست ارادت و كراهت و محبت و عداوت پيدا مي‌شوند و سرانجام، هر دو جناح، تلطيف مي‌شوند و «تولّي» و «تبرّي» جلوه مي‌كند، بنابراين براي رسيدن به مقام «تولّي» و «تبرّي» بايد از جذب و دفعي كه در جمادات و گياهان است و از شهوت و غضبي كه در انسان و حيوان است و از ارادت، كراهت، محبت و عداوتي كه در انسان‌هاي متعارف است، نجات يافت. تولّي و تبرّي، همان قلّه جذب و دفع است؛ جذب و دفعي است كامل كه كمالي فراطبيعي است و از بيرون طبيعت سر بر آورده است.

اگر جذب و دفع انسان حساب شده و بر اساس عقل عملي باشد، متحرك به اراده است و در متن دين قرار مي‌گيرد؛ يعني اين گرايش و گريز (تولّي و تبرّي) مانند نماز، روزه، حجّ، زكات و ساير اعمال واجب، از فروع رسمي دين به شمار مي‌آيد. پس انسان براي پيمودن اين راه به عقل نظري يعني دانش و بينش محتاج است و دانش بر اساس ﴿ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ في جَوفِه (سوره قيامت، آيات 21 ـ 20) مي‌گويد كه جذب و دفع، دو دستگاه مستقل نيستند، بلكه اين دو قوه در پوشش يك نيروي برتر به نام عقل عملي هستند و عقل عملي را نيز عقل نظري رهبري فكري مي‌كند.

2. برتري لذّت معرفت و عبادت برخاسته از محبت

از خواسته‌هاي متعالي انسان آن است كه خداوند قلب او را متوجّه خويش گرداند: اللّهمّ! إنّ قلوب المخبتين إليك والهة (زيارت امين الله)، تا به چيزي غير از آنچه نزد خداست رغبت نكند، چنان‌كه فرشتگان به چيزي جز خدا رغبت نمي‌كنند: لم ينفد طول الرغبة إليه مادّة تضرعهم و لا أطلق عنهم عظيم الزلفة ربق خشوعهم(نهج البلاغه، خطبه 91، بند 53)؛ رغبت فراوان آنان به خدا تضرعشان را از بين نبرده و مقام برجسته آنان، طوق خشوع را از گردنشان برنگرفته است.

رغبت به آنچه نزد خداست، وسط راه و در حدّ ﴿وما عِندَ اللهِ خَير واَبقي (سوره قصص، آيه 60) است و در پايان راه براي خواصّ اولياي الهي سخن از ﴿واللهُ خَير واَبقي (سوره طه، آيه 73) است. آنان بهشت را مطلوب نهايي نمي‌دانند، بلكه بهشتْ مشتاق آنان و ايشان مشتاق آفريدگار بهشت‌اند، چنان‌كه درباره بعضي اصحاب مانند سلمان آمده است كه بهشت مشتاق آن‌هاست.

لذّت اينان از حيات معقول طوبا قياس كردني با كامجويي ديگران از زندگي محسوس نيست، چنان‌كه فرشتگان نيز كه از جام محبت حق سيراب شده‌اند و نيز ترس خدا در سويداي دلشان جاي گرفته است، لذّتشان از معرفت، بيش از كام گرفتن ديگران از طبيعت است.

عبادت برخاسته از محبت، خستگي در پي‌ندارد زيرا سخن گفتن، همنشيني، انس و حشر با دوستِ كامل لذّتبخش است نه ملال‌آور. احساس خستگي و عدم نشاط در عبادت، بر اثر نبود محبت است.

عبادت ائمّه(عليهم‌السلام) نيز مانند فرشتگان از ترس جهنّم يا شوق به بهشت نيست. كسي كه از جهنّم مي‌ترسد يا به بهشت طمع دارد، گرفتار نفس خويش است و هنوز به «ترس از مقام ربّ» نرسيده است و شايد به بهشت ظاهري برسد؛ امّا آنان كه به درجه خوف از مقام رب رسيده‌اند، غير از بهشت ظاهري از جنّة اللقاء نيز برخوردارند: ﴿ولِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان (سوره الرحمن، آيه 46)

3. خداوند، محبوب و مرهوب

خداوند، هم محبوب است و هم مرهوب؛ و قلب انسان نيز هم محب است و هم راهب، چنان‏كه در ادعيه درخواست مي‏كند كه قلب مرا از علاقه و ترس خود پُر گردان. (اقبال الاعمال، ص344)

توضيح اينكه مهر و قهر بيشتر انسان‏ها، معلول حالات نفساني آن‏هاست، از اين‏رو غير يكديگرند؛ امّا در ذات اقدس خداوندي، محبت از اوصاف جمال است و تحذير از اوصاف جلال و اين دو از يكديگر جدا نيستند؛ يعني قهر خدا نيز از مهر و لطف او سرچشمه مي‏گيرد. اين معنا هم درباره برخي افراد و هم درباره دين و جامعه صادق است: درباره افراد مي‏فرمايد: ﴿ولَكُم فِي القِصاصِ حَيوة ياُولِي الالببِ لَعَلَّكُم تَتَّقون(سوره بقره، آيه 179) يعني خداي سبحان بر اثر محبت و مهر به انسان‏ها و براي حيات آنان به قصاص دستور داد كه حكمي قهرآميز است. البته براي قصاص شونده قهر محض به شمار مي‏آيد؛ ولي منشأ همين قهر، مهر به افراد اجتماع است.

درباره جامعه نيز در سياق آيات جهاد مي‏فرمايد: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم واعلَموا اَنَّ اللهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وقَلبِهِ واَنَّهُ اِلَيهِ تُحشَرون (سوره انفال، آيه 24) اين آيه به نماز و روزه اختصاص ندارد، زيرا پس از صدور حكم جهاد و دفاع، از ظلم‏پذيري و اجازه نفوذ كفر نهي مي‏كند و جهاد را عامل حيات جامعه بر مي‏شمارد.

آري جهاد حكمي قهرآميز است؛ امّا براي حيات جامعه، بنابراين سرّ اجتماع رضا و غضب الهي آن است كه منشأ آن، تأثّر دروني نيست و از مقام فعل ناشي مي‏شود نه از مقام ذات؛ و بنيان فعل او محبت عام و رحمت مطلق است كه بر خلاف رحمت خاص مقابل ندارد؛ يعني خداي سبحان همان‏گونه كه محبوب است، مرهوب نيز هست، در حالي كه اگر چيزي مركّب از چند حيثيت باشد، از هر حيثيت آن معنايي انتزاع و بر خصوص آن منطبق مي‏شود؛ مثلاً اگر انساني عالم و عادل باشد، مفهوم عالم از يك حيث او و مفهوم عادل از حيث ديگر او حكايت مي‏كند. عالم و عادل، دو لفظ، دو مفهوم، حتّي داراي دو مصداق و دو جهت صدق است، پس در امور مركّب، چهار نوع جدايي هست: جدايي در لفظ؛ جدايي در مفهوم؛ جدايي در مصداق؛ جدايي در حيثيّت صدق و مقام انطباق.

خلاصه آنكه انسان وقتي از مراتب پايين سخن مي‏گويد، خوف و رجايش هر يك به جايي تعلّق مي‏گيرد؛ ليكن وقتي به مراتب بالا راه يافت، ذات اقدس خداوندي، هم مورد خوف اوست و هم مورد رجايش؛ هم مطلوب و محبوب اوست و هم مرهوب و مخوف او.

وقتي خوف عقلي شد، متعلّق آن همان‏گونه كه مرهوب است، محبوب نيز مي‏تواند باشد و از آن جهت كه ذات حق تعالي جمال محض است، بايد به او دل بست و چون عين جلال است، بايد از نرسيدن به وصالش واهمه داشت. به مقدار معرفت، هم حب و هم خوف، هر دو به ذات تعلّق مي‏گيرد.

ترس عقلي با محبت منافات ندارد، زيرا انسان به چيزي دل مي‏بندد كه از فراق آن در هراس باشد. اگر منشأ حُب وهم و خيال باشد، هراس مترتب بر آن نيز از محدوده وهم و خيال بالاتر نمي‏رود و چنانچه ريشه آن عقل باشد، خشيت متفرّع بر آن در قلمرو عقل است و خوف عقلي مايه كمال و پايه سعادت ابدي است.

غرض آنكه ترس از خدا (نه از جهنّم) خشيتي پسنديده است و چنين انساني از مرحله ترس از جهنّم گذشته است: فهبني يا إلهي و سيّدي و مولاي و ربّي صبرت علي عذابك فكيف أصبر علي فراقك؛ و هبني صبرت علي حرّ نارك فكيف أصبر عن النظر الي كرامتك (اقبال الاعمال، ص222)!

انسان سالك هرچه جلوتر مي‏رود، انس او كامل‏تر و ترسش كمتر و حب وي بيشتر مي‏شود: ﴿اَللهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَديثِ كِتبًا مُتَشبِهًا مَثانِي تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلودُ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلينُ جُلودُهُم وقُلوبُهُم اِلي ذِكرِ اللهِ ذلِكَ هُدَي اللهِ يَهدي بِهِ مَن يَشَاءُ ومَن يُضلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِن هاد (سوره زمر، آيه 23) رهروان طريق حق، وقتي با آيات قرآني اُنس مي‏گيرند، نخست اندامشان به لرزه در مي‏آيد و سپس آرام و نرم مي‏شود.

در حالات ائمّه اطهار(عليهم‌السلام) آمده است كه هنگام ورود به نماز و گفتن تكبيرة الاحرام، اعضايشان از شدّت ترس مي‏لرزيد (الامالي، صدوق، ص151؛ مستدرك الوسائل، ج4، ص100)؛ امّا در سجده بر اثر ارتباط و انس بيشتر آرامش مي‏يافتند. (ر.ك: الكافي، ج3، ص266)

4. عشق، محبتي كامل

«محبت» آن‏گاه كه به حدّ بلوغ مي‏رسد، «عشق» ناميده مي‏شود. بغض و غضب نيز وقتي به حدّ نصاب برسد، «مقت» خوانده مي‏شود، بنابراين حديث أفضل الناس من عشق العبادة (الكافي، ج2، ص83) بر نهايت محبت دلالت مي‏كند، همان‏گونه كه ﴿كَبُرَ مَقتًا عِندَ اللهِ اَن تَقولوا ما لاتَفعَلون (سوره صفّ، آيه 3.) حاكي از نهايت غضب است.

بعضي از شارحان اصول كافي ذيل حديث ياد شده فرموده‏اند: اهل حكمت، دو جا درباره عشق سخن گفته‏اند: يكي در «طبيعيات» (علم النفس) كه آن را مذمّت كرده و گفته‏اند كه عشق، ماليخوليا، مرض نفساني و كاري حيواني و جسماني است و ديگر در «الهيات» كه از آن به عظمت و جلال ياد كرده‏اند.

سرّ مذمّت از عشق در طبيعيات و تمجيد آن در الهيات آن است كه عشق (محبت كامل)، به تنهايي بها ندارد، بلكه ارزش آن به ارزش محبوب وابسته است، همان‏گونه كه ارزش علم به ارزش معلوم و ارزش هنر به متعلّق هنر است. بر اين اساس، اگر كسي سنگ و گياه را دوست دارد، محبت او به اندازه همان سنگ و گياه مي‏ارزد و چنانچه محبوب او بهشت باشد، به اندازه بهشت؛ امّا اگر محبت و علاقه عاشقي به ذات اقدس خداوندي تعلّق گرفت، ديگر اندازه‏اي نخواهد داشت.

عشق حيواني به مجرّد وصال سرد مي‏شود؛ ولي عشق الهي با وصال سوزنده‏تر مي‏شود، از اين‏رو عاشقان حق با سوز و گدازي وصف ناشدني مي‏گويند: و قلبي بحبّك متيّماً (اقبال الاعمال، ص224)؛

درخواست فزوني محبت در دعاها (ر.ك: البلد الامين، ص66) از آن روست كه اگر كسي لذّت محبت خدا را بچشد، سراغ محبت ديگري نخواهد رفت و از اين پس، عشقِ عاشقِ حق، افزون خواهد شد. بر همين اساس كلمه «محبت» از كلمات رايج در مناجات و دعاست؛ حتّي مناجاتي مستقل به نام «مناجات المحبّين» در فرهنگ نيايش درخشندگي خاص دارد. علاوه بر تعليم درخواست محبت به خدا، تعليم مي‏دهند كه قلبمان را چنان از محبت خدا پر كنيم كه جايي براي محبت غير نماند زيرا اگر كسي لذّت محبت خدا را بچشد، چيزي ديگر را هدف خود قرار نخواهد داد: إلهي! من ذا الّذي ذاق حلاوة محبّتك فرام منك بدلاً (صحيفه سجاديه، ص248)

5. لذّت عيني و علمي

در نشئه طبيعت، لذّت خيالي و علمي هر چيزي بيش از لذّت عيني آن است، زيرا وجود علمي (نه ذهني) از تجرّد سهمي دارد، از اين‏رو قوي‏تر از وجود طبيعي و مادي است، در نتيجه اثر گذارتر خواهد بود. در عالم آن سوي طبيعت، لذّت عيني بيش از لذّت علمي است، زيرا وجود عيني آن قوي‏تر از وجود علمي بيشتر مردم است، چرا كه موجودهاي آن جهان آن‏چنان كه هست، كاملاً ادراك نمي‏شوند.

بر همين اساس، در عالم طبيعتْ لذّتِ قبل از وصول، از لذّت حين وصول قوي‏تر است؛ مثلاً اگر كسي را به محفل جشني دعوت كنند كه مورد علاقه اوست، لذّتِ پيش از حضور در محفل جشن كه التذاذ خيالي است، بيش از لذّت هنگام حضور است؛ امّا پس از مرگ و در وراي طبيعت و مادّه، لذت‏هاي عيني به مراتب بيشتر و قوي‏تر از لذّت‏هاي خيالي و علمي‏اند، زيرا وجود خارجي آن‏ها قوي‏تر از وجود علمي‏شان است، به همين جهت وقتي انسان به نشئه قيامت وارد مي‏شود، يافته‏هايش برتر از آن است كه مي‏انديشيد.

همين معنا به بالاتر از بهشت منتقل مي‏شود كه وصف لذايذ آن ممكن نيست: ﴿فَلا تَعلَمُ نَفس ما اُخفِي لَهُم مِن قُرَّةِ اَعيُنٍ جَزاءً بِما كانوا يَعمَلون (سوره سجده، آيه 17) ﴿لَهُم فيها ما يَشائونَ خلِدين (سوره فرقان، آيه 16) انسان در نشئه طبيعت با نوشيدن قدحي سيراب مي‏شود؛ امّا در آن نشئه، قدحي از آب كوثر علاقه او را به نوشيدن، (بدون درد عطش) بيشتر مي‏كند.

محبت نيز از لذايذي است كه انسان هرچه بيشتر بچشد، عالم‏تر و شايق‏تر و طالب‏تر مي‏شود، تا جايي كه برخي بزرگان فرموده‏اند: عجباً للمحب كيف ينام (بحار الانوار، ج67، ص160)

6. خاستگاه محبت الهي

قرآن كريم منشأ هر نعمت و كمالي را تنها ذات واجب تعالي مي‏داند، به گونه‏اي كه هيچ كسي نعمت و كمال را از خود يا از غير خداوند ندارد.

لطف خدا سبب خارج نمي‏خواهد و بي‏سبب، نعمت را مي‏دهد، چون خود خداوند مبدأ كَرَم و جود است؛ امّا قهر خدا بدون سبب، نعمتي را باز پس نمي‏گيرد: ﴿اِنَّ اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنفُسِهِم (سوره رعد، آيه 11) ﴿ذلِكَ بِاَنَّ اللهَ لَم يَكُ مُغَيِّرًا نِعمَةً اَنعَمَها عَلي قَومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنفُسِهِم (سوره انفال، آيه 53) از اين‏رو انسان بايد همواره در برابر نعمت الهي شاكر باشد و خود را بدهكار پروردگار بداند.

خدا دوستي نيز كمال است و اين كمال را انسان خود ندارد و تنها خدا كه محب بندگان است آن را به انسان مي‏دهد، پس همان‏گونه كه توبه عبد ميان دو توبه از رب است، خدادوستي نيز چنين است.

در آيه مورد بحث، نخست محبت انسان كه همواره مسبوق به محبت خدا به انسان است؛ آن‏گاه محبت خدا مطرح مي‏شود: ﴿قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعوني يُحبِبكُمُ الله؛ امّا در آيه ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم ويُحِبّونَه (سوره مائده، آيه 54) به عكس است، كه اين تقديم لفظي از تقديم معنوي حكايت مي‏كند.

خداوند ابتدا علاقه به جمال و كمال خود را به همگان مي‏دهد؛ سپس از انساني كه بجا استفاده نكند، آن را باز مي‏ستاند: ﴿ولَو عَلِمَ اللهُ فيهِم خَيرًا لاَسمَعَهُم ولَو اَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وهُم مُعرِضون(سوره انفال، آيه 23)

«شنواندن» در ﴿لاَسمَعَهُم ابلاغ تشريعي نيست، زيرا قرآن كريم ﴿هُدًي لِلنّاس (سوره بقره، آيه 185) است و رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم آن را بي‏واسطه يا با واسطه به گوش همه مردم خوب و بد جهان مي‏رساند، پس مراد از شنواندن، شنواندن باطني است نه ظاهري.

7. راه تحصيل محبت

محبت دو گونه است: أ. محبت كسبي كه از طريق آشنايي با جمال و جلال حق و انزجار از دنيا به دست مي‏آيد. ب.محبت غير كسبي كه فضل الهي است: ﴿ذلِكَ فَضلُ اللهِ يُؤتيهِ مَن يَشاء (سوره مائده، آيه 54)

براي تحصيل محبتِ حق بايد ديگر محبوب‏ها را در راه محبوب اصلي فدا و دل را از محبت غير خدا تهي كرد، زيرا يك دل جاي دو محبت نيست.

محب خدا بايد به موارد ذيل اهتمامي ويژه داشته باشد:

يك. پرهيز از لذايذ طبيعي به ويژه پرخوري

دو. انفاق از مال پاكيزه و محبوب: ﴿لَن تَنالوا البِرَّ حَتّي تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ وما تُنفِقوا مِن شي‏ءٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَليم (سوره آل عمران، آيه 92) به مقام ابرار نمي‏رسيد و محبوب حق نخواهيد شد، مگر از آنچه دوست مي‏داريد، انفاق كنيد. با انفاقِ مال محبوب در راه خدا، علاقه‏ها گسسته و انسان آزاد مي‏شود؛ آن‏گاه راه محبت خدا به روي او گشوده خواهد شد.

سه. بغض به دنيا: مهم‏ترين عامل كه انسان را محب خدا مي‏كند، بغض دنياست، زيرا دوستي دنيا ريشه همه خطاهاست: حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة (الكافي، ج2، ص131)، پس براي رسيدن به محبت حق تعالي كه همه خواهان آن هستند، هيچ راهي بهتر از انزجار از دنيا نيست.

8. نيل عادل جامع باطن و ظاهر به محبت الهي

عدل از بهترين كمال‏هاي وجودي است كه گذشته از نزاهت از عيب افراط و برائت از نقص تفريط، از مزاياي هسته مركزي اعتدال برخوردار است. سالك مسير عدل، به كمال محوري آيه مورد بحث، يعني محبت الهي مي‏رسد.

توضيح آنكه ناظران به شريعت سه گروه‏اند: 1. باطني محض كه به صرف توحيد اعتقادي بسنده مي‏كنند و هيچ‏گونه تعهّد اخلاقي و التزام عملي به حكمت‏ها و احكام شرع ندارند. اين تفكّرِ آفِل و تخيّل فائل به طور اطلاق، باطل و معتقد به آن، عاطل و مذموم و منحرف است. عصمنا الله و إيّاكم من ذلك!

2. ظاهري صرف، به طوري كه انديشه سطحي و انگيزه عاميانه، او را به تجسيم و تشبيه مي‏كشاند و هيچ‏گونه تجريد عقلي و معرفت سبّوحي و قدّوسي در مدار صفر درجه جان او خطور نمي‏كند. اين انجماد و تحجّر كاسد به كلّي مردود و معتقد به آن، زير خط فهم و عقل است.

3. جامع باطن و ظاهر و جاري با نهر شريعت در سطح و عمق، كندي و تندي، قهر و مهر، تجريد و تجسيم و مانند آن. اين هسته مركزي توسط و اعتدال، چون در متن پيروي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم است، حق و صدق و حُسن است و ملتزم به آن، محقّق و صادق و حَسَن. وفّقنا الله و إيّاكم له.

9. ثمره امانتداري از گوهر محبت

فطرت انسان دو چهره دارد: از سويي با عقل نظري است كه مي‏فهمد و از طرفي با عقل عملي است كه مي‏طلبد. اين هر دو چهره در خود فطرت نهاده شده است؛ مانند تشنه‏اي كه هم آب را مي‏بيند و هم آن را مي‏خواهد. خداوند اين زمينه را به صورت نصاب مشتركي به همگان داده است و از اين پس در مقابل مراتب و درجات بالاتر، تكاليف بالاتري را نيز مي‏طلبد.

اگر كسي از فطرت شكوفاتري برخوردار باشد، از مرحله‏بالاتر محبت نيز بهره‏مند مي‏شود، زيرا او از اين گوهر بهره بد نخواهد برد، بلكه آن را مهم‏ترين امانت الهي مي‏شمرد و از آن نگهداري مي‏كند و در حدّ خود امين الله مي‏گردد.

10. خشنودي اهل محبت از خدا

راهيان راه محبت تا زماني كه محب‏اند، در «طلب» و وقتي محبوب شدند، در «طرب»اند و فرق اين دو بسيار است. محبِ حق هميشه در طلب و كوشش است كه عبادت كند تا به هدف برسد و با رسيدن به هدف خوشحال است و در طرب، زيرا به مقامي رسيده است كه عيب و نقصي در عالم نمي‏بيند، بلكه همه چيز را به ديده رضا و خوشايندي مي‏نگرد، چنان‏كه زينب كبرا(عليهاالسلام) در پاسخ طعنِ كيف رأيت صنع الله بأخيك و أهل بيتك، فرمود: ما رأيت إلاّ جميلا (اللهوف، ص169)؛ يعني جريان خونبار و تاريخ‏ساز كربلا را جز زيبا هيچ نديدم.

در اين سخن اغراقي نيست، زيرا گوينده آن از اولياي الهي است و اهل طرب؛ يعني وقتي دريافت كه محبوب خداست، ديگر چيزي در كام او تلخ نخواهد بود. آري مشاهدات وي را با هيچ چيزي نمي‏توان سنجيد، چون در آن ساحت هرآنچه اهدا شد، مقبول الهي گشت و صبغه عند اللّهي يافت و پايدار ماند: ﴿ما عِندَكُم يَنفَدُ وما عِندَ اللهِ باق (سوره نحل، آيه 96)

11. مسجد پايگاه محبت

رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه و آله و سلم علاوه بر نشان دادن راه‏هاي تربيتي، مراكزي چون مسجد را براي آموزش درس محبت بنيان گذاشت: ﴿لاتَقُم فيهِ اَبَدًا لَمَسجِد اُسِّسَ عَلَي التَّقوي مِن اَوّلِ يَومٍ اَحَقُّ اَن تَقومَ فيهِ فيهِ رِجال يُحِبّونَ اَن يَتَطَهَّروا واللهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين (سوره توبه، آيه 108) در مسجد ضرار (مسجد منافقان) نماز مگذار. مسجدي كه از روز اول بر اساس تقوا بنا شده است (مسجد قبا)، بهتر است، زيرا افزون بر بناي آن بر پايه تقوا، مرداني در آن هستند كه دوستدار طهارت‏اند و وقتي به اين محبوب متصف شدند، بر اساس ﴿واللهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين خود آن‏ها محبوب حق خواهند بود.

از اين آيه برداشت مي‏شود كه تقوا راه رسيدن به محبت است و مكان و مركز محبت «مسجد» و مدرّس و معلّم محبت، رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم است، چون دوستداران طهارت در هر مكان يافت نمي‏شوند، بلكه در مركزي به سر مي‏برند كه بر محور تقوا بنا شده باشد، پس تقوا مدار پرورش محب است و ساير امور ياد شده در حكم دستيار آن‏اند.

12. رسالت پيروان رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم

اگر انسان پيرو و فرمانبر امر و نهي حبيب خدا، رسول مكرّم اسلام‏صلي الله عليه و آله و سلم شود و بر اساس ﴿وما ءاتكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهكُم عَنهُ فَانتَهوا(سوره حشر، آيه 7) عمل كند، احساس رسالت در او بيدار شده و ديگران را به راه هدايت فرا مي‏خواند.

نيز سخن پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم بهترين گفتار است و گفته پيروان ايشان نيز بهترين كلام، زيرا پيروان آن حضرت‏صلي الله عليه و آله و سلم نه از خود مي‏گويند و نه از ديگران، بلكه محقّقانه فرمايش حضرت رسول‏صلي الله عليه و آله و سلم را ارزيابي كرده و مي‏پذيرند و به كار مي‏بندند: ﴿فَبَشِّر عِباد ٭ اَلَّذينَ يَستَمِعونَ القَولَ فَيَتَّبِعونَ اَحسَنَه (سوره زمر، آيات 18 ـ 17) آن‏گاه مطالب تحليل علمي شده و تجربه عملي شده را با بصيرت به مخاطبان تبليغ اسلام مي‏رسانند. گفتار چنين مبلّغاني بهترين كلام است و قرآن بهترين سخن را چنين مي‏شناساند: ﴿ومَن اَحسَنُ قَولاً مِمَّن دَعا اِلَي اللهِ وعَمِلَ صلِحًا وقالَ اِنَّني مِنَ المُسلِمين(سوره فصّلت، آيه 33)

قرآن كريم متفكران محقّق را به بررسي مكتب‏هاي گوناگون و پذيرش بهترين آن‏ها فرا مي‏خواند و بهترين مكتب را نيز مكتب «توحيد» و مصداق را نيز دعوت به خدا مي‏شناساند.

مراد از ﴿ومَن اَحسَنُ قَولا نيز نشر فرهنگ اسلامي است؛ نه سخنراني، مقاله يا كتاب نويسي، چون مي‏فرمايد سخن كسي بهتر است كه اولاً به خدا دعوت كند و ثانياً عمل صالح انجام دهد و ثالثاً منطقش اين باشد كه من مسلمانم؛ از مجموع اين هر سه به «قول» تعبير شده است، پس پيروي حبيب خدا تنها در اعمال انفرادي نيست، بلكه پيروي كامل يعني شناختن فرهنگ و انديشه اسلامي، معتقد شدن و با علم و عمل آن را نشر دادن؛ در اين صورت است كه انسان، پيرو رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و محبوب خداي سبحان خواهد بود.

بحث روايي

1. شأن نزول

قال ابن عباس: أنّ اليهود لما قالوا: نحن أبناء الله و أحبّاؤه، أنزل الله تعالي هذه الآية، ... (اسباب النزول، واحدي، ص106؛)

قال محمّد بن جعفر بن الزبير نزلت الآيتان في وفد نجران من النصاري لما قالوا إنّا نعظم المسيح حبّاً لله (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص733)

عن الحسن قال: قال أقوام علي عهد رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم: و الله! يا محمّد! إنّا لنحبّ ربّنا فأنزل الله: ﴿قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعوني... (الدر المنثور، ج2، ص178)

و يروي ...

اشاره: هر سه گروه يهود، نصارا و مشركان مدّعي محبت خدا بودند. خداي سبحان معيار محبت خود را تنها پيروي از پيامبر گرامي اسلام‏صلي الله عليه و آله و سلم دانست و همه دوستداران خود را به فرمانبري از آن حضرت‏صلي الله عليه و آله و سلم فراخواند، بنابراين خطاب آيه عام است و شامل همه مدعيان محبت خدا مي‏شود و با شأن نزول‏هاي متعدد منافات ندارد.

2. حبّ و بغض في الله

عن عائشة، قالت: قال رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم: الشرك أخفي من دبيب الذر علي الصفا في الليلة الظلماء و أدناه أن يحبّ علي شي‏ء من الجور و يبغض علي شي‏ء من العدل؛ و هل الدين إلاّ الحبّ و البغض في الله؟ قال الله تعالي: ﴿قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعوني يُحبِبكُمُ الله (ـ الدر المنثور، ج2، ص179)

اشاره: در قرآن حكيم محبوبان الهي نام برده شده‏اند؛ مانند ﴿اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُحسِنين (سوره بقره، آيه 195) و ... چنان‏كه نمونه‏هايي از مغضوب‏ها آمده است؛ نظير ﴿واللهُ لايُحِبُّ كُلَّ كَفّارٍ اَثيم (سوره بقره، آيه 276) و ... اگر كسي دوست خداست، حتماً محبوب‏هاي الهي را دوست مي‏دارد. چگونه ممكن است دوستي خدا با عدم دوستي محبوبان او سازگار شود؟! روايات فراواني كه در آن‏ها آمده است كه هل الدين إلاّ الحبّ و البغض. مي‏تواند شارح محتواي آيه مورد بحث باشد؛ از جمله اين حديث كه دوست داشتن اندكي از جور، و بغض كمي از عدل را شرك معرفي مي‏كند.

3. پاداش حبّ وبغض

عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: لو أنّ رجلاً أحبّ رَجلاً لله لأثابه الله علي حبّه إيّاه و ... (الكافي، ج2، ص127)

عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: قال رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم: المتحابّون في الله يوم القيامة علي أرض زبرجدة خضراء في ظلّ عرشه ... (الكافي، ج2، ص126)

عن أبي حمزة الثمالي، عن علي بن الحسين(عليه‌السلام) قال: إذا جمع الله(عزّ وجلّ) الأولين و الآخرين قام مناد فنادي يسمع الناس؛ فيقول: أين المتحابّون في الله؟ ... (همان).

اشاره: أ. روايت نخست از روايات بلندي است كه مي‏فهماند انسان هرچه مي‏چشد و مي‏كشد، از درون خود او ريشه مي‏گيرد و در مدار تشخيص خود حركت مي‏كند، از اين‏رو گاهي از مار و عقرب نمي‏ترسد، چون از وجود آن بي‏اطلاع است و زماني ريسمان را مار مي‏پندارد و از آن مي‏هراسد، هرچند انسان بايد بكوشد كه دريافت‏هايش با واقع مطابق باشد.

بر پايه اين روايت، اگر كسي منافقي را كه اظهار ايمان مي‏كند و اعمال صالح ظاهري دارد هرچند در باطن منافق فاسق است براي خدا دوست داشته باشد، ثواب مي‏برد، اگرچه محبوب او جهنّمي است؛ يا چنانچه از شيعه‏اي كه با تقيّه زندگي مي‏كند، برائت بجويد و براي خدا دشمن داشته باشد، ثواب مي‏برد، هرچند مبغوض او بهشتي است، چون در هر دو مورد حب و بغضش براي خدا بوده است.

ب. «المتحابّون في الله» طبق روايت دوم و سوم در قيامت زير سايه عرش الهي و بر فراز منبري از نور به سر مي‏برند و نورانيت آن‏ها شعاع وسيعي را روشن مي‏سازد و مؤمنان ديگر از نورشان بهره‏مند مي‏شوند و در ميان اهل قيامت معروف‏اند و از مقامي برخوردارند كه فرشتگان مقرب خدا و پيامبران مرسل به منزلت آن‏ها غبطه مي‏خورند. اينان كساني‏اند كه در دنيا با محبت خدا زندگي كرده‏اند و حبّ و بغضشان فقط براي خدا بوده است، از اين‏رو در آخرت بي‏حساب وارد بهشت مي‏شوند.

4. حبّ‏اهل بيت(عليهمالسلام) مصداق محبت خدا

[عن زياد] عن أبي عبيدة الحذاء، قال: دخلت علي أبي جعفر(عليه‌السلام) فقلت: بأبي أنت و اُمّي! ربّما خلا بي... (تفسير العياشي، ج1، ص168 ـ 167)

اشاره: محبت و پيروي، تعامل متقابل دارند. مقداري از محبت مايه پيروي است و بخشي از پيروي مايه ازدياد محبت. اين هماهنگي ناگسستني مصحّح آن تعبير رايج است كه هل الدين إلاّ الحبّ؛ و چون پيروي دستورهاي مستقيم يا غير مستقيم الهي، محصول محبت از يكسو و كاشف آن از سوي ديگر و زمينه ازدياد آن از سوي سوم است، پس عنصر محوري دين را محبت تأمين مي‏كند و از آنجا كه نصب و نص بر امامان معصوم(عليهم‌السلام) به دست حضرت ختمي نبوّت‏صلي الله عليه و آله و سلم به امر خداي سبحان صورت پذيرفت، پيروي از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم مقتضي محبت اهل بيت است، زيرا آن حضرت‏صلي الله عليه و آله و سلم همگان را به موالات آنان فراخواند و از معادات با آن‏ها بر حذر داشت.

5. جدايي ناپذيري حبّ الله و پيروي از رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم و آل او (عليهمالسلام)

قال رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم: من رغب عن سنّتي فليس منّي؛ ثمّ تلا هذه الآية: ﴿قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعوني يُحبِبكُمُ الله... (الدر المنثور، ج2، ص178)...

اشاره: أ. در روايت نخست با استشهاد به آيه مورد بحث، از سرباز زدن از سنت رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم نهي شده است.

ب. در روايت دیگر، امير مؤمنان(عليه‌السلام) بر پايه آيه مورد بحث، پيروي از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم را محبت خدا و رضايت او را مايه بخشايش گناهان دانسته‌اند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 112)