تفسیر شریف تسنیم سوره بقره (نشریه هادی شماره 113)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 03 دی 1398
- نوشته شده توسط محمدرضا الله بیگی
- بازدید: 661
آیه 92- ولقد جاءكم موسى بالبيّنات ثمّ اتّخذتم العجل من بعده وانتم ظلمون
آیه 93- و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطّور خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ و اسمعوا قالوا سمعنا وعصینا واشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم قل بئسما يامركم به ايمانكم ان کنتم مؤمنين
تناسب آیات
یهودیان مدعی بودند تنها بر آنچه بر ما نازل شده است ایمان میآوریم. قرآن کریم با دو روش برهان و جدال احسن نظر یهودیان را نقض میکند. در این آیه با استفاده از جدال احسن بیان میکند که شما که ایمان به تورات و حضرت موسی دارید چرا اولا پیامران الهی را کشتید و تعدادی از آنها را تکذیب کردید. ثانیا با وجود عهد محکم با خدا و دیدن معجزات بزرگی مانند قراردادن کوه طور چرا فرمان الهی را زیر پا گذاشتید
معجزات روشن موسوی
وجود الف و لام در ابتدای واژه بینات که بیانگر تعدد معجزات روشن بر بنی اسراییل است و همچنین وجود حضرت موسی به عنوان بزرگترین پیامبر بنی اسراییل و کفر بنی اسراییل با وجود حضور این دو عامل مهم نشانگر کذب بنی اسراییل در ایمان به تورات و حضرت موسی است.
هدف از رفع طور
قرار گرفتن آیه « و رفعنا فوقكم الطور » در میان دو آیه « وإ ذا اءخذنا ميثاقكم » و « خذوا ما اتيناكم بقوّة» نشانگر دو نکته است. اولا پذیرش پیمان از بنی اسراییل با قدرت و جدیت بود. ثانیا نشانه لجاجت و تمرد بنی اسراییل ار پذیرش کلام خدا است.
تمرد جسورانه بنی اسراییل
استفاده بنی اسراییل از دو واژه « سمعنا و عصينا» در برابر «خذو» و «اسمعوا» نشانگر تمرد جسورانه و بی باکانه بنی اسراییل در مقام عمل در برابر فرمان خداست.
اثر یا عامل عشق به گوساله
وجود دو واژه اشراب و گوساله بیانگر عشق و محبت بنی اسراییل به گوساله است. اين كه جمله «اشربوا فى قلوبهم العجل» بعد از (وعصينا) قرار گرفته نشانگر این است که عشق به گوساله سبب گناه و نافرمانی بنی اسراییل گشته است. البته ممکن است که قضیه بر عکس باشد و گناه و نافرمانی آنان سبب عشق و علاقه به گوساله باشد.
فتوای ایمان محرف
ایمان راستین هر گز به باطل فتوا نمیدهد و این در حالی است که ایمان تحریف شده و غیر واقعی است که به باطل حکم میدهد. در واقع ایمان محرف ایمان به هوای نفس خویش است« افراءيت من اتّخذ إ لهه هواه » و هر چه با آن مخالف باشد تکذیب میکند.
همسانی سلف و خلف فاسد
بنی اسراییل در مقام عقیده حس گرا بوده و خدا باوری آنها بر مبنای تجسیم بود. علاوه بر آن گرفتار بیماری عناد و لجاج اخلاقی بودند. این عقیده و اخلاق چه در یهودیان زمان حضرت موسی و چه در یهودیان زمان پیامبر وجود داشت.
منشا رذایل اسراییلیان
منشا رذایل این گروه ستم کاری آنها چه در بعد معرفت شناسی و چه در بعد جهانبینی و چه در بعد معارف اخلاقی بود. از چنین گروه ظلم مداری چنین اعمال نادرستی قابل پیش بینی بود.
عبرت و حجت
آن چه سبب اشراب گوساله در دل یهودیان شد، همانا کفر ابتدایی آنان بود. همانند آنان که بر اثر نقض میثاق و کفر به آیات خدا و قتل انبیا بر دلهاشان قفل زده شد.
نقش هدایت رهبران اللهی
قایله سامری در زمان نبود حضرت موسی اتفاق افتاد. این ممکن است نشانگر این امر باشد که حضور رهبران استضعاف ناپذیر تا چه اندازه در هدایت و ثبات قدم یک امت تاثیر گذار استو اگر هدایت آنان نباشد جامعه دچار لغزش میشود.
آیه 94- قل ان كانت لكم الدّار الآخرة عنداللّه خالصةً من دون النّاس فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين
آیه 95- ولن يتمنّوه ابدا بما قدّمت ايديهم واللّه عليم بالظّالمين
آیه 96- و لتجدنّهم احرص النّاس على حياة و من الذین اشركو يودّ احدهم لو يعمّر الف سنةٍ و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمّر واللّه بصير بما يعملون
تناسب آیات
لازم ادّعاى يهوديان كه مى گفتند: تناه به آنچه بر ما نازل شده باشد، ايمان مى آوريم ؛ «نؤمن بما أُنزل علينا» نوعى خودخواهى و خودبرتربينى است ؛ التى كه سبب تجرّى و بى باكى آنان نسبت به طغيان و جنايت از يك سو و احساس مصونيّت در بابر عذاب اخروى از سوى ديگر مى شد؛ به گونه اى كه مى پنداشتند، نتها آنان اهل نجات در آخرتند و اگر آتشى نيز دامنگيرشان شود چند روزى بيشتر طول نمى كشد: «و قالوا لن تمسّنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة» .
خداى سبحن در آيه اول از آيات مورد بحث به جدال احسن ديگرى مى پردازد و چنين مى فرمايد: اگر مىپنداريد كه سراى آخرت و بهشت جاودان تنها براى شما آفريده شده و در اين ادعا صادقيد، پس آرزوى مرگ كنيد؛ چون دليلى ندارد كه انسان از آن نعمت خالص و دائم آخرت روى گرداند و سختى زندگى دنيا را بر آن ترجيح دهد.
در آيه دوم مى فرمايد: آنان با توجّه به اعمال بدى كه پيش فرستادهاند و ستمى كه روا داشتهاند، هرگز چنين آرزويى نخواهند داشت و از مرگ سخت هراسناكند.
در آيه سوم به منشاء اصلى و اساسى اين هراس كه همان حبّ شديد آنان به دنياست اشاره مىكند و چنين مى فرمايد: آنها حريصترين مردم بر زندگى پست دنيا هستند و حتى از مشركان نيز حريصترند؛ به گونهاى كه هر يك از آنان دوست دارد، هزار سال عمر كند؛ غافل از اين كه اين عمر طولانى، هيچ گاه مانع از عذاب الهى نخواهد شد؛ چون درهر حال مىميرند و خدايى كه بصير به اعمالشان است بازمىگردند؛ چنان كه ممكن است در دنيا هم معذّب گردند.
دعاوی بنی اسرائیل و لوازم آن
بنى اسرائيل در توجيه انكار و استكبار خود در برابر قرآن به برخى دعاوى باطل و ناقص اكتفا مى كردند؛ از جمله اين كه دين خود را جاودانه و نسخ ناپذير مىدانستند و میگفتند: دين حق همان يهوديت است و چون اين دين نسخ نشده و نمىشود، هر دنيى جز آن باطل است و در نتيجه هر كسى يهودى نباشد، يقيناً وارد بهشت نخواهد شد؛ چنان كه مدّعى بودند هر كس به تورات مؤمن باشد، از اولاى الهى است. نيز مى گفتند: به سبب بعثت بسيارى از انبيا از نژاد يهود، اگر كسى به سنّت و آيين اين نژاد معتقد باشد، از فرزندان و دوستان خدا به حساب مى آيد.
آنچه در آيه اول از آيات مورد بحث آمده از جمله اين لوازم است و آن اين كه آخرت تنها و به طور خالص از آن ماست و نظير لذتهاى دنيا نيست كه مشوب به عذاب و رنج بوده يا اشتراك پذير باشد، بلكه نه شائبه درد و رنج دارد و نه شريكى در آخرت براى ما وجود دارد.
قرآن كريم چنين افكار و دعاوى را غير برهانى و صرف آرزو مى داند و از آنان برهان مى طلبد: «تلك اءمانيّم قل هاتوا برهانكم إ ن كنتم صادقين». در اولين آيهی مورد بحث نيز براساس جدال احسن مى فرمايد: اگر اين دعاوى بر حق باشد بايد به همه لوازم آن تن دهيد و يكى از لوازم آن آرزوى مرگ است : «فتمنّوا الموت إ ن كنتم صادقين» و در آيه دوم عدم تحقق چنين آرزويى را كه از گناهانشان نشأت مىگيرد گوشزد مىكند: «و لن تيتمنّوه أبداً بما قدّمت أيديهم» و در آيه سوم به علت اساسى هراس آنان از مرگ اشاره مىكند كه حبّ دنيا و حرص بر حيات ناپايدار مادّى است : «ولتجدنّهم أحرص الناس على حيوة». گويا بدين معناست كه اگر بهشت و دار آخرت از آن شماست و ديگران از آن سهمى ندارند، پس چرا شما بيش از همه به دنيا علاقه مند و از مرگ گريزانيد.
تفاوت دو قیاس استثنایی
طرح قياس استثناى در محل بحث با طرح آن در سوره جمعه در عين هماهنگى در عناصر محورى استدلال، با تفاوت همراه است ؛ زيرا در محل بحث، بطلان تالى به صورت «ولن يتمنونه أبداً»، با حرف لن ارائه شده در سوره جمعه، بطلان آن به صورت «ولا يتمنّوه اءبداً» با حرف لا بازگو شده است. تفاوت مزبور بين، حرف لن و حرف لا براى آن است كه يهودان اسرائيلى دعاوى گونه گون داشتند كه همه آنها در يك سطح نبوده، بلكه بعضى گزاف بزرگ و برخى جزاف بزرگ تر بوده است. آنچه به عنوان مقدم شرطيه در محل بحث واقع شده جزاف بزرگ تر آنان بود كه دعوى اختصاص آخرت و انحصار بهشت مىكردند.
احتجاج علمی، مباهله یا تحدّی
همان طور كه در جريان اعجاز قرآن و عدم اتيان مانند آن احتمال صرف نزد بعضى مطرح است در اين جا نيز مطرح است ؛ يعنى همچنان كه خداوند مخالفان وحى الهى را از آوردن همانند قرآن منصرف كرد، به زعم برخى، يهودان عصر رسول گرامى صلى الله عليه و آله را نيز از آرزوى مرگ منصرف كرد. در مقام داورى ميان احتمال هاى سه گانه مى توان گفت :
اوّلاً، مضمون آيه مورد بحث يك استدلال ذهنى صرف نيست، بلكه همراه با دعوت عينى و مناظره خارجى است.
ثانياً، چون در معناى مباهله تضرّع و ناله و لابه اخذ شده، احتجاج آيات مورد بحث از سنخ مباهله نيست.
ثالثاً، اگر در تحدّى دعوى خاص، يعنى دعوت نبوت، رسالت يا امامت اخذ شده باشد، محاجّه مورد بحث از قبيل تحدّى هم نيست ؛ به ويژه با عنايت به اين نكته كه محاجّه عينى منحصر در دو صورت مباهله و تحدّى نيست و هيچ دليلى بر حصر وجود ندارد، بلكه ممكن است قسم ديگرى از محاجّه عينى براى اثبات صدق پيامبر الهى و كذب معاندان باشد، ليكن چون در حقيقت تحدى فقط داشتن ادعا اخذ شده، نه ادعاى خاص، يعنى ادعاى نبوت يا امامت، بنابراين، احتجاج مزبور مى تواند از سنخ تحدّى باشد.
تذكّر: اگر مباهله قسمى از تحدّى باشد، دو احتمال اخير به يك احتمال بازمى گردد.