تفسیر انسان به انسان (نشریه شماره 60)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: فلسفه و حکمت
- منتشر شده در 11 خرداد 1393
- نوشته شده توسط محمدرضا الله بیگی
- بازدید: 1729
به نام خدا
عرض سلام و ادب و احترام!
گروه انسان به انسان اگر چه با کمی تأخیر (تاخیر چند ساعته) مطلبشون را آماده کردن و البته این گروه به خوبی می دانند که همین اندک تأخیر، جای هیچ توجیهی ندارد (مخصوصا که صاحاب نشریه هم توی همین گروهه) ولی الله وکیلی این تأخیر چند ساعته نباید به چند روز تبدیل می شد!! نمی خوام بهونه بیارم ولی من دیروز با عجله مطلبا زدم رو سایت و رفتم حالا امروز که اومدم می بینم خبری نیست!!!
با همه ی این احوال بنده به نمایندگی از بچه های انسان به انسان، عذرخواهی می کنم و متضمن می شوم که دیگر هرگز این رخداد تلخ روی ندهد!
فصل سوم
اوصاف انسان در قرآن
گفتار اول: مبدأ اوصاف ستوده و نکوهیده
آیات فراوانی در بیان ویژگی های انسان است که در بعضی وی ستایش و در برخی نکوهش شده است.
مبدأ این ستایش ها فطرت گرایی و منشأ این نکوهش ها طبیعت گرایی انسان است؛نه خود طبیعت یا فطرت او.
حاکمیت فطرت بر وجود،به رعایت عدالت وحفظ امینانه امانت می انجامد و چون انسان به اختیار خویش فطرت را حاکم کرده است،قرآن او را میستاید و کار او را حَسَن میداند.حاکمیت طبیعت بر وجود نیز به ظلم به خویشتن و خیانت در امانت پایان می پذیرد و چون انسان به سوء اختیار خویش طبیعت را حاکم کرده است،قرآن او را نکوهش میکند،بنابراین همه ی فضایل انسانی به فطرت گرایی و تمام رذایل به طبیعت گرایی انسان بازمیگردد.اگر او به طبیعت خود روی آورد و از هویت انسانی خود که روح اوست،غافل گردد،نه تنها از پیمودن مسیر کمال باز می ماند،دچار انحطاط میشود و پست تر از حیوان:(اولئک کالانعم بل هم اضل).
اگر انسان به بعد فطری خود رو کند،نه تنها حقوق بدن و جنبه ی طبیعی روح او پایمال نمیگردد،بلکه در تکامل به ((افق اعلی))و مقام((أو أدنی))میرسد که از مقام فرشتگان برتر است)انّی خلقٌ بشراً مِن طین*فاذا سوّیتُهُ و نفخت فیه من روحی فقعوا له سجدین)
صورتش بر خاک و جان بر لا مکان لا مکانی فوق فهم سالکان
در قرآن کریم هر کجا نکوهش انسان مطرح است منظور انسانی است که از خاک آفریده شده و به آن گرایش تام دارد و هر جا صحبت از کرامت انسان سخن میرود درباره ی انسانی است که مسجود فرشتگان و جانشین خدا در زمین است؛یعنی نکوهش ها به طبیعت گرایی انسان و ستایش ها به روح فطرت خواهی او بر میگردد.
گفتنی است آیات نکوهش انسان،در واقع،هشدارها وتوصیه هایی برای ایمنی انسان در برابر خطرات است:همانگونه که پدیده هایی مانند گاز،برق و مانند آن برای انسان منافعی دارد که بی کاربرد روش صحیح بهره برداری از آنها زیانبار میشود و برای محفوظ ماندن از خطرات آن،توصیه های ایمنی تکرار میشود تا انسان از خطرات و مضرات آن محفوظ بماند،شهوت و غضب و...نیز جهت جذب منافع و دفع ضررها برای انسان سودمند است؛ولی پیوسته با خطر همراه است،از این رو خداوند همواره به انسان سفارش میفرماید که مواظب باشد در دام آن خطر گرفتار نشود؛مثلاً برای جذب منافع و حفظ نسل،به انسان شهوت داده است؛اما او را از افراط در آن باز میدارد که بد پیامدی به دنبال دارد.
در آیات ستایش کننده انسان توصیه های ایمنی نیست،زیرا نور معنوی به سفارش ایمنی نیاز ندارد و فطرت که بینش و علم صائب و گرایش به عمل صحیح است،توصیه ی ایمنی نمی خواهد.
نتیجه آنکه آیات بیان کننده ی نقاط ضعف طبیعت خواهی انسان و آیات نکوهش کننده طبیعت گرایی در انسان،در این مقام نیست که بگوید جنبه طبیعت انسان که به حس،وهم وخیال بر می گردد هیچ فایده ای ندارد،بلکه درصدد تبیین سود و زیان طبیعت است.
گفتار دوم: کرامت و برتری انسان
بر اساس آیه شریفه « وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ و حَمَلناهُم فی البَرِّ و البَحرِ و رَزَقناهُم مِن الطَّیِّباتِ و فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً » (سوره اسراء، آیه 70) خدای کریم به انسان هم کرامت و هم فضیلت عطا نموده است. کرامت ناظر به شرافت ذاتی و ویژه شیء است و مقایسه با غیر در آن لحاظ نمیشود؛ برخلاف فضیلت که مقایسه با غیر رکن آن است. بنابراین مقصود از فضیلت انسان نسبت به بسیاری از مخلوقات، این است که ذات اقدس الهی هر چیزی را که به آنها داده، بیشترش را به انسان عطا فرموده است و ممکن است چیزی به انسان داده باشد که اصلا اندکی از آن را به حیوان و نباتات نداده باشد.
أ. جلوههای کرامت انسان
قرآن کریم در جاهای مختلفی به جلوههای گوناگون کرامت انسانی اشاره نموده است. قرآن کریم هرچه را از حوزه روح آدمی بیرون است، مایه زیبایی و کرامت انسان نمیداند، بلکه اگر آن چیز زمینی است، آن را زیور زمین و وسیله آزمون جامعه بشری میشمرد: «إنّا جَعَلنا ما عَلَی الأرضِ زینَهً لَها لِنَبلُوَهُم أیُّهُم أحسَنُ عَمَلاً » (سوره کهف، آیه 7) ؛ بنابراین در فرهنگ قرآن کریم تنها ایمان به خداوند، اصول دین و دستورهای دینی که در جان انسان جا میگیرد، زیور روح ملکوتی بشر و در نتیجه سبب کرامت اوست: «حَبَّبَ إلَیکُمُ الإیمانَ و زَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم» (سوره حجرات، آیه 7)
- 1. علم به اسماء : انسان تنها موجود شایسته شناخت اسمای حسنای الهی است: « و عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَهِ فَقالَ أنبِئونی بِأسماءِ هؤُلاءِ إن کُنتُم صادِقینَ * قالوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتَنا إنَّکَ أنتَ العَلیمُ الحَکیمُ * قالَ یا آدَمُ أنبِئهُم بِأسمائِهِم فَلَمّا أنبَئَهُم بِأسمائِهِم قالَ ألَم أقُل لَکُم إنّی أعلَمُ غَیبَ السَّماواتِ و الأرضِ» (سوره بقره، آیات 31-32 و 33) ؛ با توجه به این آیات نکات زیر برداشت میشود:
- انسان کامل برتر از فرشتگان است.
- انسان کامل عالم به اسمای خداوند است.
- انسان کامل به جهت برخورداری از ظرفیت علمی وسیع، به اذن خداوند اسمای حسنای الهی را به فرشتگان تعلیم میدهد.
- ملائکه نه تنها عالم به اسمای حسنای الهی نیستند، بلکه مأمورند که متعلّمانه و درحدّ گزارش علمی، آنها را از استاد خود، حضرت آدم (ع)، فراگیرند.
- خلافت: کرامت انسان مرهون خلافت اوست . زیرا جانشین موجود کریم، کرامت دارد.انسان از نگاه قرآن کریم وجودی جامع دارد که او را شایسته مقام خلافت کرده است و همین خلافت الهی جایگاه والای انسان را در هستی رقم می زند. خدا انسان را که وجود عنصری او در زمین است، جانشین خود: «انّی جاعل فی الأرض خلیفة»(سوره بقره، آیه 30) و مسجود ملائکه قرار داده است. «و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم فسجدوا»(سوره بقره، آیه 34)
چنین انسانی که خلیفة الله است قطعا حیّ متألّه است زیرا تا «حیّ» نباشد جانشین «حیّ قیّوم» نیست و تا «متألّه» نباشد، جانشین «الله» نیست. خلیفة الله باید متألّه باشد، پس ملحد خلیفة الله نیست، بلکه ذات اقدس الهی که درباره انسان فرمود«انّی جاعل فی الأرض خلیفة»، درباره ملحدان فرمود:«اولئک کالانعام بل هم اضل»(سوره اعراف، آیه 179) «شیطین الانس و الجنّ» (سوره انعام، آیه 112) و پیداست که انعام و شیاطین را خلیفه خود قرار نداده است.
کرامتی که مرهون خلافت الهی انسان است بهره غیر انسان نیست و خاصّ انسان است. تعبیری که درباره انسان آمده در مورد هیچ موجود دیگری ذکر نشده و آن تعبیر ممتاز، همان حدیث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(بحار الأنوار، ج2، ص 32) است، چون شناخت جان آدمی، از آن حیث که خلیفه خداست-و این خلافت نیز تکوینی است و نه قراردادی- حتماَ به شناخت خدا می انجامد، و گرنه معلوم می شود که انسان به خوبی شناخته نشده است.
- تسخیر آسمان و زمین برای او: ذات اقدس الهی آسمان و زمین و آنچه در آنهاست را مسخّر خلیفه خود کرده است که روی زمین زندگی می کنند:«و سخّر لکم ما فی السّموات و ما فی الأرض جمیعاَ»(سوره جاثیه، آیه 13) ذات اقدس الهی نخست سفره جهان آفرینش را پهن کرد و سپس مهمان را دعوت کرد و سراسر جهان را مسخّر او کرد.
- بصیرت بر خویشتن: اصل بصیرت بر خویشتن و آگاهی انسان از تمام کرده هایش یک مقام اشراف علمی است و ظهوری از کرامت انسان است به گونه ای که انسان برای آگاهی از کرده هایش به اعلام دیگری نیازی ندارد. البته ظهور کامل این معنی در قیامت است.«بل الأنسان علی نفسه بصیرة»(سوره قیامت، آیه 14)