تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 132)

إِنَّ الَّذینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (77)

گزیده تفسیر

پیمان‌شكنان از اهل كتاب كه خود را محبوب خدا پنداشته و نژادپرستانه هرگونه تعرض به دیگران را برای خود روا می‌شمردند، عهد الهی و سوگندهای خویش را به قیمتی اندك، یعنی به متاع و كالای اندك دنیا می‌فروشند و به عهد و سوگندهای خود وفادار نیستند. اینان كه از افراد عادی پایین‌تر و از ساحت الهی بسیار دورند، در قیامت از بهشت و درجات آن كه مصداق خلاق و تكلّم خاص و نظر مخصوص و تزكیه ویژه الهی‌اند بی‌بهره‌اند؛ بدین معنا كه خداوند آنان را به حال خود رها كرده كه خود نوعی تعذیب است؛ همچنین خداوند سبحان با آنكه به همه چیز بصیر است به آنان نمی‌نگرد و آن‌ها از لطف خدا و نظر و نگاه خاص و تشریفی او و نیز از تزكیه خاص و تكوینی (توفیق تزكیه) و هدایت ثانوی وی محروم‌اند و مشمول عذاب دردناك الهی خواهند بود.

بر این اساس، در سیر و قوس نزولی، خداوند نخست بهره آخرتی را از عهدفروشان می‌گیرد و آنان را از مخاطب خدا شدن و نگاه الهی محروم می‌كند و تزكیه و نمو نمی‌دهد و در مرحله‌ای پایین‌تر آنان را از عذاب نمی‌رهاند.

 

تفسیر

تناسب آیات

خدای سبحان پس از آنكه در دو آیه پیشین اهمیت امانتداری و وفا به عهد (عهود متقابل مسلمانان و معاهده‌های مسلمانان با نامسلمانان) را مطرح كرد و وفاداران به عهد الهی را اهل تقوا، یعنی برخوردار از حسن فعلی و فاعلی و محبوب خدا معرّفی فرمود، در آیه مورد بحث، علاوه بر عهد، اَیمان (سوگندها) را نیز مطرح می‌فرماید.

همچنین پس از ابطال پندار نژادپرستانه یهود كه هرگونه تعرّض به مال و جان دیگران را برای خود مباح می‌دانستند و نیز بیان تقوای الهی به عنوان معیار محبوبیت نزد خداوند در آیه قبلی، در این آیه به تبیین علت حكم یاد شده در آن آیه می‌پردازد؛ به این بیان كه كرامت الهی مخصوص تقواپیشگانی است كه به عهد و سوگند خود وفادارند و آنان كه به پیمان و سوگند وفا ندارند و آن را مورد معامله قرار می‌دهند، كرامتی نزد خدا ندارند.

٭ ٭ ٭

پیمانشكنان اهل كتاب

از دیدگاه قرآن كریم همه دنیا كالای اندك است؛ ولی باز عدّه‌ای خود را به اندكی از متاع دنیا می‌فروشند: ﴿ولَقَد عَلِموا لَمَنِ اشتَرهُ ما لَهُ فِی الاءخِرَةِ مِن خَلقٍ ولَبِئسَ ما شَرَوا بِهِ اَنفُسَهُم لَو كانوا یعلَمون﴾ (سوره بقره، آیه 102) یعنی آنان خود را به كالایی اندك فروخته‌اند، اگر بدانند.

در آیه مورد بحث نیز سخن از پیمان شكنان اهل كتاب است كه عهد الهی را به كالای اندك دنیا فروخته‌اند. آنان برای نیل به اهداف دنیایی، آبروی دینی خود را به ثمن دنیایی می‌فروشند.

 خرید و فروش با خدا

فروشنده باید مالك كالا باشد. اگر خداوندِ مالك جان و مال، مالكیت آن دو را به انسان نمی‌داد، او چیزی را مالك نبود. انسان مالك جان و مال می‌تواند آن دو را به خدا بفروشد و از او چیزی دریافت كند و این خود نوعی بیع است.

مؤمن جان و مال خود را به خدا می‌فروشد و سپس امین آن دو خواهد بود؛ یعنی باید هرگونه تصرّفش به اذن حق باشد، وگرنه غاصب است و این كار الهی در واقع، تعلیم چگونگی بهره‌برداری از مال و جان است.

خداوند سبحان بهشت را بهای استفاده خدا پسندانه از جان و مال قرار داده است.

قرب و بُعد معنوی

مقرّبان الهی چون به خداوند نزدیك‌اند نسبت به افراد عادی كه فاقد آن قرب‌اند دورند، از این‌رو هنگام اشاره به آنان از واژه‌هایی مانند «اولئك» استفاده می‌شود، چنان‌كه هنگام اشاره به قرآن حكیم بر اثر رفعت جایگاه آن به ﴿ذلِكَ الكِتب﴾ تعبیر می‌شود.

دورشدگان از ساحت الهی چون از افراد عادی پایین‌ترند و از خدای سبحان خیلی دور، هنگام اشاره به آن‌ها كلمه «اولئك» به كار می‌رود؛ مانند آنچه در آیه مورد بحث آمده است: ﴿اُولئِكَ لاخَلقَ لَهُم﴾.

خوی سركش یهودیان

اهل كتاب، به ویژه یهودیان، خود را محبوب خدا می‌دانستند: ﴿وقالَتِ الیهودُ والنَّصری نَحنُ اَبنؤُا اللهِ واَحِبّؤُه﴾ (سوره مائده، آیه 18) و براساس خوی نژادپرستانه‌شان هرگونه تعرّضی به جان و مال دیگران را برای خود مباح می‌شمردند: ﴿قالوا لَیسَ عَلَینا فی الامِّیینَ سَبیل﴾ (سوره آل عمران، آیه 75) خدای سبحان ضمن ابطال این پندار نژادپرستانه و بیان معیار محبوب خدا بودن كه تقوای الهی است، پیمان‌شكنی و نقض سوگند آنان را مطرح كرده و بیان می‌كند كه اهل كتاب با این خوی پیمان‌شكنی نه تنها محبوب خدا نیستند، بلكه خدا به آنان نمی‌نگرد و با آن‌ها سخن نمی‌گوید و آنان مشمول عذاب دردناك الهی خواهند بود.

 محرومیت از كلام و نگاه تشریفی خدا

سخن نگفتن خداوند با پیمان‌شكنان اهل كتاب، مانند نسیان خدا درباره اهل نفاق است؛ درباره آنان می‌فرماید: ﴿نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُم﴾ (سوره توبه، آیه 67) یا در پاسخ به نابینایان در قیامت می‌فرماید: ﴿قالَ كَذلِكَ اَتَتكَ ءایتُنا فَنَسیتَها وكَذلِكَ الیومَ تُنسی﴾ و این به معنای ناآگاهی خدا از حال آنان نیست، بلكه بدان معناست كه آنان از لطف خدا و نگاه تشریفی او محروم‌اند، زیرا سخن نگفتن و نگاه نكردن خداوند به كسی عقلاً مستحیل است، چون خود این شخص نیز كلمة الله است. در قیامت خداوند گنهكار را مؤاخذه و راهی جهنّم می‌كند؛ لیكن می‌فرماید با او سخن نمی‌گویم: ﴿لایكَلِّمُهُمُ اللهُ ولاینظُرُ اِلَیهِم، پس خداوند وی را به حال خود رها كرده است و این خود، گذشته از انواع عذاب دیگر، نوعی تعذیب است.

به بیانی دیگر، خدای سبحان براساس رحمت خاصّ خود كه همان «رحمت رحیمی» است با عهدشكنان و عهدفروشان سخن نمی‌گوید و آنان را از این كلمات خاص محروم می‌كند.

«نظر» نیز مانند تكلّم دو قسم است؛ یعنی با اینكه خداوند نسبت به همه اشیا بصیر است، این گروه (پیمان‌شكنان) را از نگاه خاصّ و نظر تشریفی خود محروم كرده است: ﴿ولاینظُرُ اِلَیهِم.

لطف خداوند نیز این‌چنین است. توضیح اینكه، قدرت خدای سبحان فراگیر است و هیچ كسی یا چیزی از قلمرو آن بیرون نیست. از سوی دیگر، محال است موجودی كه فقر محض است به حال خود رها شود، پس درخواست بنده از خدا كه او را به حال خود رها نكند، تقاضای اعطای لطف خاص از اوست، زیرا ممكن است خداوند كسی را از لطف خاصّ خود محروم كند.

تزكیه عامّ و خاص

تزكیه تشریعی همان راهنمایی همگانی انبیا(علیهم‌السلام) است: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الامّیینَ رَسولاً مِنهُم یتلوا عَلَیهِم ءایتِهِ ویزَكّیهِم﴾ (سوره جمعه، آیه 2) امّا توفیق تزكیه كه همان تزكیه تكوینی و هدایت ثانوی است، تنها بهره پیروان انبیا(علیهم‌السلام) می‌شود: ﴿خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَكّیهِم بِها﴾ (سوره توبه، آیه 103)

براین اساس، همان‌گونه كه هدایت دو قسم است: عمومی و خاص، تزكیه نیز دو قسم همگانی و ویژه دارد و مراد از ﴿ولایزَكّیهِم در آیه مورد بحث محرومیت پیمان‌شكنان از تزكیه خاصّ خداوندی است.

رتبه تزكیه به لحاظ سیر صعودی و نزولی انسان

در سیر صعودی اگر كسی بخواهد به كمالی برسد خداوند نخست عذاب را از او برمی‌دارد؛ آن‌گاه او را تزكیه می‌كند؛ سپس به او نگاه می‌كند و با وی سخن می‌گوید... و در قوس نزولی اگر خداوند بخواهد فیضی را از كسی بگیرد، نخست بهره آخرتی را از وی می‌گیرد و او را از مخاطب خدا شدن و نگاه الهی محروم می‌كند و تزكیه و نموّ نمی‌دهد و در مرحله‌ای پایین‌تر وی را از عذاب نمی‌رهاند.

خدای سبحان در مقابل آن گروه از اهل كتاب كه می‌گفتند: ﴿لَیسَ عَلَینا فی الامِّیینَ سَبیل﴾ (سوره آل عمران، آیه 75) و خود را محبوب خدا می‌پنداشتند، متقیان عهد نگهدار را محبوب خویش دانست؛ بنابراین اهل عهد و امانت و كسانی كه به سوگند خویش پایدار هستند، از بهره‌های الهی بی‌نصیب نخواهند بود و خدا با آنان سخن خواهد گفت و در قیامت مشمول نظر رحمت الهی خواهند بود و تزكیه خواهند شد و از عذاب الهی در امان خواهند بود.

خداوند عده‌ای را در همین دنیا تزكیه می‌كند؛ سپس نگاهشان می‌كند و با آنان سخن می‌گوید و برای گروهی همین نعمت‌ها را در قیامت مطرح می‌فرماید، بنابراین آیه مزبور با اطلاقات دیگر تعارضی ندارد و همه دارای لسانی واحدند.

اشارات و لطایف

 1. راههای تكلّم خداوند

قرآن كریم درباره سخن گفتن ویژه خدا می‌فرماید: ﴿وما كانَ لِبَشَرٍ اَن یكَلِّمَهُ اللهُ اِلاّوَحیا اَو مِن ورایء حِجابٍ اَویرسِلَ رَسولاً فَیوحِی بِاِذنِهِ ما یشاءُ اِنَّهُ عَلی حَكیم﴾ (سوره شوری، آیه 51) خداوند با بشر سخن نمی‌گوید مگر از یكی از این سه راه: 1. «وحی» كه بی‌واسطه حجاب و بدون رسالتِ فرستاده است. 2. «من وراء حجاب»؛ مانند سخن با حضرت موسای كلیم(علیه‌السلام) از ورای درخت. 3. از زبان فرستاده‌اش.

خدای سبحان با انسان‌های عادی، یا «از ورای حجاب» سخن می‌گوید یا از طریق فرستادن رسول. وحی نیز شامل وحی تسدیدی و وحی تشریعی می‌شود؛ وحی تشریعی ویژه انبیا(علیهم‌السلام) است؛ امّا وحی تسدیدی برای اولیا هم حاصل می‌شود.

وحیی كه از زبان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به گوش مردم می‌رسد نیز كلام خداست؛ ولی شنونده یا به حسن اختیار خود این سخن الهی را در زندگی‌اش به كار می‌گیرد؛ یا به سوء اختیار خویش به آن عمل نمی‌كند.

سخن ناصح امین هم كه به هدف راهنمایی انسان است از منظر دیگر كلام خداست، همان‌گونه كه امیرمؤمنان (علیه‌السلام) مسكین را فرستاده خدا دانسته است: إنّ المسكین رسول الله. (نهج البلاغه، حكمت 304)

2. تأثیر حكم قاضی

اگر كسی در محكمه شرع با سوگند دروغ مال كسی را به دست آورد، مشمول تهدید ﴿اِنَّ الَّذینَ یشتَرونَ بِعَهدِ اللهِ واَیمنِهِم ثَمَنًا قَلیلا می‌شود، زیرا احكام، یا ظاهری است یا واقعی؛ و حكم ظاهری هرگز نمی‌تواند واقع را تغییر دهد، ازاین‌رو هر چند قاضی بر اساس البینة علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه (الكافی، ج7، ص415) به نفع سوگند خورنده حكم می‌كند و حكمش نیز نافذ است، سوگند خورنده مشمول تهدید آیه مزبور است؛ حتی اگر حاكم معصوم باشد، ازاین‌رو در مورد آیه مزبور، هر چند وجود مبارك رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم حاكم بوده و براساس سوگند حكم صادر فرموده است نه براساس علم غیب، «محكوم له» مشمول تهدید آیه گردید.

 

 

بحث روایی

 1. شأن نزول

نزلت فی جماعة من أحبار الیهود، أبی رافع و كنانة بن أبی الحقیق و حیی بن الأخطب و كعب بن الأشرف، كتموا ما فی التوراة من أمر محمّدصلی الله علیه و آله و سلم و كتبوا بأیدیهم غیره و حلفوا أنّه من عند الله لئلاّ تفوتهم الریاسة و ما كان لهم علی‌اتابعهم.

اشاره: شأن نزول‌های دیگری نیز نقل شده است كه می‌توان گفت همه آن‌ها داستان‌هایی‌اند كه مفسران، آیه را بر آن‌ها تطبیق داده‌اند.

 2. معنای خَلاق

عن أبی جعفر(علیه‌السلام): ... و الخَلاق، النصیب؛ فمن لم یكن له نصیب فی الآخرة فبأی شی‌ء یدخل الجنّة (الكافی، ج2، ص32)

اشاره: بهشت و درجات آن همگی مصداق رحمت رحیمی و همچنین مصداق خلاق، تكلّم خاص، نظر مخصوص و تزكیه ویژه الهی‌اند.

3. سوگند دروغ

عن عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی قال: حدّثنی أبوجعفر محمّد بن علی الرضا(علیه‌السلام) قال: حدّثنی أبی الرضا علی بن موسی(علیه‌السلام) قال: سمعت أبا الحسن موسی بن جعفر(علیهماالسلام) یقول: دخل عمرو بن عبید البصری علی أبی عبدالله(علیه‌السلام) فلمّا سلّم و جلس عنده تلا هذه الآیة قول الله (عزّ و جلّ): ﴿والَّذینَ یجتَنِبونَ كَبئِرَ الاثم﴾ (سوره شوری، آیه 37) ثمّ أمسك فقال له أبو عبدالله(علیه‌السلام): ما أسكتك؟ قال: أحبّ أن أعرف الكبائر من كتاب الله (عزّ و جلّ). فقال: نعم یا عمرو... و الیمین الغموس لأنّ الله (عزّ و جلّ) یقول: ﴿اِنَّ الَّذینَ یشتَرونَ بِعَهدِ اللهِ واَیمنِهِم ثَمَنًا قَلیلًا اُولئِكَ لاخَلقَ لَهُم فِی الاءخِرَة﴾ (عیون اخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج1، ص258 -257)

اشاره: «الیمین الغموس» یعنی سوگند دروغ عمدی بر خلاف حق. تعبیر به «غموس» برای آن است كه چنین سوگندی صاحبش را در گناه و عواقب تلخ آن فرو می‌برد.

4. عهدشكنی دشمنان اهل بیت(علیهم‌السلام)

عن الرضا(علیه‌السلام) قال: قال رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم: حرمت الجنّة علی من ظلم أهل بیتی و علی من قاتلهم و علی المعین علیهم و علی من سبّهم أولئك لا خلاق لهم فی الآخرة و لا یكلّمهم الله و لا ینظر إلیهم یوم القیامة و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم.

اشاره: از تطبیق ذیل آیه بر دشمنان اهل بیت(علیهم‌السلام) برمی‌آید كه آنان برای نیل به متاع قلیل دنیا عهد خدا درباره خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را شكستند.

5. محرومان از كلام و نظر تشریفی خداوند

عن عدی بن عدی عن أبیه قال: اختصم امرؤ القیس و رجل من حضرموت إلی رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم فی أرض قال: ألك بینة؟ قال: لا. قال: فیمینه؟ قال: إذن والله یذهب بأرضی. قال: إن ذهب بأرضك بیمینه كان ممّن لا ینظر الله إلیه یوم القیامة و لا یزكّیه و له عذاب ألیم. قال: ففزع الرجل و ردّها إلیه (الامالی، طوسی، ص358).

عن أبی هریرة قال: قال رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم: ثلاثة لا یكلّمهم الله عزّ وجلّ یوم القیامة و لا ینظر إلیهم و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم: رجل بایع إماماً لا یبایعه إلاّ للدّنیا إن أعطاه منها ما یرید، وفی له، و إلاّ كفّ؛ و رجل بایع رجلاً بسلعته بعد العصر فحلف بالله (عزّ وجلّ) لقد أعطی بها كذا و كذا فصدّقه فأخذها و لم یعط فیها ما قال؛ و رجل علی فضل ماء بالفلاة یمنعه ابن السبیل. (كتاب الخصال، ج1، ص107)

عن أبی مالك الجهنی قال: سمعت أبا عبدالله(علیه‌السلام) یقول: ثلاثة لایكلّمهم الله یوم القیامة و لا ینظر إلیهم و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم: من ادّعی إماماً لیست إمامته من الله؛ و من جحد إماماً إمامته من عند الله(عزّوجلّ) و من زعم أنّ لهما فی الإسلام نصیباً (كتاب الخصال، ج1، ص106)

عن أبی حمزة عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: ثلاثة لا یكلّمهم الله یوم القیامة و لا ینظر إلیهم و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم: شیخ زان و مقلّ مختال و ملك جبّار (تفسیر العیاشی، ج1، ص179)

عن محمّد بن مسلم عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: ثلاثة لا یكلّمهم الله یوم القیامة و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم: الشیخ الزانی و الدیوث و المرأة تؤطی فراش زوجها (الكافی، ج5، ص537)

عن السكونی عن جعفر بن محمّد عن أبیه(علیه‌السلام) قال: قال رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم: ثلاثة لا ینظر الله إلیهم یوم القیامة و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم: المرخی ذیله من العظمة؛ و المزكّی سلعته بالكذب؛ و رجل استقبلك بودّ صدره فیواری (و قلبه) ممتلی‌ء غشّاً. (تفسیر العیاشی، ج1، ص179)

عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبدالله(علیه‌السلام) یقول: ثلاثة لا یكلّمهم الله یوم القیامة و لا ینظر إلیهم و لایزكّیهم و لهم عذاب ألیم: الناتف شیبه و الناكح نفسه و المنكوح فی دبره. (كتاب الخصال، ج1، ص106)

عن أبی ذر عن النبی‌صلی الله علیه و آله و سلم انّه قال: ثلاثة لا یكلّمهم الله یوم القیامة و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم. قلت: من هم خابوا و خسروا؟ قال: المسبل و المنان و المنفق سلعته بالحلف الكاذب، أعادها ثلاثاً (تفسیر العیاشی، ج1، ص179)

عن محمّد الحلبی قال: قال أبو عبدالله(علیه‌السلام): ثلاثة لا ینظر الله إلیهم یوم القیامة و لا یزكّیهم و لهم عذاب ألیم: الدیوث من الرجال و الفاحش المتفحّش و الذی یسئل الناس و فی یده ظهر غنی  (همان، ص179- 178)

اشاره: در روایات یاد شده گروه‌های مختلفی از عهدشكنان برشمرده شده‌اند كه هر یك با پیروی از هوا و هوس به نوعی عهد و پیمان الهی را شكسته‌اند.

أ. از حدیث اول دو نكته فهمیده می‌شود: یك. رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بر حسب ظاهر حكم كرد، چون فرمود: اگر مدّعی بینه ندارد، مدّعی علیه باید سوگند یاد كند.

دو. حكم ظاهری، هر چند از حاكم معصوم(علیه‌السلام) هیچ تغییری در واقع ایجاد نمی‌كند.

ب. دو وجه در معنای كلمه عصر در حدیث دوم بیان شده است: یك. «خصّه بالعصر لشرفه بسبب اجتماع ملائكة اللیل و النهار و رفع الأعمال فیه» (كتاب الخصال، ج1، ص107، پانوشت)

دو. عصر به معنای «اعتصار» است یعنی مالی را از كف كسی به در آوری با تاوان یا وجه دیگر.

ج. جمله مقلّ مختال در روایت چهارم به معنای فقیر متكبّر است.

د. دیوث در حدیث پنجم به معنای مرد بی‌غیرت است.

ه . سه گروهی را كه روایت ششم برمی‌شمرد عبارت‌اند از: یك. كسی كه برای بزرگنمایی، لباس بلند می‌پوشد. دو. كسی كه كالای خود را با دروغ بی‌عیب جلوه می‌دهد. سه. كسی كه با دوستی و گشاده‌رویی از انسان استقبال می‌كند، در حالی كه قلبِ انباشته از فریبش را پوشانده است.

و. جمله الناتف شیبه در حدیث هفتم به معنای كَننده موی سپید سر و صورت و جمله الناكح نفسه یعنی استمنا كننده و جمله المنكوح فی دبره به‌معنای مفعول واقع شونده است.

ز. المسبل إزاره یعنی کسی که لباسش را بلند و آن را به سوی زمین رها كند و این از صفات انسان‌های متكبّر است.

ح. الفاحش در روایت نهم یعنی ذو الفحش فی كلامه و فعاله، «و المتفحّش» یعنی من یتكلّمه و یتعمّده. (مجمع البحرین، ج3، ص367، «ف ح ش»)

جمله و فی یده ظهر غنی یعنی پشتوانه مالی دارد، چون فقیر كسی است كه ستون فقراتش شكسته و توانایی كار ندارد.

تذكّر: 1. هیچ‌یك از احادیث یاد شده در صدد حصر نیستند.

2. اگر برخی از روایات ظاهر در حصرند، مقصود حصر اضافی است نه مطلق.

3. اختلاف روایات یاد شده به لحاظ اختلاف موردنیاز بوده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 132)