تفسیر انسان به انسان (نشریه شماره 74)

به نام خدا

تفسیر انسان به انسان

تفسیر متشابهات عملی به محکمات عملی

پذیرش محکمات علمی
این مطلب در نشریه گذشته بحث شد.

قبول تمايلات فطري و انساني

جهت ديگر عمل دروني، قبول تمايلات فطري يا طبيعي در عرصه گزينش است. انسان از لحاظ فطرت و طبيعت، تهي از جذب و دفع و تمايل و تنفّر نيست؛ ولي خداوند در ورطه قبول و نكولِ اين تمايلات فطري يا طبيعي، او را آزاد آفريده است و او مي‏ تواند براساس (قَد اَفلَحَ مَن زَكّها)[ سوره شمس، آيه 9] تمايلات فطري خويش را برگزيند؛ يا بر محور (وقَد خابَ مَن دَسّها)[ سوره شمس، آيه 10] تمايلات فطري‏ را مقهور هيجانات طبيعي شهوت و غضب و جاه‏ طلبي كند.

مسلماً اگر به اختيار خويش از تمايلات فطري اثر پذيرد و از تمايلات طبيعي (شهوت، غضب و جاه)، تحت امامت حكمت عملي متأثّر شود، اختياري محكم شكل مي‏گيرد كه زمينه عزمي راستين را فراهم مي‏آورد.

 

 

 

بر اين اساس، اختيار محكم، همان تأثّر از تمايلات محكم فطري است و اختيار متشابه، انفعال در مقابل تمايلات طبيعي است. تمايلات محكم انسان همان كششهاي فطري نهاد اوست؛ يعني همان جذب و دفعهاي فطري مبتني بر بينشهاي شهودي است كه همه آنها در مسير كمال‏طلبي و خداجويي انسان قرار دارد. حبّ ذات، حبّ جاودانگي، آزادي، استقلال، عدالت، فضيلت، كمال‏خواهي، جمال‏دوستي، خداجويي، خداپرستي و حبّ «فناء في الله» از گرايشهاي اصيلي است كه در انسان نهاده شده است و از محكمات تمايلات انساني است.

جذب و دفعهاي انسان كه در مراتب مختلفي به شكل شهوت و غضب، ارادت و كراهت يا محبّت و عداوت يا تولّي و تبرّي تحت تدبير عقل عملي بروز مي‏يابد، جزو محكمات است، زيرا عقل از آن جهت كه قوّه‏اي فطري است، در تدوين گرايشها هماهنگي با فطرت را درنظر مي‏گيرد و آنها را براساس بديهيات حكمت عملي (حسن عدل و قبح ظلم) تنظيم و تدوين مي‏كند، همان‏گونه كه در بخش ادراك براساس بديهيات حكمت نظري (اصل امتناع جمع دو نقيض) حكم مي‏كند.

نهاد انسان به عدل گرايش دارد و از ظلم گريزان است و اگر تمايلات غير فطري انسان مانند شهوت، غضب و جاه‏طلبي، تحت تدبير عقل عملي او قرار نگيرد، از تمايلات متشابه شمرده مي‏شود و تأثّر ارادي از آنها در ورطه اختيار، عملي متشابه براي انسان رقم خواهد زد.

عزم محكم و تصميم متشابه

اعمال جوارحي، متفرّع بر اعمال جوانحي است و عمل جوانحي، همان قبول و نكول نسبت به عصاره علوم و تمايلات و زيرمجموعه انتخاب و اختيار انسان است. عمل محكم، عملي است كه مسبوق به عزمي محكم باشد كه آن هم متفرّع بر انتخاب محكمات بينشي و تمايلات فطري است و عمل متشابه، عملي است كه براساس تصميمات متشابه انجام شود كه آن هم متفرّع بر انتخاب و اختيار متشابهات علمي و تمايلات طبيعي است.

هر مجموعه‏اي كه در ستون بينشها و تمايلات پذيرش شده كسي گردآوري شده باشد، بستر عزم و تصميم و سپس عمل خارجي او را فراهم مي‏كند؛ خواه هماهنگ با بينشهاي حضوري و تمايلات فطري و در جهت شكوفايي آنها باشد يا ناهماهنگ با آنها و در مسير دفن فطرت باشد.

مسلّماً تنظيم آيات بُعد بينش و گرايش در عرصه قبول در جهتي همنوا با روح بلند انساني و محدود به محكمات بالاصاله و محكمات بالمحكم، اين امكان را براي قواي عامله فراهم مي‏آورد كه براساس عزم محكم، شاكله‏اي مثبت، و انساني مطابق با وجود خدادادي او بسازد و سعادت بشر را به معناي اتَمّ و اكمل آن تأمين كند و به هر ميزان كه از اين مرتبه تنزّل شود و انتخاب و اختياري متشابه در ورطه قبول و نكول داشته باشد، درصد موفقيت كمتر است، چون تصميمات متشابهي در اين بُعد اتّخاذ شده و زمينه اعمالي متشابه را فراهم خواهد كرد.

 

ميزان دخالت انتخاب و اختيار در عزم و تصميم عملي

تصميم‏گيري و عزم، يعني قواي عامله براساس بينشهاي منتخب و تمايلات برگزيده در عرصه پذيرش و انكار، عملي را اراده مي‏كنند و به دنبالش جوارح انسان به انجام دادن آن مي‏پردازد. اعمال ارادي انسان با انتخاب انجام مي‏شود و انتخاب در بينشها به معناي گزينش علوم براي قبول يا رد است و اختيار در تمايلات به معناي پذيرش يا ردّ كششها و گريزهاست.

بايد گفت كه انتخاب و اختيار، بدون همراهي يكديگر، در ايجاد عزم و تصميم بر عمل دوام ندارد، بلكه اثرگذاري هر دو با هم براي تداوم و استمرار عمل لازم است، لذا افرادي كه براساس بينشِ تنها يا تمايلِ صرف عمل مي‏كنند، يا براي تمايلات قوي، بينشهايشان را تغيير مي‏دهند و يا حبّ و بغض خود را براساس بينشهاي غالب تنظيم مي‏كنند: «فإنََّ حبّ الدنيا يعمي و يصمّ»[ الكافي، ج 2، ص 136]؛ محبّت، كشش و گرايش دروني به دنيا انسان را كور و كر مي‏كند؛ يعني بينشهاي او را تحت الشعاع خود قرار مي‏دهد.

براين اساس، اعمال انسان زماني دوام مي‏يابد كه برپايه بينش و تمايل (با هم) درباره آنها تصميم‏گيري شده و انجام شود: از آنجا كه زمينه‏هاي بينشي و جذب و دفعي در همه اعمال ارادي هست، انتخاب و اختيار نيز قبل از همه اعمال انسان است؛ امّا حضور بينش و تمايلات در بسترسازي براي عمل، چند صورت دارد: گاهي علوم و تمايلات، هر دو در زمينه‏سازي عملي براي انسان نقش اصلي را ايفا مي‏كند و زماني نقش اصلي زمينه‏سازي عمل برعهده علوم است و تمايلات به تبع آن اثر مي‏گذارد و در صورت سوم، نقش اصلي بسترسازي برعهده تمايلات است و بينشها نقش فرعي دارد.

به صورت طبيعي و در حالت عادي كه زمام كارهاي انسان به دست خود اوست، نقش بينش در تصميم‏گيري بيشتر است و تمايلات نيز با آن همراهي مي‏كند؛ ولي اگر انسان مجذوب شد و زمام از كف خويش افكند و به دست غير سپرد، نقش تمايلات در تصميم‏گيري او چشمگيرتر شده و بينش نيز آن را همراهي مي‏كند. حال، اگر اين جذبه‏اي كه انسان را به سوي خود مي‏كشد، جذبه ولايت الهي باشد، مسلّماً تمايلات فطري و محكمات جذب و دفع، بسترسازي تصميم را برعهده خواهد داشت و اگر اين جذبه نمود ولايت شيطان باشد، تمايلات طبيعي متشابه، پشتوانه قوّه كنش در تصميم‏گيري مي‏شود و جهل علمي و جهالت عملي، انسان را به وادي گمراهي مي‏برد.

كانون عمل محكم و عمل متشابه

انتخاب محكمات علمي و اختيار تمايلات فطري و تمايلات طبيعي تحت تدبير عقل عملي، در ورطه قبول و نكول، عمل محكم قلبي را شكل مي‏دهد و همين انتخاب و اختيار، مقدمه عزم راستين بر عمل قالبي است.

عقل عملي، كانون انتخاب علوم متقن و اختيار تمايلات متقن در ورطه قبول و انفعال و عزم محكم بر عمل خارجي در ورطه فعل است، به همين جهت وجود مبارك امام صادق(عليه‌السلام) در وصف آن فرموده‏اند: «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان».[ الكافي، ج 1، ص 11] عزمي كه از عقل عملي سرچشمه بگيرد، مبتني بر گزينش محكمات است، از اين‏رو منشأ بهترين و محكم‏ترين اعمال جوارحي است.

 

عقل عملي، ظهور حيات متألّهانه انسان در ورطه عمل است، لذا آنچه تحت پوشش عقل عملي صورت بپذيرد، براي خداست.

اگر تأثّرات از درون و بيرون و نيز تأثير بر بيرون، به رهبري عقل عملي باشد، حتماً در راه رضاي خداوند است و اگر تعليم و تعلّم به رهبري عقل عملي باشد، الهي است. وجود مبارك امام صادق(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «من تعلّم العلم و عمل به و علّم لله دُعي في ملكوت السّموات عظيماً».[ لكافي، ج 1، ص 35] كلمه «لله» متعلّق به هر سه فعل است؛ يعني تعلّم براي خدا، عمل براي خدا و تعليم براي خدا باشد. چنين انساني در باطن عالم، شخصي عظيم شمرده مي‏شود، پس حكومت عقل عملي، تأثّرات و تأثيرات انسان را الهي مي‏كند، چون حسن فعلي و حسن فاعلي آنها را تأمين مي‏كند، از اين‏رو رسالت اصلي او عبوديت خداي رحمان و به دست آوردن بهشت است.

اگر عزم و تصميم انسان بر انجام دادن عمل بر گزينش علوم محكم يا تمايلات محكم انساني مبتني نباشد، تصميم او متشابه است و عملي متشابه را در خارج محقّق مي‏كند كه قواي عامله طبيعت، مركز اين انتخاب و تصميم‏اند و مظنونات بينشي و مشتهيات طبيعي خارج از تدبير عقل عملي را برمي‏گزينند و براساس آن، دستورهاي غير انساني را براي تأثير بر جوارح و ايجاد عمل خارجي مبهم، صادر خواهند كرد.

پس از آنكه وجود مبارك امام صادق(عليه‌السلام) عقل عملي را تعريف كردند، عده‏اي پرسيدند كه آنچه در معاويه هست، چيست و حضرت فرمودند: «تلك النكراء؛ تلك الشيطنة؛ و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل»[ الكافي، ج 1، ص 11]؛ آن عقل نيست، بلكه دسيسه و شيطنت است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر انسان به انسان (نشریه شماره 74)