تفسیر شریف تسنیم2(نشریه هادی شماره 78)

سوره آل عمران

پيش‏گفتار سوره

 نام و اوصاف سوره

عنوان «آل عمران» فقط يك بار در قرآن، آن هم در آيه 33 همين سوره به كار رفته است: ﴿اِنَّ اللهَ اصطَفي ءادَمَ ونوحًا وءالَ اِبرهيمَ وءالَ عِمرنَ عَلَي العلَمين. «عمران» از ذرّيه حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) است؛ ولي اختلاف است كه مراد از آن پدر حضرت مريم(عليهاالسلام) است يا پدر حضرت موسي(عليه‌السلام). ظاهراً عمران در اين آيه پدر حضرت مريم(عليهاالسلام) است و آيه ﴿ومَريَمَ ابنَتَ عِمرن (سوره تحريم، آيه 12) مؤيّد اين ظهور است.

طبق برخي روايات، اين سوره در تورات «طيْبة» ناميده شده است و بعضي مفسران برايش نامهاي ديگري نيز برشمرده‏اند؛ مانند الأمان، الكنز، المعنية، المجادلة و الاستغفار و زهراوين و اصطفاء.

 

شمار آيات

«آل عمران» دومين سوره از «سور طوال» و بعد از سوره «بقره» و «اعراف»، از بزرگ‏ترين سوره‏هاي قرآن است. طبق نظريه مشهور 200 آيه؛ ولي نزد اهل شام 199 آيه دارد.

غرر آيات

«غرر آيات» آيات كليدي قرآن هستند كه راهگشاي بسياري از آيات ديگر، بلكه پايه و ميزان عدل و مصباح روشني براي حل پيچيدگي‏هاي بسياري از احاديث‏اند.

محور اصلي سوره «آل عمران»، با توجّه به فضاي نزول اين سوره و آيات آن، توحيد است و محتواي غرر آيات اين سوره نيز مباحث توحيدي است.

غرر آيات اين سوره عبارت‏اند از:

1. آيات 2 ـ 1: ﴿الم* اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ الحَي القَيُّوم؛ به فرموده پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم در اين دو آيه اسم اعظم هست.

2.  آيه 18: ﴿شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لااِلهَ اِلاّهُو؛

3. آيات 27 ـ 26: ﴿قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلك...*تولِجُ الَّيلَ... ؛

آيات مزبور و آيه 18، در حكم واسطة العقد اين سوره و داراي برجستگي خاصي‏اند و نشان مي‏دهند خط اصلي و محوري اين سوره تبيين توحيد حق، به ويژه توحيد افعالي اوست، چنان كه در «هدف سوره» بيان خواهد شد.

4. آيات 195 ـ 190: ﴿اِنَّ في خَلقِ السَّموتِ... * فَاستَجابَ... واللهُ عِندَهُ حُسنُ الثَّواب؛ اين آيات، تعبيرهاي بلند مرتبه‏اي دارند و تلخيص‏گونه آيات گذشته و بيانگر خصيصه مؤمنان ابرارند كه همانا ذكر خداي سبحان، انديشيدن در آيات او، پناه بردن به وي از عذاب آتش و درخواست آمرزش و بهشت است و برپايه آن‏ها خداوند نيز به تقاضاهاي آنان پاسخ مثبت مي‏دهد.

ثواب تلاوت

در فضيلت تلاوت سوره «آل عمران» برخي روايات اهل بيت(عليهم‌السلام) را برمي‏شماريم:

1. رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كس سوره آل عمران را بخواند، در برابر هر آيه‏اي از آن اماني را روي پل صراط دريافت مي‏كند (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص693).

2. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: هر كه سوره بقره و آل عمران را تلاوت كند، اين دو در قيامت چون ابري بر سر او سايه مي‏افكنند. (تفسير العياشي، ج1، ص161؛ ثواب الاعمال، ص236).

زمان و مكان نزول

«آل عمران»، سومين سوره مدني است كه بعد از سوره «بقره» و «انفال» و پس از جنگ بدر و اُحُد نازل شده است؛ شاهدش آياتي است كه به اين دو رخداد و حوادث پس از آن‏دو اشاره دارد. (آیه 12و آيات 172 ـ 121)

خطوط كلي سوره

بعيد نيست اين سوره يكجا نازل شده باشد، زيرا ميان آيات آن پيوند و نظم خاص و هدف واحدي حاكم است. هنگام نزول اين سوره بر پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم مواضع اجتماعي ـ سياسي آن حضرت هنوز به خوبي تثبيت نشده بود، چون ماجراي غزوه احد، مباهله با نصاراي نجران، گزارشي از كار يهود، برانگيختن مسلمانان بر ضد مشركان، دعوت مسلمانان به صبر و توصيه يكديگر به شكيبايي، از مسائلي است كه در اين سوره آمده است و نشان مي‏دهد همزمان با نزول اين سوره مسلمانان با همه نيروهاي خود گرفتار دفاع از حوزه اسلام بودند.

از سويي، يهود و نصارا با فتنه‏گري پراكندگي و سستي را ميان آنها رواج مي‏دادند و مسلمانان مي‏بايست در برابرشان مقاومت مي‏كردند و با گفت‏وگو و استدلال از عهده القائات مسموم آنان برآيند و از سوي ديگر با مشركان كارزار كنند و زندگي آنها به جنگ و ناامني سپري شود.

هدف سوره

همزمان با نزول اين سوره مسلمانان در حوزه داخلي گرفتار منافقان و نيز ساده‏لوحاني بودند كه به آنان گوش فرامي‏دادند يا شايعاتي را دامن مي‏زدند و در حوزه خارجي نيز با اجماع جهاني و شورش همگاني مشركان و اهل كتاب براي مقابله با اسلامخواهي روبه‏رو بودند. در چنين فضايي و براي اصلاح امور مسلمانان و قطع ريشه فساد داخلي و هجوم خارجي، سوره «آل عمران» نازل شد و همه را به توحيد كلمه و صبر و پايداري فراخواند.

برخي مفسران در تعريف اين سوره، سه محور اساسي براي آن تصوير كرده است: 1. معناي دين و اسلام كه شاخصه اصلي آن اعتقاد به توحيد مطلق و توحيد الوهي است. 2. تصوير حال مسلمانان با پروردگار خويش، تسليم و اطاعت و بندگي آنان. 3. برحذر داشتن مسلمانان از پذيرش ولايت غيرمؤمنان.

فضاي نزول سوره

«آل عمران» از 29 سوره‏اي است كه پس از هجرت رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم به مدينه نازل شده است: استقبال بي‏نظير مردم مدينه از پيامبر و اهداف وي در سال سيزدهم بعثت، زمينه گسترش سريع اسلام را فراهم آورد و دولت و حكومت اسلامي استقرار يافت و پيام توحيد مرزهاي حجاز را درنورديد و به ساير بلاد رسيد. نامسلمانان جوياي حق كه آوازه اسلام را شنيده بودند و نداي آن را هماهنگ با صلاي فطرت مي‏ديدند، گروهي يا انفرادي به مقر حكومت مسلمانان مي‏رفتند و پس از ديدار با پيامبر اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم شيفته آداب و اخلاق آن حضرت مي‏گشتند و به وي مي‏گرويدند.

ورود اين هيئت‏ها و گروه‏ها به اندازه‏اي بود كه سال نهم هجري كه مدينه پذيراي بيشترين آنها بود «عام الوفود» نام گرفت.

هيئت مسيحيان نجران براي تحقيق درباره پيامبر نوظهور و شريعت تازه اسلام آهنگ مدينه كرد و با آداب خاص خود به مسجد پيامبر آمد و با پيامبر اكرم به بحث و مناظره نشست.

ابن هشام بيش از هشتاد آيه از ابتداي سوره «آل عمران» را درباره اين هيئت و نفي اعتقاداتشان مي‏داند. آيه 64 اين سوره: ﴿قُل ياَهلَ الكِتبِ تَعالَوا اِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وبَينَكُم... از آياتي است كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم همواره آن را در نامه‏هاي خود به سران اهل كتاب مي‏نگاشتند. نامه آن حضرت به يهود مدينه، هرقل (امپراتور روم)، مقوقس (پادشاه مصر) و نصاراي نجران نيز دربردارنده اين آيه بود.

نزول سوره «آل عمران» در فضايي بود كه با ظهور پديده اسلام معادلات فرهنگي در سطح بين الملل به هم خورده بود و مدينه نيز شاهد پيمان‏شكني‏هاي يهوديان بني‏قينقاع و بني‏قريظه بود و هنگامي كه مسلمانان براي دفاع از كيان اسلام عازم جنگ احد بودند، منافقان به سركردگي عبدالله بن اُبي از همراهي پيامبر سر باز زدند و ضربه‏اي روحي بر لشكريان آن حضرت وارد كردند. آنان درباره كشته شدگان در جنگ نيز مطالبي گفتند. آيات171 ـ 165 اين سوره بيانگر عملكرد و گفته‏هاي آن‏هاست.

تأثير متقابل فضاي نزول و معارف سوره

تعامل فضاي نزول اين سوره با معارف آن را مي‏توان از يكسو در تأسيس كانون وحدت محلي ميان مسلمانان مدينه و دستور به اعتصام همگاني به حبل متين الهي و از سوي ديگر در تشكيل جبهه اتحاد منطقه‏اي بين امّت اسلامي و نصارا و يهود به باور كردن توحيد و نفي شرك و نپرستيدن جز خدا و نفي رژيم ارباب و رعيتي بررسي كرد و تعامل فرهنگي متقابل را مي‏توان در گفت‏وگو و گفتمان و مناظره و محاجّه‏هاي اين سوره مشاهده كرد.

تناسب سوره «آل عمران» و «بقره»

برخي از تناسب‏هاي اين دو سوره به لحاظ بخش پاياني آنها در خاتمه تفسير سوره «بقره» ارائه شد و بعض ديگر را چنين ترسيم كرده‏اند:

1. سوره «بقره» با نام كتاب الهي شروع و به ذكر اختلاف مردم از لحاظ ايمان، كفر و نفاق ادامه يافت و سوره «آل عمران» نيز در همين جهت تدوين شده، هر چند با تعبيري مختلف.

2. سوره «بقره» داراي احتجاج اهل كتاب به ويژه يهود است و «آل عمران» نيز اصل احتجاج با اهل كتاب به ويژه نصارا را همراه دارد.

3. سوره «بقره» آفرينش بديع حضرت آدم را برشمرده و سوره «آل عمران» خلقت حضرت مسيح را همانند آن در بديع بودن، نسبي دانسته است.

4. سوره «بقره» احكام و حقوق جهاد و مانند آن را داراست و «آل عمران» نيز خالي از آن‏ها نيست.

5. دعاي پاياني هر دو سوره مشترك است، چنان‏كه در پايان سوره «بقره» بيان شد.

6. بخش پاياني «آل عمران» هماهنگ با بخش آغازين «بقره» است؛ گويا اين دو سوره يك مجموعه‏اند كه با فلاح متقيان شروع و با همان مطلب ختم مي‏شود، چون در اول «بقره» ﴿هُدًي لِلمُتَّقين...واُولئِكَ هُمُ المُفلِحون آمده و در پايان «آل عمران» ﴿... واتَّقوا اللهَ لَعَلَّكُم تُفلِحون قرار گرفته است.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الم(1)

اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ الحَي القَيُّوم(2)

گزيده تفسير

هر موجود امكاني از اين‏رو كه هستي آن عين ذاتش نيست، به خداي قيّوم متكي است و چون قيّوم بودن خداي سبحان و سرپرستي و افاضه او آگاهانه و عالمانه است، و هرجا سخن از علم و قيوميّت باشد، حيات مطرح است، او «حي قيّوم» است. اسم شريف هو كه به هويّت مطلقه اشاره دارد، برترين اسم و جامع ديگر اسماي الهي است. «الحي القيوم» مي‏تواند دو اسم يا يك اسم مركب از دو جزء باشد.

تفسير

مفردات

الم: «الف، لام، ميم» از حروف مقطّعه قرآني است. درباره حكمت وجود اين حروف در قرآن وجوه فراواني گفته‏اند كه بسياري از آنها مي‏تواند صحيح باشد، زيرا با يكديگر منافات ندارند.

تناسب آيات

سياق و نظم دويست آيه اين سوره گوياي نزول يكباره آن است. شش آيه نخست، در حكم براعت استهلال سوره و ترسيم كننده دورنماي كلي آن است. آيه دوم در بيان توحيد و ابطال تثليث مسيحيان است كه تفصيل آن در همين سوره خواهد آمد.

پنج آيه آغازين اين سوره پس از ﴿الم﴾ با توحيد شروع مي‏شود و با توحيد نيز پايان مي‏يابد. در سه آيه نخست، اصول سه‏گانه دين آمده است: 1. توحيد: ﴿اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ الحَي القَيُّوم. 2. نبوّت: ﴿نَزَّلَ عَلَيكَ الكِتبَ بِالحَقّ. 3. معاد: ﴿اِنَّ الَّذينَ كَفَروا بِءايتِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَديدٌ واللهُ عَزيزٌ ذو انتِقام.

آغاز سوره با توحيد

بخش گسترده‏اي از اين سوره احتجاج با مسيحيان معتقد به تثليث است، به همين جهت سوره با «توحيد» و «حي و قيوم» بودن خداي سبحان شروع شده است تا هيچ‏گونه زمينه‏اي براي عقايد انحرافي مانند «ابن الله» دانستن حضرت مسيح(عليه‌السلام) يا حلول و اتحاد نماند.

خدا قيّوم هر موجودِ قائم به غير است و اين قيوميت و سرپرستي او نيز آگاهانه و حيات‏بخش است. حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: كلّ قائم في

سواه معلول (نهج البلاغه، خطبه 186)؛ يعني هر موجودي كه به غير خود متكي است و هستي او عين ذاتش نيست، علت مي‏خواهد.

اين سخن نوراني، ضمن تثبيت قانون عليّت و معلوليت، معيار معلول بودن چيزي و ملاك علت نخست بودن چيزي را به دست مي‏دهد، زيرا مدلولش آن است كه هر موجودي، يا هستي‏اش عين ذات اوست، در نتيجه او «قائم في سواه» نيست، بلكه «قائم به ذات» است و معلول نيست؛ يا هستي‏اش عين ذات او نيست، پس قائم به غير است و علت مي‏خواهد. در نتيجه علت نخست، قيّوم غير خود است و چون قيوم بودن او عالمانه است و هر جا سخن از علم و قيوميت باشد، حيات مطرح است، خدا حي و قيوم است. خداي سبحان زنده‏اي است كه سرپرستي او حيات‏بخش و آگاهانه است.

نكته: اسم شريف ﴿هُو﴾ كه به هويّت مطلق اشاره دارد، برترين اسم الهي (اگر بتوان از آن به اسم تعبير كرد)، جامع ديگر اسمها و فراتر از ﴿الحَي القَيُّوم است، زيرا اسم مبارك ﴿الله﴾ كه جميع كمالات را دربر دارد تعيّن اوست؛ امّا «هويت مطلق» هيچ تعيّني ندارد.

بحث روايي

1. شأن نزول

قال الكلبي و محمّد بن إسحاق و الربيع بن أنس: نزلت أوائل السورة إلي نيف و ثمانين آية في وفد نجران و كانوا ستّين راكبًا قدموا علي رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم.... (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص596)

اشاره: هيئت بلندپايه مسيحيان نجران، پس از نماز عصر در مسجد النبي‏ به محضر پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شدند و پس از انجام دادن مراسم مذهبي خود دو نفر از بزرگان آنان با حضرت رسول‏صلي الله عليه و آله و سلم به مذاكره پرداختند و ايشان آنان را به اسلام دعوت كردند و آن‏ها گفتند كه ما پيش از شما تسليم امر خدا بوده‏ايم. حضرت رسول‏صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند كه دروغ مي‏گوييد، زيرا مسيح را فرزند خدا مي‏دانيد و صليب مي‏پرستيد و گوشت خوك مي‏خوريد. گفتند كه اگر مسيح فرزند خدا نباشد پس پدر او كيست و بحث در اين باره بالا گرفت و سرانجام در برابر سخنان متقن و سؤالات متين پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم سكوت كردند. در اين هنگام، هشتاد و چند آيه نخست سوره «آل عمران» نازل شد.

2.معناي ﴿الم﴾

عن الصادق(عليه‌السلام) قال: و أمّا ﴿ألم﴾ في أوّل آل عمران فمعناه أنا الله المجيد (معاني الاخبار، ص22)

اشاره: بايد نخست سند اين‏گونه احاديث ارزيابي شود و سپس مقدار دلالت آنها بعد از جمع‏بندي روشن گردد. در اين باره بحث محدودي در آغاز سوره مبارك «بقره» گذشت.

3. «الحي القيوم» اسم اعظم الهي

عن ابن عبّاس أنّه قال: الحي القيوم اسم الله الأعظم و هو الّذي دعا به آصف بن برخيا صاحب سليمان(عليه‌السلام) في حمل عرش بلقيس من سبأ إلي سليمان قبل أن يرتد إليه طرفه (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص696.)

* * *

نَزَّلَ عَلَيكَ الكِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَينَ يَدَيهِ واَنزَلَ التَّورةَ والاِنجيل(3)

مِن قَبلُ هُدي لِلنّاسِ واَنزَلَ الفُرقانَ اِنَّ الَّذينَ كَفَروا بِءايتِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَديدٌ واللهُ عَزيزٌ ذو انتِقام(4)

گزيده تفسير

خدايي كه حيات محض و قيوميّت صرف است، براي حيات و قوام انسانها و جامعه انساني كتابي فرستاده است كه ارمغان «هدايت» و «فرقان» و سرمايه حيات و قوام فردي و اجتماعي است و چون مصدّق تورات و انجيل و مهيمن بر آنهاست، يهوديان و مسيحيان نيز بايد حيات و قوام خويش را در آن بجويند. كفر ورزيدن به چنين كتابي، شوريدن بر حيات و قوام خويش و گرفتاري به عذاب شديد را درپي دارد.

تفسير

مفردات

التورية: «تورات» واژه‏اي عبراني و به معناي قانون و تعليم و نزد مسيحيان همان عهد قديم است.

الانجيل: انجيل، كتاب آسماني حضرت عيسي(عليه‌السلام) است. واژه انجيل يوناني و به معناي بشارت و جمع آن، اناجيل است.

لهم: «لام» در ﴿لَهُم يا براي اختصاص است؛ يعني عمل تنها به عامل آن اختصاص دارد نه ديگري؛ و هر كسي خود بايد بار عمل خويش را بردارد؛ يا به معناي نفع است، در نتيجه عذاب از روي تمسخر، منفعت قلمداد شده است.

ذو انتقام: «انتقام» از «نقم» به معناي مؤاخذه (بازخواست و عقوبت) همراه كراهت است. باب افتعال بر انتخاب و اختيار دلالت مي‏كند.

در آيه مورد بحث به جاي واژه منتقم كه كوتاه‏تر هم هست، كلمه «ذُوانتقام» آمده است، زيرا بليغ‏تر است؛ مانند «صاحب سيف» كه به كسي مي‏گويند كه زياد شمشير مي‏كشد؛ نه كسي كه شمشير با خود دارد. تنوين آن نيز براي تفخيم است. از مجموع وصف ﴿شَديد و تعبير ﴿ذو انتِقام به جاي منتقم و تنوين ويژه، كمال شدّت تعذيب استظهار مي‏شود.

تناسب آيات

اين دو آيه بيان كننده يكي از برجسته‏ترين مظاهر حيات و قيوميت خداي «حي قيوم» است، زيرا قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني، مانند تورات و انجيل تحريف نشده، همواره حيات بخش و هدايتگر به صراط اقوم‏اند.

خاستگاه حيات و پايندگي

خداي سبحان نخست خود را به وصف ﴿الحَي القَيُّوم ستود؛ آن‏گاه فرمود كه همين خداي حي و قيّوم قرآن را بر تو فروفرستاد؛ يعني خداوند جوامع بشر را با قرآنْ زنده و سرپرستي مي‏كند. خداي حي و قيّوم با فرستادن قرآن، هم حيات مي‏بخشد و هم استوار مي‏دارد.

در سوره «بقره» نخست عظمت كتاب را بيان فرمود: ﴿ذلِكَ الكِتبُ لارَيبَ فيهِ هُدًي لِلمُتَّقين (سوره بقره، آيه 2.) امّا در اين سوره، پيش از وصف و بيان محتواي كتاب از معلّم آن سخن گفت: ﴿اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ الحَي القَيُّوم* نَزَّلَ عَلَيكَ الكِتب؛ يعني همان حي و قيوم، كتاب را بر تو نازل كرد، بنابراين قرآن حيات‏بخش است، چون معلّم آن «حي» است، چنان كه «اكرم» است: ﴿اِقرَأ و رَبُّكَ الاَكرَم* اَلَّذي عَلَّمَ بِالقَلَم (سوره علق آیات 3 و 4) و تعبير «معلّم اكرم با قلم مي‏آموزد و درس مي‏دهد»، يعني درس او «كرامت» است، چنان‏كه اگر بگويند مهندس درس مي‏دهد، معنايش آموزش هندسه است.

تنزيل قرآن

تنزيل قرآن كريم، فرود آوردن آن از مرتبه برتر به مرتبه فروتر و به گونه «تجلّي» است نه «تجافي»؛ يعني اين كتاب آسماني در مراحل پايين تجلّي مي‏يابد؛ ولي مراحل بالا نيز از آن تهي نيست.

«تنزّل» قرآن نيز بدان معنا نيست كه رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم مرتبه نازلش را مي‏گيرد و از اوج آن بي‏خبر است، زيرا خداي سبحان گاهي از اوج قرآن و نزديك شدن پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم بدان خبر مي‏دهد و زمانی نيز از نزول قرآن سخن مي‏گويد.

مرحله لفظ و مفهوم و عربي مبين، قلمرو «قرآن» و جاي اِنزال و تنزيل است؛ امّا در صدر و مخزن قرآن كريم جايي براي اِنزال و تنزيل يا عربي مبين نيست، بلكه جاي «تلقّي» و مقام «امّ الكتاب» است.

در مرحله داني، عربي بودن، سوره و آيه داشتن، تدريج در نزول و مانند آن مطرح است؛ امّا واقعيت قرآن يعني مرتبه عالي آن، هرگز به اين مرحله محدود نمي‏شود، بلكه وجود ديگري در مقام «امّ الكتاب» دارد؛ يعني اين كتاب (نازل)، اندر كتاب مادر (عالي) است كه آن نزد خداست، گرچه مرحله نازل اينجا نيز نزد خداست.

قرآن در مرحله نازل، «عربي مبين» و در نزد خداوند، «علي حكيم» است و انسان كامل كه كَوْنِ جامع است مي‏تواند واجد هر دو مرحله و يابنده «علي حكيم» و شنونده «عربي مبين» باشد.

مراد از ﴿الكِتب

«الكتاب» مجموعه قوانين و مقرّرات و در اين آيه مراد قرآن كريم است. در اصطلاح قرآن كريم به زبور حضرت داود(عليه‌السلام) كتاب اطلاق نشده است، زيرا تنها دربردارنده مواعظ اخلاقي است. پيامبران اولواالعزم داراي كتاب‏اند؛ امّا ساير انبيا(عليهم‌السلام) حافظ شريعت پيامبران پيشين يا همزمان بوده و بر اساس آن حكم مي‏كرده‏اند.

قرآن كريم، واژه كتاب را بر ديگر كتاب‏هاي آسماني نيز اطلاق مي‏كند، در صورتي كه جداگانه ذكر شوند. اگر نام ديگر كتاب‏ها كنار قرآن آيد، «الكتاب» همان قرآن كريم است.

وصف كتاب به ﴿بِالحَقّ

تعبير ﴿بِالحَقّ درباره نزول قرآن، نشان حق محض بودن قرآن است و از اين‏روست كه معيار تشخيص حق و باطل مي‏گردد؛ هم مصدّق مي‏شود و هم مفرّق؛ بعضي را تصديق مي‏كند و برخي را تكذيب. اگر ﴿ما بَينَ يَدَيه حقّ محض بود، قرآن هم درباره آن مصدّق محض است؛ ولي اگر ﴿ما بَينَ يَدَيه، همچون تورات و انجيل، حقش با باطل و صدقش با كذب آميخته بود، قرآن كريم درباره آن، مصدّق محض نيست، بلكه مصدّق سخنان صدق آن‏ها و مكذِّب تحريفات و اكاذيب راه‏يافته در آن‏هاست، بدين جهت بعد از صفت ﴿بِالحَقّ مي‏فرمايد: ﴿واَنزَلَ الفُرقان؛ يعني اين كتاب فقط مصدق محض نيست، بلكه جداكننده نيز هست.

قلمرو حقّانيت قرآن

خداي سبحان فروفرستادن قرآن حكيم را به وصف «حقّ» ستود، زيرا كتاب از نزد اوست و او حقّ محض است و در مسير نزول، شياطين جنّ و انس به حريم آن راه نمي‏يابند. قرآن كريم، پيچيده در لباس حق و در پوشش آن يا همراه حق، اين راه را پيموده است. باء در ﴿بِالحَقّ، گوياي آن است كه قرآن كريم هرگز حق را رها نكرده و از همراهي حق جدا نشده و از جامه و پوشش حق به در نيامده است.

معناي حق بودن قرآن حكيم آن است كه هم دعوتش حق است و هم ادّعايش: اين كتاب الهي همگان را به خداشناسي، معارف توحيدي، معاد، نبوّت عامّ و خاص، فروع دين، تفكر در قصص انبيا و اجراي احكام گوناگون دعوت مي‏كند و ادّعايش آن است كه سخن ذات اقدس خداوندي و معجزه رسول خاتم‏صلي الله عليه و آله و سلم است. همچنین مي‏تواند معيار سنجش دعاوي و دعوت‏هاي ديگر، به ويژه كتاب‏هاي انبياي گذشته مانند تورات باشد، زيرا دعوت و دعواي این کتابها آسيب ديده است.

تذكّر: چون استعمال مفرد يا جمله در چند معنا جايز است، از كلمه ﴿بِالحَقّ يا از مجموع كلام مي‏توان وجوه متعدد ياد شده را استنباط كرد.

تصديق كتاب‏هاي آسماني پيشين

تعبير از كتاب‏هاي پيشين به ﴿لِما بَينَ يَدَيه براي آن است كه در عصر نزول قرآن، تورات كتاب زنده و رسمي روز بود و انجيل نيز نزد مسيحيان و يهوديان كتابي متروك نبود و اين دو كتاب آسماني حضور خود را برابر قرآن كريم حفظ كرده بودند.

قرآن تورات و انجيل موجود در عصر رسالت را تا اندازه‏اي تصديق مي‏كند نه همه آن را، زيرا آياتي از قرآن از وجود تحريف و سقط در اين دو كتاب خبر مي‏دهد.

اين وصف، درباره كتاب‏هاي پيشين نيز به كار رفته، چنان‏كه درباره خود پيامبران هم آمده است؛ يعني همان‏طور كه انجيل مصدّق تورات است، حضرت مسيح نيز تصديق كننده آن بوده است، در نتيجه مصدِّق حضرت موسي(عليه‌السلام) شمرده مي‏شود.

 گستره و موارد تصديق قرآن نسبت به كتب و انبياي پيشين

براي تشخيص حقّانيت مطالب تورات و انجيل بايد همانند روايات عترت طاهرين(عليهم‌السلام) آن‏ها را بر قرآن عرضه كرد و در صورت عدم مخالفت با قرآن، داراي حجّيت و اعتبار دانست.

موارد تصديق قرآن نسبت به كتابهاي آسماني و پيامبران سلف بدين شرح است:

أ. تصديق دعوت كتاب‏هاي پيشين: قرآن كريم نه تنها اصول دين، معارف، اخلاقيّات و خطوط كلّي شريعت يهود و نصارا را رد و نسخ نكرد، بلكه اصل آن‏ها را امضا كرد؛ آن‏گاه كامل ساخت. مثلاً قرآن حكيم قصاص را از تورات نقل مي‏كند و اكنون نيز همان مستند حكم فقهي مسلمانان است.

ب. تصديق ادّعاي كتاب‏هاي انبياي سلف كه از طرف خداوند است: ﴿واَنزَلَ التَّورةَ والاِنجيل * مِن قَبل.

ج. تصديق تبشير انبياي پيشين، چنان كه به نقل از عيساي مسيح(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: ﴿ومُبَشِّرًا بِرَسولٍ يَأتي مِن بَعدِي اسمُهُ اَحمَد (سوره صفّ، آيه 6.) يعني مژده دهنده‏ام به رسولي كه پس از من مي‏آيد و نام او احمدصلي الله عليه و آله و سلم است. قرآن كريم با ذكر ادّعاي رسالت پيامبر اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم بشارت عيسي(عليه‌السلام) را تصديق كرد.

متعلق وصف هدايتگري

﴿هُدي لِلنّاس جهاني بودن، مردمي بودن، وحدت هدف، اتحاد عمومي و ساير احكام فقهي و حقوقي بين‏المللي را به همراه دارد و بهترين پيام براي زندگي مسالمت‏آميز همگاني است. درباره ﴿هُدي لِلنّاس﴾ سه احتمال هست:

1. پس از ﴿الكِتب، ﴿بِالحَقّ و ﴿مُصَدِّقًا چهارمين وصف قرآن كريم است.

2. وصف تورات و انجيل است. قرآن كريم درباره تورات فرموده است.

3. وصف قرآن كريم و نيز وصف تورات و انجيل است.

معنا و مصداق فرقان

«فرقان» در قرآن كريم به معناي چيزي است كه حق را از باطل جدا مي‏كند. قرآن كريم فرقان است: ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الفُرقانَ عَلي عَبدِه (سوره فرقان، آيه 1) زيرا در پرتو روشنگري‏هايش حق از باطل جدا مي‏شود. به نيروي علمي يا گرايش عملي نيز كه در قلب و عقل سالكانِ صالح پديد مي‏آيد و صحيح و ناصحيح را به آنان مي‏نماياند و سره را از ناسره تمييز مي‏دهد، «فرقان» گفته شده است: ﴿اِن تَتَّقوا اللهَ يَجعَل لَكُم فُرقانًا (سوره انفال، آيه 29)

درباره ﴿الفُرقان نيز سه احتمال هست:

1. مانند هدايت، وصف قرآن كريم است، چون خداي سبحان قرآن را فرقان مي‏نامد.

2. وصف كتاب حضرت موسي(عليه‌السلام) و عيسي(عليه‌السلام) است، چنان‏كه مي‏فرمايد.

3. صفتي جامع ميان تورات و انجيل و قرآن كريم است، چون همه اين كتاب‏هاي آسماني جدا كننده حق از باطل هستند.

اين وصف گاهي بر معجزه هم اطلاق مي‏شود.

راز عذاب شدن كافران

سرّ عذاب شدن كافران را از اين آيه و به استناد تعليق حكم بر وصف كه مشعر به عليّت آن صفت است، به خوبي مي‏توان فهميد و جاي هيچ‏گونه پرسشي نيست.

كفر به آيات الهي، به آيات تشريعي خدا اختصاص ندارد و آيات تكويني او را نيز دربر مي‏گيرد. اگر كسي نشانه‏هاي خداي سبحان و علائم توحيد را انكار كند، دچار عذاب مي‏شود، زيرا نشانه بودن آيات الهي براي اصل وجود خدا حق است، چنان‏كه آيت بودن آن‏ها براي وحدانيّت خدا نيز حق است و انكار هر حقّي، عذاب‏آور.

اشارات و لطايف

1. فروفرستادن از سنخ آويختن نه انداختن

همان‏طور كه قرآن با موجودهاي عادي فرق اساسي دارد، انزال يا تنزيل آن نيز با انزال يا تنزيل موجودهاي ديگر تفاوت دارد. در قرآن كريم انزال و مانند آن درباره بسياري از امور به كار رفته است؛ نمونه رايج آن انزال باران و ساير نزول‏هاي آسماني است كه فروفرستادن آن‏ها از قبيل انداختن است؛ ولي نازل كردن قرآن حكيم از سنخ آويختن است نه انداختن؛ مثلاً قطره‏هاي باران كه از بالا نازل مي‏شوند به طور تجافي‏اند نه تجلّي؛ و به شكل انداختن‏اند نه آويختن.

در اينجا به بيان تمايز انداختن و آويختن مي‏پردازيم:

1. چيز انداخته شده تمام هويّتش در مرحله نازل قرار مي‏گيرد و چيزي از آن در مرحله برتر نيست؛ امّا چيز آويخته شده داراي هويّت ممتدّي است كه مرحله فرودين آن در دسترس ساكنان مرحله نازل است و مرحله مياني آن در افق متوسطان و مرحله برين آن، نزد كساني كه در افق مبين و برتر به سر مي‏برند.

2. چيز انداخته شده تأثيرش فقط در محدوده فرودين است و چيز آويخته شده تأثير قلمرو آن از فرش تا جايي است كه اين شي‏ء آويخته به آنجا مرتبط است.

3.انزال به معناي آويختن، مستمرّ و بقادار است، چون وحدت اتصالي مساوق وحدت شخصي است؛ بر خلاف انزال به معناي انداختن كه استمرار ندارد؛ مانند انزال باران كه بعد از مدتي قطع مي‏شود، هرچند استمرار چنين انزالي عقلاً ممكن است؛ يعني مدّتي طولاني انداختن‏هاي متوالي صورت‏پذيرد.

2. بررسي تطبيق «فرقان» و «ميزان» بر «عقل»

انزال يا تنزيل كتابِ مصاحِب حق يا متلبِّس به آن، گاهي همراه انزال فرقان است و زماني همراه با انزال ميزان.

برخي بر آن‏اند كه مراد از فرقان در محلّ بحث قرآن نيست، چون جريان انزال قرآن قبلاً ذكر شد، پس فرقان غير قرآن است. طبري بر آن است كه فرقان هر چيزي است كه فارق حق و باطل باشد؛ مانند ادله و براهين.

بعضي بر آن‏اند كه «فرقان» عقل است كه جداسازي حق و باطل را برعهده دارد و انزال آن مانند انزال آهن است: ﴿واَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ ومَنفِعُ لِلنّاس (سوره حديد، آيه 25) اين باور نزديك به نظر طبري است. همراهي انزال كتاب با فرقان در جايي و با ميزان (عدل) در جاي ديگر، به اين معناست كه حكمت نظري عهده‏دار تعليل عقايد سره از ناسره است و حكمت عملي، متولّي تعريف اخلاق و احكام و حقوقِ داد از بيداد است. يك فنْ حق را از باطل جدا و فنِ ديگر عدل را از ظلم ممتاز مي‏كند.

3. فرقان دروني و بيروني

فرقان بودن قرآن كريم، به معناي هدايت عمومي آن براي همگان و فرقان علمي و عملي بودن آن براي انسان‏هاي سالكِ صالح است تا هم از نظر عقل و استدلال داراي قدرت تشخيص شوند و هم از نظر كشف و شهود بينا گردند.

فرقان علمي، همان توان تشخيص حق از باطل است كه با عمل براساس رهنمودهاي شرع مقدّس در انسان نمودار مي‏شود و گرايش قلبي به حق (فرقان عملي) را در وجود انسان نيرومند مي‏كند و اين دو در يكديگر تأثير دارند.

فرقان عملي از شئون عقل عملي است كه درباره آن فرموده‏اند: ما عبد به الرّحمن واكتسب به الجنان.

آري افزون بر فرقان بيروني (قرآن) فرقاني دروني نيز مي‏تواند باشد كه از ادراك و انديشه شهودي يا حصولي ريشه مي‏گيرد و به گرايش عملي مي‏انجامد: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللهَ يَجعَل لَكُم فُرقانًا (سوره انفال، آيه 29)

4.عذاب و شقاوت در قرآن و عرف

عذاب و شقاوت، در عرف به چيزي مي‏گويند كه براي جسم انسان ناگوار باشد و بدن او را رنجور سازد و به همين معناست. قرآن و عرف در معناي عذاب و شقاوت اختلافي ندارند و فقط اختلاف در دو چيز است:

أ. بعضي امور را فقط عرف عذاب مي‏پندارد نه شرع. قرآن كريم در پاسخ كساني كه به مبارزان اسلام مي‏گفتند: چرا خود را به عذاب مي‏اندازيد، چنين مي‏فرمايد: اين رنج مختصر كه پاداش عظيم الهي را در پي دارد، هرگز عذاب نيست.( سوره توبه، آيه 120)

ب. بعضي امور را عرف نعمت و سعادت و رفاه مي‏پندارد؛ ولي شرع آن را نقمت و عذاب مي‏داند، زيرا اگر رفاه مادي با سرگرمي و غفلتْ روح را از ياد خدا بازدارد، انسان زندگي سخت و فلاكت‏باري خواهد. آري روح الهي انسان جز به ياد خدا آرام نمي‏گيرد و اگر زندگي انسان به «حفظ مال موجود» و «طلب متاع مفقود» منحصر شود، روح در تنگنا و فشار اين محدوديّت عذاب مي‏كشد.

بر اين پايه، نسبت اصطلاح عرفي عذاب و شقاوت با اصطلاح شرعي آن، «عموم و خصوص من وجه» است؛ مادّه اجتماع، رنج و مرض دنيوي است و ماده افتراق عرف از شرع، جهاد در راه خدا و مانند آن است و ماده افتراق شرع از عرف، چيزي است كه انسان را از ياد خدا باز مي‏دارد.

بحث روايي

تفاوت قرآن و فرقان

-سألت أبا عبدالله(عليه‌السلام) عن القرآن و الفرقان، أهما شيئان أو شي‏ء واحد؟ فقال(عليه‌السلام): القرآن جملة الكتاب و الفرقان المحكم الواجب العمل به.

-عن النبي‏صلي الله عليه و آله و سلم: سمّي القرآن فرقاناً لأنّه متفرّق الآيات و السور، أنزلت في غير الألواح و غير الصّحف؛ و التوراة و الإنجيل و الزبور أنزلت كلّها جملة في الألواح و الورق

اشاره: براساس روايت اول كه در صدد تمايز قرآن و فرقان است، «قرآن» مجموع كتاب است و «فرقان» مطلب متقن و محكمي است كه عمل به آن واجب است.

پس از احراز تماميت سند، هيچ‏يك از اين روايت‏ها در صدد حصر وجه تسميه يا وجه وصف كردن عناوين مزبور نيست.

بر اساس روايت دوم كه در صدد نام‏گذاري قرآن به فرقان يا وصف آن به فرقان است، عنوان «فرقان» بر كل قرآن كريم اطلاق مي‏گردد، چون آيات و سوره‏هاي آن پراكنده نازل شده‏اند؛ نه مانند تورات و انجيل و زبور كه يكجا نازل شده‏اند.

برپايه اين روايات، فرقانْ اصطلاحي است كه گاه بر محكمات قرآن و گاه بر كل قرآن اطلاق مي‏شود.

* * *

اِنَّ اللهَ لايَخفي عَلَيهِ شي‏ءٌ فِي الاَرضِ ولافِي السَّماء(5)

گزيده تفسير

مجموع نظام آفرينش، آفريده ذات اقدس خداوند است و تحت سيطره و هيمنه او اداره مي‏شود و با اراده و مشيّت او استمرار مي‏يابد، بنابراين هرگز چيزي نه در آسمان مي‏تواند از خداوند پنهان بماند و نه در زمين.

تفسير

تناسب آيات

در آيه پيشين تعليل عذاب كافران با جمله ﴿واللهُ عَزيزٌ ذو انتِقام بيان شد و اين تعليل به پيوستي نياز داشت كه معنا را كامل كند، زيرا شايد كفر بعضي افراد از ديد عزيز منتقم مخفي بماند و وي از عذاب برهد؛ براي رفع اين احتمال، اين آيه مي‏فرمايد كه او خدايي است كه اعمال جوارح و جوانح از ديدش پنهان نمي‏ماند، چنان‏كه قيوم بودن مطلق، بي‏علم احاطي و اطلاقي مقدور نيست، زيرا موجودي كه بخواهد قوام تمام اشياي سپهري و زميني را اداره كند بايد به همه آنها عالم باشد.

گفتني است كه اين آيه با آيه بعدي نيز مناسب و سرفصلي براي مطالب تازه است.

عالِم غيب و شهادت

ذات اقدس خداوندي در مقام تنظيم كتاب، مراقبت اجراي كتاب و نيز پاداش و كيفر، جهان‏بين محض است، از اين‏رو كتاب او هم با جهان هستي هماهنگ است و هم با هستي انسان در تمام شئون وي.

خداي سبحان قلب و قالب انسان را مي‏شناسد و چگونگي اجراي كتاب را هم مي‏داند و همان‏گونه كه چيزي در آسمان و زمين بر خدا پوشيده نيست، در آسمانِ جان و زمينِ بدن انسان نيز چيزي از خدا پنهان نيست و درون و برون و غيب و شهادت، همه مشهود اوست: ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله (سوره بقره، آيه 284) ﴿علِمُ الغَيبِ والشَّهدَة (سوره بقره، آيه 284)

در مقام پاداش و كيفر نيز انسان هرگز نمي‏تواند خود را پنهان سازد. چگونه مي‏توان از ديده تيزبين اهل قيامت مخفي ماند.

خلاصه: 1. چشم اهل محشر تيزبين و دورنگر است.

2. اسرار همگان از درون به بيرون مي‏آيد، بنابراين مجالي براي خفا يا اختفا نيست.

3. هر چه در آسمان يا زمين هست و صلاحيت معلوم شدن را دارد، مشهود خداي سبحان است و از او پوشيده نيست.

4. اين علم مطلق، سهم تعيين‏كننده‏اي در انزال كتاب و كيفيّت محتواي آن و... دارد.

تقديم «ارض» بر «سماء»

در قرآن كريم گاهي «سماء» پيش از «ارض» آمده است و زماني بر عكس؛ مانند آيه مورد بحث، چون هر يك كه محور بحث است و اهمّيت ويژه دارد، مقدّم مي‏شود و اين آيه چون در صدد بيان مشهود بودن كارهاي انسان براي خداست، نخست زمين را ذكر مي‏كند و مي‏فرمايد كه چيزي در زمين بر خدا پنهان نيست.

راز تكرار لاي نافيه

«لا»ي نافيه در ﴿ولافِي السَّماء تكرار شد، زيرا نفي به هر يك از ﴿فِي الاَرض و ﴿فِي السَّماء مستقلاً تعلق گرفته است؛ يعني نه در زمين چيزي بر خداي سبحان پوشيده است و نه در آسمان. اگر تكرار نمي‏شد، شايد توهّم مي‏گرديد كه نفي به مجموع من حيث المجموع تعلق گرفته است؛

نكته: 1. از قيد ﴿فِي الاَرضِ ولافِي السَّماء مجموع نظام آفرينش مراد است؛ يعني خود زمين و تمام آنچه در آن است و خود آسمان و تمام آنچه در آن است نيز ميان آسمان و زمين و آنچه در آن بين قرار دارد، زيرا اگر مراد غير از اين بود تصريح مي‏شد به آنچه بين آسمان و زمين است، چنان‏كه در مواردي به «مابين» اشاره شده است.

2. قيد ياد شده براي حصر نيست، بلكه اطلاق يا عموم نكره واقع در سياق نفي همچنان محفوظ است؛ يعني هيچ چيز (هر چه مصداق شي‏ء) از خدا مخفي نيست؛ خواه زمين و آسمان و آنچه در آن‏ها و ميان آن‏هاست و خواه آنچه برتر از آسمان و زمين و خارج از آن‏هاست.

بحث روايي

مخفي نبودن چيزي از خدا

سمع أميرالمؤمنين(عليه‌السلام) رجلاً يقول: والذي احتجب بسبع طباق فعلاه بالدرّة؛ ثمّ قال: يا ويلك! إنّ الله أجلّ من أن يحتجب عن شي‏ء أو يحتجب عنه شي‏ء. سبحان الّذي لايحويه مكان و لا يخفي عليه شي‏ء في الأرض و لا في السماء (الارشاد، ج1، ص224)

اشاره: تهديد به تازيانه، بعد از تعليم مكرّر توحيد و تبيين نزاهت خداوند از هر حجاب و برائت حضرت باري سبحانه از محجوب ماندن است، چنان‏كه بيانگر اهتمام به معرفت توحيدي و قداست خداوند از هرگونه ماده و ماديگري است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم2(نشریه هادی شماره 78)