تحریر رساله الولایة (نشریه هادی شماره 83)

به نام خدا

شواهد روایی

در مقام اول و دلیل عقلی بیان و اثبات شد که اعتباری که خاستگاه وحیانی دارد، به باطن و حقیقت متکی است و راه و طریق آن است و در مقام دوم برای تأیید این مطلب عقلی، نخست تعدادی از آیات قرآنی که دالّ بر این مطلب است ذکر شد و اینک از میان روایات فراوان، برخی از آنها نقل و تبیین می شوند.

خطوط کلی روایات

1-1  عینیت اهل بیت (علیهم السلام) با حقیقت قول ثقیل (وحی)

حقیقت قرآن و وحی قول ثقیل است که این حقیقت در جان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) رسوخ کرده است، پس حقیقت آنان نیز صعب و مستصعب و قول ثقیل است. حقیقت و قول ثقیل وحی تشریعی به واسطه و به برکت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به اهل بیت علیهم السلام می رسد و همچنین آن ذوات مطهر به برکت پیامبر اکرم در وحی های انبائی و اخبار و علوم غیبی با ایشان مشترک اند. بنابراین وجود مبارک پیامبر اکرم بی واسطه و به برکت او اهل بیت علیهم السلام دارای حقیقت ثقیل کلام الله هستند. «انّا سنلقی علیک قولاَ ثقیلا» (سوره مزمل آیه 5) «لا یمسّه الّا المطهّرون»(سوره واقعه آیه 79) «و یطهّرَکم تطهیرا»(سوره احزاب آیه 33)

1-2  درجات سه گانه حقیقت و احادیث اهل بیت (علیهم السلام)

همان گونه که قرآن دارای ظاهر و باطن است، حدیث معصومان علیهم السلام نیز ظاهر و باطن دارد و همچنانکه باطن قرآن را هر کسی نمی فهمد، باطن حدیث معصومان را نیز هر کسی ادراک نمی کند.

1-3  ولایت مطلقه حقیقت و احادیث اهل بیت (علیهم السلام)

ولایت همان گذشتن از ظاهر و رسیدن به باطن است و ولایت مطلقه به معنای ولایت بی قید است. پس ولایت مطلقه بدین معناست که باطن و حقیقت اهل بیت (علیهم السلام) و حدیث آنان مطلق و بی قید است. زیرا باطن اهل بیت به قول ثقیل وصل است و قول ثقیل به قائل بی نهایت آن. بنابراین حقیقت و باطن این ذوات نورانی و حدیثشان به حقیقت ابدی و غیر منقطع وصل است و از این رو نامتناهی باالعرض است.(به نامتناهی بالذات متصل است)لذا حقیقت آنان و حدیثشان در دسترس هیچ کس جز خود آنان نخواهد بود.(حتی سلمان و کمیل و دیگر اصحاب سرّ)

یادآوری: علمی که خدا به اولیای خود عطا می کند گاهی به صورت افاضه یک بحر است که  در این حالت آن ولیّ به معنای واقعی بحرالعلوم خواهد شد و زمانی به تحکیم پیوند علمی آن ولی به علم فعلی و بی کران خود که در این حال ولیّ می تواند بگوید: من هر چه را بخواهم می توانم بدانم. این قسم دوم علم نامتناهی بالعرض است.

1-4  تبیین و اثبات امکان عدم تناهی وجودی اهل بیت علیهم السلام

گویا در نگاه نخست پذیرش نا متناهی بودن علم مخلوق دشوار و دور از ذهن است، اما با یافتن شواهد و نمونه هایی از آن در قرآن و سنت قبول آن دیگر چندان دشوار نخواهد بود.

یکی از مخلوقاتی که بر اساس آیات قرآن ابدی و نامتناهی است بهشت و اهل بهشتند و بهشت موجود مخلوق و ممکنی است که اگر چه حادث است و سابقه وجودی اش نا متناهی نیست اما در سمت ابدیت و بقاء حد و تناهی ندارد و نامتناهی و ابدی بالغیر است.

همچنین برای ازلیت فیض و تحقق موجود ممکن نیز می توان نمونه هایی بر شمرد:

1-ارواح انبیاء و اولیاء ، لوح ، قلم و کرسی حقیقتی زمینی یا زمانی نیستند و دوام به معنای ازلی بودن آنها ممکن است.

2-تعطیلی فیض خداوند فرض ندارد، یعنی نمی توان گفت خدا بوده و هیچ فیضی از او ساطع نبوده است. «یا دائم الفضل علی البریة»(المصباح،ص 647) «و کُلُّ منّک القدیم»(الاقبال بالاعمال الحسنة ص 76)

و همچنین اشعار حضرت امیر «و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا»(التوحید ص309 ، بحار الأنوار ج 4 ص 305)

بنابراین اجمالاً ازلی بودن فیض خدا نیز ثابت است.

 

2. تبیین روایات

2-1 روایت تکلم انبیاء با مردم به اندازه عقل آنان

إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا ان نکلّم النّاس علی قدر عقولهم یعنی ما انبیا مأمور شده ایم که همواره  به انداره و به تناسب عقول مردم با آنان سخن بگوییم.

بیشتر مردم (مخاطبان انبیا علیهم السلام) دنیا مدار و اهل ظاهر بوده و از تیز بینی لازم برای فهم ماورای دنیا محروم اند. در بین توده های مردم تنها مردان الهی و اولیای حق تعالی هستند که تیز بین اند و از حدّ ظاهر عبور کرده و به ادراک ماورای دنیا رسیده اند.

2-1-1 دخالت سطح عقول در کیفیت بیان معارف وحی ، نه کمیت آن

یکی از ژرف نگری های ستودنی حضرت علامه طباطبایی رحمة الله در رساله حاضر این است که در تبیین معنای این روایت نبوی می فرمایند:« این حدیث ناظر به کیفیت است نه کمیت» یعنی انبیاء علیهم السلام به گونه ای این معارف عرشی را برای همگان بیان می کنند که هر کس به اندازه فهم و عقل خودش از آنها بهره مند می شود و استفاده از واژه «نکلّم» به جای «نقول ، نبیّن، نذکر» نیز بر همین مطلب دلالت دارد. یعنی معنای حدیث این نیست که پیامبران برای ارفاق به عقول ضعیف، از مجموع وحی مقداری را گفتند و مقداری را کتمان کردند، بلکه آنان همه پیام های وحیانی را بیان کرده اند، ولی این پیامهای وحیانی افزون بر معنا و مدلول ظاهری(که همه مخاطبان عادی آن را ادراک می کنند) لایه های عمیق تر و مراحل فراتر و باطنی تری نیز دارد که تنها نصیل اولیاء خاص الهی می شود و مردم عادی با عقول متوسّط و ضعیفشان راهی به ادراک آن بخش از معارف ندارند.

معنای تنزیل که یکی از اوصاف قرآن کریم است نیز همین است، یعنی معارف عرشی وحی فرو فرستاده شده و پایین آمده که در قالب الفاظ و مفاهیم قابل ادراک حصولی برای همگان قرار گیرد. البته این پایین آمدن از سنخ تجلی و طناب آویخته است که یک سوی آن در دست خدای سبحان است و یک سوی دیگر به قدری پایین آمده که در دسترس همه مردم زمینی و زمانی قرار گرفته تا بتوانند با چنگ زدن و تمسک به آن بالا بیایند.

در نتیجه تکلم به اندازه عقول مردم، امری کیفی و ناظر به چگونگی بیان و تفهیم معارف الهی است نه امری کمّی و مربوط به تعداد و حجم آیات وحی (نه به این معنا که بخشی از آیات به سبب ضعف عقول از ادراک آنها کتمان شود)

برای تبیین درستی این تفسیر از روایت، در اینجا می توان دو موید بر شمرد:

1-      در قرآن کریم ذکر شده«و ما ینطق عن الهوی * ان هو الّا وحی یوحی»(سوره نجم آیت 3و 4) «و ما هو علی الغیب بضنین»(سوره تکویر، آیه 24). ضنین به معنای بخیل است یعنی پیامبر خدا بخیل نیست تا در اثر بخل بخشی از معارف غیب را کتمان کند.

2-      بخش نخست همین روایت نیز برداشت یاد شده را تأیید می کند که امام در صدر روایت می فرمایند وجود مبارک پیغمبر در طول عمرش با هیچ کسی به اندازه عقل خودش تکلم نکرد.

بنابراین این موارد دال بر این مطلب است که حقایقی که معارف ظاهری آیات و روایات بر آنها استوار است فراتر از سطح عقول عادی است که تنها با برهان یا جدل یا خطابه سیر می کنند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تحریر رساله الولایة (نشریه هادی شماره 83)