عرفان و آیین، گردان شهید جلال افشار

یکی از ایرادات حوزه علمیه، عدم توجه مناسب به مکاتب مختلف است. این ایراد در فلسفه و عرفان وجود دارد. این عدم توجه سبب شده است که در برابر مکاتب مختلف همواره نگاه تدافعی داشته باشیم حال آنکه شناخت سایر ادیان در درک بهتر دین خودمان نیز مؤثر است.

 

عرفان یک پدیده جهانی است که در اکثر مکاتب مختلف حضوری چشمگیر دارد. اگرچه ما در شناخت عرفان‌های دیگر، کار قابل توجهی انجام نداده‌ایم، محققان غربی در این زمینه بسیار کار کرده‌اند تا جایی که به مرجعی برای شناخت سایر مکاتب تبدیل شده‌اند. برای مثال لویی ماسینیون با کتاب چهار جلدی خود، مرجعی برای شناخت حلاج و عرفان اسلامی شده است و یا ماری ستینن چندین کتاب درباره مولوی نوشته است. ویلیام چیتیک دانشمند آمریکایی درس خوانده در ایران مطالعات زیادی درباره‌ی ابن عربی انجام داده است، ترجمه فتوحات ابن عربی و صحیفه سجادیه از جمله کارهای اوست.

 

هندویسم

هندویسم مکتبی عرفانی است که کتاب‌هایی با نام وداع‌ها مرجع آن هستند. هندویسم پیامبر مشخصی ندارد و اکثر معارف آن توسط قدیسان آن‌ها بدست آمده‌اند. این مکتب دارای آیین‌ها و فرق مختلفی است که اشتراکات فراوان دارند. هندویسم دارای اصول کلی زیر است:

۱ ) محور آموزه‌ها، خداشناسی است. تنوع عقاید در این مکتب به اندازه‌ای است که طیفی متشکل از شرک غلیظ تا توحید خالص را در بر می‌گیرد.

۲ ) عرفان در این آیین بر ابعاد دیگر غلبه دارد.

۳ ) اصل، تجربه‌ی بی واسطه‌ی حقیقت است.

۴ ) اساس مذهب با مطالعه‌ی دقیق، توحید است.

۵ ) دارای خدای غیرمشخصی است بر خلاف ادیان ابراهیمی.

محور تعالیم در هندویسم نفس انسان است. آن‌ها معتقدند که انسان در جهان همواره در حال رنج است. در واقع هندویسم به دنبال راهی برای رهایی از این رنج است. این رنج با ایجاد تغییر است، در اجتماع حل نمی‌شود، هر اندازه که انسان از لحاظ مادی پیشرفته باشد، بازهم رنج وجود دارد. برای از بین بردن این رنج تنها یک راه وجود دارد و آن هم رفع تعلق و وابستگی است.

هندویسم معتقد به تناسخ است یعنی پس از مرگ، روح انسان از بدن جدا شده و با توجه به اعمال او در طول زندگی در کالبد جدیدی قرار می‌گیرد. افراد در هندویسم با توجه به عملکرد در دوره قبل در طبقات مختلف قرار می‌گیرند. این طبقات ذاتی است و با ریاضت و مراقبت می‌توان از این گردش در میان کالبدهای مختلف نجات یافت. طبق نظر این آیین، نفس انسان دو مرتبه دارد: ۱) من ظاهری ۲) نفس حقیقی

من ظاهری شامل افکار، عقاید، دلبستگی‌ها و علایق است. این وجه در وجود انسان غیرحقیقی و دروغین است. این در حالی است که من حقیقی، حقیقت انسان است که با روح جهان یکی است. انسان با زندگی در جهان و توجه به مادیات از من حقیقی دور می‌شود و به من دروغین و کاذب می‌رسد. حال آنکه با مراقبت و خودشناسی به من حقیقی می‌رسد. این من حقیقی همان حقیقت جهان هستی یعنی برهمن است که انسان با استفاده از عرفان به آن رسیده و مانند تعبیری چون انالحق حلاج است.

 

در کل می‌توان جهات مثبت و منفی هندویسم را در موارد زیر خلاصه کرد:

موارد مثبت:

۱ ) جهان هستی منحصر در امور مادی نیست بلکه حقیقتی دارد.

۲ ) توصیف‌هایی که برای برهمن می‌کنند با توصیفات اسلام از خدا شباهت دارد.

۳ ) به نفس و معرفت نفس بها می‌دهند.

۴) بعضی آداب و ریاضت‌های خوب و شبیه به اعمال اسلامی دارند.

موارد منفی:

۱ ) تصوری که از برهمن دارند، مبهم است و تمایز میان شرک و توحید مشخص نیست.

۲ ) تفاوت میان نفس و خدا چندان روشن نیست.

۳ ) تناسخ را با هیچ دلیلی اثبات نمی‌کنند.

۴ ) افراط و تفریط در ریاضت‌ها.

۵ ) عدم تعادل در آموزه‌های عملی، مثلا آزار به حیوانات مذموم بوده ولی سوزاندن زن پس از مرگ شوهر تأیید شده است!!

 

بودا، مصلح هندویسم

داستان بودا: پدر بودا پادشاه بوده است. در هنگام تولد بودا، پدر خوابی می‌بیند و معبرها اینگونه تعبیر می‌کنند که پسر یا حاکم مقتدری می‌شود و یا مرتاض می‌گردد. پدر برای جلوگیری از مرتاض شدن بودا، او را در قصر حصر کرده  و تمام امکانات زندگی را برای او در قصر فراهم می‌آورد. پسر در چنین شرایطی رشد می‌کند و بزرگ می‌شود، روزی از قصر خارج شده و با رنج‌های مردم خارج از قصر روبرو می‌شود. تصمیم به فرار از قصر و یافتن راه حلی برای رفع رنج‌های مردم می‌گیرد. ابتدا به ریاضت‌های بسیار سخت روی می‌آورد ولی نتیجه‌ای نمی‌گیرد و سپس راه اعتدال را پیش می‌گیرد و عنوان می‌کند رهایی تنها با مراقبت و زندگی معتدل امکان پذیر است. بودا اصلاحاتی در هندویسم ایجاد کرد. اولین اصلاح، نفی نظام طبقاتی است. از منظر او همه انسان‌ها برابرند. هیچ گونه علاقه‌ای به فهم مسائل هستی شناختی ندارد و برای این امور در آینده انسان اهمیتی قائل نمی‌شود. بودا برای مسیر خود ۴ اصل شریف و ۴ حقیقت شریف را تعیین می‌کند:

۱ ) زندگی انسان سراسر رنج است.

۲ )ریشه رنج، جهل و دلبستگی است.

۳ ) رهایی از رنج ممکن است.

۴ ) راه رهایی از رنج درستکاری و مراقبه است.

بودا در مورد نفس، اعتقاد به چیزی با عنوان جوهر مجرد ندارد، از نگاه او نفس چیزی نیست جز مجموع ۵ قسمت: ۱) ماده ۲) احساس ۳) ادراک ۴) میل ۵) آگاهی ذهنی

ذهنیت بودا در این مورد مانند هیوم است. هیوم قائل به این امر است که آن چیزی که ما از آن تعبیر به من می‌کنیم سلسله‌ای از خاطرات است که در پی هم می‌آیند، این خاطرات است که من انسان را تشکیل می‌دهند (جویبار خاطرات) و با مرگ نیز منقطع می‌شود.

بودا به دو دلیل به هستی شناختی اعتقادی ندارد:

۱ ) ممکن نیست به جواب یقینی در این امور برسیم.

۲‌ ) تأثیر زیادی در زندگی انسان ندارد، مهم رهایی از رنج است.

در نتیجه در بودیسم خدا و پیامبر و دین وجود ندارد که این باعث شده است حتی افراد سکولار را هم جذب کند.

بودا سعی در فرار از اصول هستی شناسی داشت ولی به ناچار باید تعدادی از آن‌ها را قبول می‌کرد، این تعداد عبارتند از:

۱ ) مشروط و وابسته بودن اشیا: هر پدیده تحت تاثیر پدیده دیگر به وجود آمده و بر ایجاد پدیده دیگر اثر می‌گذارد، در نتیجه وجود مستقلی در جهان وجود ندارد. این مطلب ناظر به اصل علیت است. از این اصل دو امر متفرع می‌شود: ۱- اصل ضرورت علت تامه باعث ایجاد معلول است. ۲- همه امور زوال پذیر و قابل تغییر هستند (حدوث و زوال) امر ثابت و باقی وجود ندارد. در نتیجه همه امور آنی و ناپایدار هستند مانند خلق جدید در عرفان اسلامی.

 

۲ ) لحظه‌ای بودن اشیا: نیاز معلول به علت در مقام حدوث و بقا

بودیسم به اصل علت و معلول اعتقاد دارد، حال آنکه  چگونه ممکن است به این اصل اعتقاد داشت و منکر وجود موجود ثابت بود؟! تسلسل را چگونه می‌توان حل کرد؟ همین امر است که یکی از بزرگترین نقص‌های بودیسم است.

 

۳ ) اصل کارها: انسان از نتایج کارهایی که انجام می‌دهد نمی‌تواند فرار کند. حال انسان نتیجه کارهای گذشته اوست و آینده‌ی انسان با کارهایی که اکنون انجام می‌دهد ایجاد می‌شود.

 

این بود مختصری از اعتقادات بودیسم که البته سوالات بسیاری بی پاسخ می‌ماند. آیا تنها رسیدن به رهایی از رنج‌ها همان رستگاری است؟ آیا انسان که سراسر تلاش برای رسیدن به کمال است تنها با رهایی از رنج‌ها رستگار می‌شود؟ حال اگر انسان از رنج‌های خود رها شد آیا از رنج دیگران رنج نمی‌برد؟

نکته قابل اشاره دیگر این است که بودا نه استدلال و برهان را قبول دارد و نه وحی را!! پس چه دلیلی برای پذیرفتن صحبت او وجود دارد؟ آیا راه بودا تنها راه رسیدن به آرامش است؟

آگاهی انسان از این مکاتب سوالات گوناگونی در ذهن انسان ایجاد می‌کند، کسی که با این سوالات به سوی قرآن و احادیث برود موفق خواهد شد که از ظاهر قرآن عبور کند و به باطن آن دست پیدا کند؟

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها عرفان و آیین، گردان شهید جلال افشار