تفسیر شریف تسنیم سوره بقره (نشریه هادی شماره97)

يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40)

گزيده تفسير

خداى سبحان بى واسطه و با لقب تشريفى يا بنى اسرائيل به يهود و نصارى خطاب و به اصول سه گانه توحيد، نبوت و معاد دعوت كرد.

تذكر به نعمت ها و انعام الهى، از آن رو كه همه نعمت ها، اعم از مادى و معنوى، از آن خداست، دعوت به توحيد است و درخواست وفاى به عهداللّه، كه بالاترين آن، دين و پيمودن راه راست در پرتو هدايت پيامبران و عقل است، دعوت به وحى و نبوت است. ذكر ترهيب الهى نيز، دعوت به معاد محسوب مى شود.

آفريننده نعمت و رساننده آن به انسان، خداست. از اين رو انسان متذكر به نعمت هاى وافر مادى و معنوى هرگز نه خود را صاحب نعمت مى داند و نه براى نعمت ها ولىّ نعمتى جز خدا مى شناسد. بر اين اساس، يادآورى نعمت، زمينه اى براى ياد ولىّ نعمت، شكر نعمت و صرف آن در راه حق و نتيجه سبب سعادتمندى است.

مراد از عهد خداوند، كه وفاى به آن شرط وفاى خداى سبحان به عهد بنى اسرائيل است، عهد تشريعى، يعنى مجموعه وحى و مقرراتى است كه از جانب خدا براى بنى اسرائيل نازل شد، و در قلمرو تكليف بود. مصداق كامل اين عهد، ايمان به رسول اكرم صلى الله عليه و آله است و مدار تعهد خداوند همان فيض اوست كه در مرحله فعل واجب واقع است، نه مقام ذات يا وصف ذاتى. وفاى به عهد خداوند، هم بعد اثباتى دارد، كه وعد است، و هم جنبه سلبى دارد، كه وعيد است. انسان بايد در ترس موحد بوده، منحصرا از خداى سبحان بترسد و از غير او نهراسد؛ همانگونه كه بر اساس توحيد در اميد و احساس امنيت نبايد به غير خدا اميدوار باشد. بدون اين دو بال، پرواز ممكن نيست ؛ زيرا خائف محض همچون راجى صرف، ناقص است.

ثمره رهبت و خشيت از خدا، تذكر و يادآورى نعمت هاى او وفاى به عهد اوست، كه وفاى قطعى خداوند به عهد خود را در پى دارد.

تفسیر

بنی:کلمه« ابن» که جمع آن «أبناء» و «بنون» است مأخوذ از «بنا» است و فرزند را از آن رو می­گویند که مبنی بر پدر است و پدر مبنا و اصل اوست.

إسرائیل: إسرائیل که به معنای«قوه الله» ، «عبدالله» یا «صفوه الله» است، لقب یعقوب بن اسحاق ‹علیهما السلام› بود و «بنی إسرائیل» هم شامل قوم مسیح می­شود و هم شامل قوم یهود؛ زیرا آنان همه، فرزندان اسرائیل‹یعقوب› هستند که به اسحاق و سپس به ابراهیم علیهم السلام منتهی می­شوند.

تناسب آیات

ارتباط این آیه با آیات قبل، می­تواند از این جهت باشد که از دو آیه­ی گذشته: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا..*وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ...» این قاعده به دست آمد که تابعانِ هدایت الهی اهل نجاتند و خوف و حزنی ندارند و کافران و مکذبان آیات الهی گرفتار آتش جهنم خواهند شد. آیه­ی مورد بحث و آیات دیگر مربوط به قوم یهود، در حقیقت به منزله­ی تطبیقی برای این قاعده است، تا در خلال این تطبیق، به یهود عصر نزول و ضمناً به امت اسلامی، فرجام و سرنوشت افراد یا ملتی را که از هدایت الهی پیروی نمی­کنند گوشزد کند.

نیز می­تواند از این لحاظ باشد که از قبیل ذکر خاص پس از عام است؛ زیرا از آیه­ی«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ..»

تا آیه­ی مورد بحث، مخاطب همه­ی مردم بودند که با یادآوری نعمت­هایی که به آنان ارزانی شده دعوت به عبادت ولی نعمت، یعنی پروردگار عالمیان شدند، اما در این آیه و آیات بعد مخاطب، خصوص قوم یهود عصر نزول هستند تا با یادآوری نعمت­هایی که بر اجداد آنان ارزانی شد به عهد خداوند وفا کنند و با ایمان آوردن به رسول مکرم تنها از خدا بترسند.

دعوت به اصول سه­گانه­ی دین

خدای سبحان خطاب به یهود زمان پیامبر می­فرماید:« ای بنی إسرائیل به یادآورید نعمت­هایم را که بر شما ارزانی داشتم و به عهد من وفا کنید، من نیز به عهد شما وفا می­کنم و فقط از من بترسید».

این آیه جامعه بشری را به اصول سه­گانه­ی توحید، نبوت و معاد دعوت می­کند؛ جمله«اذکروانعمتی..» دعوت به توحید است؛ زیرا وقتی انسان همه­ی نعمت­ها را از خدای سبحان بداند موحد می­شود، و جمله«أوفوا بعهدی...» مربوط به وحی و نبوت و رسالت و شریعت است؛ زیرا بالاترین عهد، عهد دین است که جامع همه­ی احکام و حکم است. و جمله «وأیای فارهبون» نیز دعوت به معاد است .

خطاب تشریفی یا بنی اسرائیل

ندا و خطاب الهی گاهی به لحاظ محتوا و زمانی به جهت عنوان و گاهی نیز از حیث مستقیم و غیر مستقیم بودن مورد بحث قرار می گیرد؛ اما از لحاظ محتوا گاهی وعد است و زمانی وعید، گاهی وعید و تحقیر است و زمانی وعده و تشریف و ... .

اما از جهت عنوان گاهی با عنوان های «یا ایها الناس»، «یا اهل الکتاب»، «یا بنی اسرائیل»، «یا ایها الذین امنوا» است و زمانی با عنوان «اولی الابصار»، «اولی الالباب» و ... و گاهی با عنوان «یا ایها الرسل» و بالاخره بالاتر از خطاب و ندا به عنوان «اولوا العزم»، ندای شخصی به بالاترین پیامبر اولواالعزم، حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ مانند «یا ایها النبی» که برتر از آن ندا و خطاب و لوازم آن که صادر اول یا ظاهر اول است خطابی نیست. از حیث مستقیم و غیر مستقیم بودن نیز مانند «یا بنی اسرائیل» که مستقیم است و «قل یا ایها ...» که غیر مستقیم است.

از توضیحی که درباره کلمه «اسرائیل» گذشت روشن می شود که خطاب «یا بنی اسرائیل» نظیر خطاب «یا بنی ءادم»، و بر خلاف «یا ایها الناس»، خطابی تشریفی است؛ زیرا اسرائیل لقب یعقوب (علیه السلام) است، پیامبری که صفوة الله بود.

خطاب در آیه، مانند خطاب «یابن الکرام» یا «یابن الابرار» افزون بر تکریم مخاطب، اشاره به این دارد که شایسته است راه پدرتان یعقوب را پیموده، قدر و عظمت نیای خویش را فراموش نکنید.

گستره نعمت های خدا بر بنی اسرائیل

نعمتی که در جمله «اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم» به آن اشاره شده اختصاص به نعمت ظاهری نظیر «منّ» و «سلوی» ندارد، بلکه شامل نعمت معنوی، مانند معارف توحیدی و آزادی از سلطه مشقت بار فراعنه و نعمت قرار دادن سلسله انبیا از میان آنان و تفضیل آنها از جهت مزبور بر عالمیان نیز می شود؛ چنانکه مفرد بودن نعمت در «نعمتی» اشاره به جنس نعمت دارد، تا شامل همه نعمت ها شود.

تذکر1- پیام آیه تذکر دو چیز است: خداوند هم خالق نعمت و هم منعم یعنی رساننده نعمت است و در هیچ یک از دو مطلب مزبور نیازمند به شریک و ظهیر نیست.

2- نعمت های خداوند نسبت به بنی اسرائیل فراوان است و آیه مورد بحث به منزله متن و آیات متعددی که نعمت های الهی را بازگو می کند به مثابه شرح و تفصیل و تحریر این متن مجمل است. یکی از آن نعمت های وافر، بعثت انبیای فراوانی بود که چنین وفوری در اقوام و امم دیگر سابقه نداشت. کثرت انبیای الهی ضمن اینکه موقعیت معنوی قوم یهود را تثبیت می کند ممکن است از کَنود و لجوج بودن قوم موسی (علیه السلام) خبر دهد.

لطیفه 1- ترغیب به شکر و تحذیر از کفران نعمت

یادآوری نعمت های مادی و معنوی برای ترغیب به شکر و تحذیر از کفران، حدوثاً و بقاءً، از سنت های الهی است که توسط پیامبران (علیهم السلام) اِعمال می شود؛ مانند آنچه حضرت هود به قوم خود یعنی عاد (سوره اعراف، آیه 69) و حضرت صالح به قوم خود یعنی ثمود (سوره اعراف، آیه 74) و حضرت موسی به قوم خود یعنی بنی اسرائیل (سوره مائده، آیه 20) فرمود بنابراین آنچه در قرآن کریم آمده است در سلسله تذکره های انبیای سلف است.

در نظر اولیای الهی سراسر رخدادهای جهان نعمت است و عنوان «نعمتی» قید احترازی در برابر نقمت نیست.

خدای سبحان پیوسته با تعبیرهای گوناگون به انسان گوشزد می کند که به یاد نعمت حق باشید؛ گاهی با تعبیر «اذکروا» و گاهی با لفظ «اشکروا» (سوره نحل، آیه 114) و گاهی هم می فرماید: «و امّا بنعمة ربّک فحدّث» (سوره ضحی، آیه 11). روشن است که ذکر نعمت و شکر نعمت و تحدیث و بازگویی آن گرچه مفهوما از هم جداست، ولی مصداقاَ در کنار یکدیگر است؛ چون ذکر نعمت و حدیث از آن، زمینه شکر نعمت را فراهم می کند و مقدمه ای برای بجا صرف کردن آن است. اصرار خدای سبحان بر این امر برای آن است که انسان در سعادت باقی بماند؛ زیرا انسانی که به یاد نعمت خدا نبوده و متذکر ولی نعمت خود نباشد نعمت را در راه باطل صرف می کند و در نتیجه سعادت خود را از دست می دهد.

لطیفه 2- عنایت ویژه به برخی نعمت ها

با اینکه یادآوری و ادای شکر همه نعمت ها اعم از شخصی و اجتماعی لازم است، در عین حال قرآن کریم درباره برخی نعمت ها عنایت ویژه ابراز می دارد:

الف: بزرگترین نعمتی که با اهمیت خاصی از آن یاد می کند و از ناسپاسی در برابر آن بر حذر می دارد نعمت ولایت است؛ زیرا مطابق آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» (سوره مائده، آیه 3) نعمت ولایت سبب اکمال دین و اتمام سایر نعمت هاست. به تعبیر استاد علامه طباطبایی (رضوان الله علیه)، در قرآن هرجا نعمت بدون قید آمده، مراد از آن، نعمت ولایت است. از اینرو در ذیل آیه «ثمّ لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم» (سوره تکاثر، آیه 8) از امام ششم (علیه السلام) رسیده است: «نحن النّعیم» (بحار، جلد 24، ص 52).

ب: از دیگر نعمت هایی که قرآن کریم یادآوری آن را به طور ویژه گوشزد می کند، نعمت پیروزی اسلام بر کفر است؛ نظیر دفع خطر یهودیان «بنی النضیر» در آیه 11 سوره مائده و جنگ احزاب در آیه 9 سوره احزاب.

ج: از دیگر نعمت هایی که قرآن کریم به آن اهتمام می ورزد نعمت وحدت است: «واذکروا نعمت الله علیکم إذ کنتم أعداء فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخواناً» (سوره آل عمران، آیه 103)؛ یعنی متوجه این نعمت باشید که پیش از آمدن وحی، دشمن یکدیگر بودید و در پرتو وحی به الفت و اخوّت رسیدید. نعمت وحدت مانند نعمت های مادی نیست که به حسب ظاهر دارای علل صوری باشد و انسان بتواند از راه های عادی آن را تامین کند. زیرا تنها جمع شدن انسانها در یک مجمع و گروه، وحدت آفرین نیست بلکه باید قلب ها و اراده ها متحد شود و اتحاد آرا و قلب ها تنها از جانب خدای مقلّب القلوب، آن هم به انسانهای وارسته و اهل تقوا اعطا می شود.

د: نعمت دیگر نعمت امنیت است نظیر آیه 26 سوره انفال.

لطیفه 3- تبدیل نعمت به نقمت

گاهی بر اثر ناسپاسی نعمت به نقمت و عذاب تبدیل می شود: «فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم إنّما یرید الله لیعذّبهم بها فی الحیوة الدنیا» (سوره توبه، آیه 55) و همین اندام های آدمی که از نِعم الهی است به صورت سربازی از سربازان الهی علیه انسان تبه کار به کار گمارده می شود: «أعضاءُکم شهوده و جوارحکم جنوده» (نهج البلاغه، خطبه 199).

از برخی آیات برمی آید که این تبدیل نعمت به نقمت، به تدریج صورت می پذیرد؛ یعنی ابتدا خدای سبحان گمراهان متمرّد و پندناپذیر را در تنگنا قرار می دهد تا به سوی حق باز گردند و اگر با این امتحان، به ابتهال و تضرّع روی نیاوردند و متذکّر حق نشدند، آنها را در فراوانی نعمت غوطه ور می سازد و چون به شادمانی کامل پرداختند ناگهان آنها را گرفته، همان نعمت فراوان، به عنوان سپاه حق بر آنان می شورد: «فلمّا نسوا ما ذکّروا به فتحنا علیهم أبواب کلّ شیءٍ حتّی إذا فرحوا بما أُوتوا أخذناهم بغتةً فإذا هم مبلسون» (سوره انعام، آیه 44).

لطیفه 4- لزوم اسناد همه نعمت ها به خدا

باید همه نعمت ها و توفیق ها را به خدا مستند کنیم و به شرک خفی و مرموز مبتلا نشویم. تعبیرهایی چون «خودم زحمت کشیدم و علم آموختم یا مال اندوختم»: «إنّما أوتیته علی علم عندی» (سوره قصص، آیه 78) برای آن است که از نعم الهی و استناد آن به خدا غافلیم، در حالیکه انسان با تعلیم الهی عالم می شود: «الّرحمن* علّم القران*... علّمه البیان» (سوره الرحمن، آیات 1-4) و به تملیک الهی مالک می گردد. از این رو در سیره ائمّه (علیهم السلام) آمده است که در کنار سفره غذا دعای خاصّی داشتند و در پایان می گفتند: «الحمدلله الذی أطعمنا و سقانا» (بحار، جلد 63، ص 376). نیز به سجده شکر پس از ادای فریضه نماز، سفارش اکید کرده اند و بلکه آن را جبران کننده قصورِ نداشتن حضور قلب در نماز معرفی کرده و فرموده اند: اگر در نماز حضور قلب نداشتید با نافله آن را تدارک کنید و اگر در نافله نیز حضور نداشتید با سجده شکر آن را جبران کنید (وسائل الشیعه، ج 7، ص 6).

انسان عابد نه تنها از خداوند طلبکار نیست، بلکه بدهکار او هم می شود و باید برای توفیق عبادت که خدای سبحان به او عطا فرموده سجده شکر کند، و اگر عجز انسان نبود لازم بود برای هر سجده شکری نیز سجده شکر دیگری کند؛ چنانکه در بیان نورانی امام سجاد علیه السلام آمده است: خدایا ما هرگاه تو را شکر کردیم بدهکار شدیم؛ زیرا با توفیق شکر، نعمت جدیدی به ما عطا کردی که خود نیازمند شکر دیگری است (بحار، ج 91، ص 146).

طبع انسان به گونه ای است که با دریافت نعمت، به سوی خودخواهی گرایش می یابد و سنت الهی بر آن است که این گرایش را تصحیح کند و به او توجه دهد که هر نعمتی از سوی خداست: «و ما بکم من نعمة فمن الله» (سوره نحل، آیه 53).

لطیفه 5- برکات یاد نعمت خدا

یادآوری نعمت فواید فراوانی دارد که یکی از آنها نجات از حسد است.

تذکر: ذکر نعمت یا ذکر مُنعِم بما هو منعم، به ذکر فیض باز می گردد، ولی ذکر ذات با قطع نظر از نعمت یا انعام، مطلب دیگری است که بعدا به آن اشاره می شود.

لطیفه 6- احتفاف هر توفیق به دو لطف الهی

یادآوری بنده نسبت به خداوند یا نعمت های او محفوف به دو ذکر الهی است؛ یعنی اول خداوند به یاد بنده است و به او لطف می کند، آنگاه بنده به یاد خداوند بوده و او را می ستاید، سپس خداوند به یاد او بوده و پاداش مناسب را به وی عطا می کند. این اصل که همه توفیق های بشر محفوف به دو لطف الهی است، در نوشتار بسیاری از بزرگان سلف به عنوان میراثی کلامی و تفسیری به خلف صالح آنان رسیده است.

در آیه مورد بحث، اول سخن از انعام خداست که این لطف آغازین است، آنگاه سخن از یادآوری انسان متنعّم است، سپس پاداشی که خداوند در پی یادآوری انسان متنعّم، به وی عطا می کند که آیاتی از قبیل «لئن شکرتم لأزیدنّکم» (سوره ابراهیم، آیه 7) و مانند آن دلیل بر این خواهد بود؛ چنانکه تعلیق وفای خدا به عهد خود بر وفای انسان به عهد خویشتن از همین سنخ است.

استنباط اصل یاد شده از آیه «فاذکرونی أذکرکم» (سوره بقره، آیه 152) ممکن است؛ زیرا کلمه «فاء» اگر در فعل دوم قرار می گرفت معنای آیه این بود: «به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم» که یاد خدا نسبت به بشر متفرّع بر یاد بشر نسبت به خدا باشد؛ چنانکه مغروس در اذهان است، ولی کلمه «فاء» در فعل اول واقع شده، نه در فعل دوم. بنابراین معنای آیه این است: «پس به یاد من باشید، من شما را به یاد می آورم»؛ یعنی یاد بشر نسبت به خداوند مسبوق است، نه سابق، و فرع است، نه اصل و آنچه اصل و سابق است یاد آغازین خداوند است که فعل دوم آیه مزبور «أذکرکم» قرینه آن است. تحقیق این مطلب انشاالله در ذیل آیه «فاذکرونی أذکرکم» ارائه می شود.

لطیفه 7- یاد خدا در نشاط و هراس

در قرآن کریم به کثرت ذکر خداوند فرمان داده شد: «یا أیّها الذین امنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً» (سوره احزاب، آیه 41) ولی به کثرت ذکر نعمت و انعام دستور داده نشد و راز این تفاوت آن است که نعمت ها خود زیاد و ذکر هر کدام از آنها و نیز یاد اِنعام الهی در مورد هر یک از آنها مستلزم کثرت خواهد بود.

گاهی نشاط مایه غفلت است و زمانی غم و هراس سبب نسیان می شود. از این رو هم یاد خدا در حال بهره وری نشاط آور مطرح شده: «رجال لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکر الله» (سوره نور، آیه 37) و هم در هنگامه برخورد با دشمن که زمینه رعب و رَهبت را فراهم می کند: «یا ایها الذین امنوا اذا لقیتم فئةً فاثبتوا و اذکروا الله کثیراً» (سوره انفال، آیه 45). آنچه در صدر آیه محل بحث آمده تذکره نعمت و انعام خداست تا نشاط سبب فراموشی نشود و آنچه در ساقه آیه مزبور آمده یاد خدا در حال نقمت و هراس است.

لطیفه 8- مراتب ذکر و یاد خدا

ذکر، مراتبی دارد که ذکر نعمت از مراحل آغازین آن است و در مراحل نهایی آن، سالِک ذاکر که مستغرق در ذکر الهی است از نعمت، اِنعام، متنعّم و از ذکر خود غافل است، به طوریکه نه ذاکر ملحوظ است و نه ذکر، بلکه فقط مذکور، یعنی خدای سبحان مشهود است.

توحید در رهبت

معنای توحید در رهبت و خوف که از نحوه­ی تعبیر«إیای­فارهبون» استظهار می­شود این است که «ترس فقط باید از خدا باشد»، نه « از خداوند فقط باید ترسید». انسان موحد همه­ی شؤون خود را در راستای فیض الهی تنظیم می­کند، ولی خدای واحد اسمای حسنای فراوان دارد که در هر فرصت و مجلا و مرآت و مرئی به یکی از آنها ظهور می­کند و درباره­ی انسان با بسیاری از آنها تجلی کرده و می­کند. از این رو انسان موظف است هم در هراس موحد باشد و هم در امید و احساس امنیت؛ یعنی از غیر خدا نهراسد و به غیر او امیدوار نباشد.

عهد و موارد آن

عهد به معنای حفظ و نگهداری مستمر است. چیزی که کسی حفظ آن را نپذیرد عهد نیست. عهد مانند خلق گاهی به معنای مصدری به کار می­رود(عهد بستن) و گاهی به معنای حاصل مصدر(مورد پیمان). عهد گاهی مانند نذر و قسم یک جانبه و گاهی مانند قرارداد دوطرفه است. عقد اگر از جانب انسان باشد انجام آن واجب و ترک آن گناه است. اگر از جانب خداوند اشد انجام آن فیض قطعی بوده است. چون عدم انجام آن قبیح بوده و کار قبیح از خدا سر نمی­زند. در نتیجه این کار واجب از خداست نه واجب بر خدا.

آنچه از این آیه بر می­آید انجام عهد توسط خداوند برای بنی اسراییل مشروط است. درحالی که انجام این عهد از جانب بنی اسراییل مشروط نبوده و قطعی است. زیرا بشر حق ندارد عمل تکلیف در برابر خدا را به چیزی مشروط کند.

برای معنای عهد بنی اسراییل در این آیه دو نظر وجود دارد.

1-بشارت هایی است که در تورات و انجیل درباره ایمان آوردن به پیامبر اسلام مطرح شده است.

2-این عهد به معنای شریعت و وحی و مقرراتی است که از جانب خدا بر بنی اسراییل نازل شده است.

وفای خدا و وفای انسان

اگر کسی به یاد نعمت­های خداوند باشد، در قلب و عمل شاکر بوده و وعده خداوند درباره او قطعی است «لئن شكرتم لازيدنّكم» زیرا اساسا باوفاتر از خداوند در وفای به عهد نیست «و من اءوفى بعهده من اللّه». اگر کسی ملکه وفای به عهد دارد از خداوند گرفته است.

لطیفه 9- مبنای معاهده خدا با انسان

انسان ضعیف که در همه چیز به خداوند وابسته است چگونه می­تواند با خداوند عهد بندد:

1-عهد انسان با خدا به لحاظ آزادی تکوینی اوست که انسان می­تواند کافر یا مومن و صالح یا طالح باشد.

2-معاهده یاد شده صبغه تشویقی و تشریفی دارد.

3-هر جا سخن از عهد انسان با خدا است، نشان گریزپایی و جسارت بنده است. زیرا بنده واقعی هرگز دربرابر خداوند واقع نمی­شود تا با او عهد ببندد.

لطیفه 10- دو گونه اخذ میثاق از بنی اسراییل

خداوند دو گونه عهد از بنی اسراییل گرفته است.

1-عهد خداوند با عموم مردم بنی اسراییل «و اذ اءخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الاّ اللّه و بالوالدين احسانا و ذى القربى و اليتامى و المساكين و قولوا للناس حسنا و اءقيموا الصلوة و اتوا الزكوة ثمّ توليتم الاّ قليلا منكم و اءنتم معرضون»

2-عهد خداوند با علمای بنی اسراییل «و اذ اءخذاللّه ميثاق الذين اءوتوا الكتاب لتبيننّه للناس و لاتكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم»

لطیفه 11- مهمترین عهد خدا با بنی اسراییل

مهم ترين عهدى كه خداوند پس از توحيد و اسماى حسناى الهى با بنى اسرائيل در ميان گذاشته پذيرش ‍ نبوت و رسالت خاتم پيامبران بوده است. یکی از مهمترین ادله اثبات نبوت پیامبر، وجود مواردی از تورات و انجیل بود که علمای یهود آن­ها را از مردم مخفی می­کردند و قرآن آن­ها را آشکار ساخت «قل فاءتوا بالتوراة فاتلوها ان كنتم صادقين»

لطیفه 12- پیامد نقض عهد خدا

در این آیه اثر اثباتی عمل به عهد خداوند آورده شده است. در آیات دیگر اثر سلبی نقض عهد خداوند آورده شده است «الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما اءمراللّه به اءن يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون».

لطیفه 13- تجارتی پرسود

خداوند در برابر وفای به عهد انسان پاداشی چندین برابر در نظر گرفته است. جایی گوید پاداش دوبرابر خواهد داد. جایی پاداش ده برابر و جایی هم پاداش هفتصد برابر. این در حالی است که جزای گناه را خداوند مانند همان گناه در نظر گرفته است. این جزا نیز قطعی نیست و شاید خدوند از آن در گذرد.

لطیفه 14- گستردگی عهد با خدا

عهدى كه انسان مى تواند با خداى سبحان برقرار كند اختصاص به برخى اعمال ندارد، بلكه شامل مطلق كارهاى خير مى شود. انسان مى تواند هم در كارهاى مستحب با خداوند عهد ببندد، چنان كه بعضى از بزرگان رساله عهد نوشته اند و در آن عهد سپرده اند كه چگونه زندگى كنند؛ گذشته از اين كه مسائل عبادى خاصّ چون تلاوت قرآن، شب زنده دارى و نوافلشان را هم با صيغه عهد ذكر كرده اند، و هم براى تاكيد واجبات عهد ببندد كه مثلا نماز واجب خود را اول وقت، يا آن را به جماعت به جا آورد، يا در نماز جمعه شركت كند كه اين گونه امور از سنخ انتخاب افضل افراد واجب است، نه از صنف مستحب ؛ يعنى نماز اول غير از نافله است ؛ زيرا يكى فرد افضل واجب است كه ترك آن بدون بدل حرام است و ديگرى مستحب كه ترك آن بى بدل جايز است.

 ***

و امنوا بما انزلت مصدقا لما معكم و لاتكونوا اول كافر به و لاتشتروا بآياتى ثمنا قليلا و ايّاى فاتقون (41) و لاتلبسوا الحق بالبطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون (42)

سوالاتي که به پس از خواندن و تامل در آيه فوق به ذهن متواتر مي­شوند و جواب اجمالي آنها:

1-    منظوراز«امنوا بما انزلت»چيست؟

در اين آيه مراد از «امنوا بما انزلتم»، قرآن و آورنده آن است که قبلا در متون تحريف نشده به آن اشاره شده است.

2-    منظوراز«مصدقا لما معكم»چيست؟

منظور اينکه قرآن در مقابل تورات تحريف نشده، نمي­باشد و روحي که قرآن را نازل کرده همان است که تورات و انجيل را نازل کرده است. يکي از موضوعات مهم در اين زمينه اين است که آوردن موضوع بالا ناقض اين است که قرآن و کتب اسماني پيشين باهم برابر هستند. در اصول کلي بين قرآن و کتب منحرف نشده پيشين تفاوتي نيست و «انّ الدين عند اللّه الاسلام»اما در برخي از احکام نسخ اتفاق افتاده است. آوردن موضوع بالا جهت ترغيب اهل کتاب به ايمان آوردن است. پس محدوده تصديق قرآن کل تورات و انجيل تحريف نشده است و اين منافاتي با نسخ برخي از احکام کتب گذشته در قرآن کريم نمي­باشد.

3- منظور از «اولکافر»کيانند و چرا در مورد آنان با اين لفظ ياد شده است؟

منظور از اول کافر اهل کتاب است و دليل اينکه با اين عنوان از انان يا دشده است اين است که اهل کتاب از آن جهت که به مبدا نزول وحي يعني خداي سبحان معتقد بودند و نيز به اصل موحي و نبوت عام ايمان داشتند، امر وارد در آيه مورد بحث فقط در محدوده رسالت رسالت خاص متوجه آنان است. مقصود کلي اين است که شما اهل کتاب در کفر ورزيدن به اسلام از ديگران سبقت نگيريد. مشرکان بر اثر بت­پرستي گرفتار کفرند ولي شما که به ربوبيت خداوند و به فرشتگان و وحي و رسالت و قيامت ايمان داريد، چرا به قرآن و اسلام کفر مي­ورزيد...به يک تعبير مي­توان اول کافر به را خاص­تر کرد و منظور آن را علماي اهل کتاب دانست که با کفر آنها نسبت به قرآن و آورنده آن عملا امتي گمراه مي­شوند. در اين جمله با اينکه نهي از کفر آمده است اما با ظرافت امر به سبقت در ايمان آوردن به قرآن نيز مستتر است. از لحاظ تاريخي گرچه مشرکان مکه اولين کافران به قرآن بودند اما يهوديان مکه اولين اهل کتاب بودند که به قرآن و آورنده آن کفر ورزيدند.

4-کلمهاشترا در جمله «ولا تشتروا...» به جند معني قابل طرح است؟

سه احتمال مطرح است:

1-به معناي اصلي خود (يعني خريدن) مي­تواند باشد که در آنصورت آيات مشتري­به و ثمن قرار گرفته است.

2-به معني شرا ، يعني فروختن

3-به معني استبدال

از ميان سه احتمال بالا، احتمال دوم که معناي فروش است راجح مي­باشد.زيرا آنچه به طبع اول مطرح است نقل آيات الهي و انتقال بهاست، يعني محرفان و کتمان­کنندگان چيزي را بعنوان کالا و کار مي­دهند و بها يا مزدي را در قبال آن درافت مي­کنند.

5- برداشت کلي از قيد قليل در جملا «ثمنا قليلا»چيست؟

قيد قليل در آيه مذکور احترازي نيست که ان معني را به ذهن برساند که متاع دنيا قليل است که نمي شود دين را فروخت و اگر متاعي گرانبهاتر از دنيا بود اين موضوع جايز بود. اين صحبت درست نيست چون قيد قليل توضيحي است و بيانگر اين نکته است که اساسا متاع دنيا قليل است.

6- توحيد در تقوا در جمله «و اياي فاتقون»چيست و رابطه اين جمله با جمله «و اياي فرهبون»در آيه قبلي چيست؟

در جمله«و اياي فاتقون»يعني اگر شما اهل تقوا و پرهيز هستيد تنها از من (خداوند) بپرهيزيد. انسان موحد در همه شوون علمي و عملي خود يگانه جو و يکتا بين و واحد خو و احد جوست نه خود را مي­طلبد و نه از ديگري پروا دارد، تنها خدا را مي­خواهد و از او پروا دارد.

       فرق بين تقوا و رهبت در آيه قبل اين است­که رهبت مربوط به مراحل اوليه سلوک و تقوا براي مراحل متوسط و پاياني    است.

7- چگونهاهلکتابجامهحقبهکدامباطلمي­پوشاندند؟

يکي از مصاديق اصلي آيه مذکور اين بود که علماي اهل کتاب طبق آنچه در کتب دينيشان آمده بود تحذير پيروانشان از مدعيان دروغين نبوت بود و از اين حق براي تکذيب پيامبر اکرم استفاده نمودند.

عن العسكرى (عليه السلام): «خاطب اللّه بها قوماً من اليهود ألبسوا بالباطل بأن زعموا أ نّ محمّدا ًصلى الله عليه و آله نبىّ و أ نّ علياً و صىّ ولكنّهما يأ تيان بعد وقتنا بخمس مائة سنة»

8- معلوم اهل کتاب چه بود که خداوند مي­فرمايد «و انتم تعلمون»؟

چند احتمال وجود دارد 1- علم دارند اما علم خود را کتمان مي­کنند. 2- علم به حق بودن رسول اکرم و کتمان آن 3-ذکر مطلق علم به اين معنا که شما از اهل علم و دانشيد4-علم به تشخيص حق از باطل

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره بقره (نشریه هادی شماره97)