سلام علی آل یاسین...(295)

مقدمه نشریه هادی شماره 108

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

...

أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛

....

اشارات

نكاتي درباره «شهادت»

الف. شرط شهادت دادن

شهادت لفظي (اداي شهادت در محكمه عدل) تنها در امور قطعي جايز است از رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره شهادت پرسيدند فرمود اگر مانند آفتاب برايتان روشن است، شهادت دهيد؛ وگرنه رها كنيد ».[ وسائل الشيعه، ج 27، ص342.]

 

پس زماني مي‌توان بر چيزي شهادت داد كه قبل از آن، تحمّل شهادت شده‌باشد؛ يعني آنچه در مقام اداي شهادت بيان مي‌شود، يا بالمعاينه مشاهده شده باشد يا آنكه دليل قطعي غير قابل خدشه براي آن وجود داشته باشد؛ چون همان طور كه گذشت، شهادت به معناي حضور و ادراك حضوري است. بنابراين، شهادت در امور محسوس و مشهود يا امور معقولي كه همانند محسوس باشد، مقبول است، اما در امور حدسي ـ هرچند كه حدس قوي باشد ـ مقبول نيست و اساساً شهادت بدان اطلاق نمي‌گردد. بدين ترتيب، شهادت تقليدي بدون يقين در توحيد پذيرفته نمي‌شود.البته مشاهده هر چيزي متناسب با همان چيز است.

ب. آثار شهادت به توحيد

شهادتِ لفظي آثاري دارد كه عمده آن مربوط به فقه است؛ مانند اينكه جان و مال كسي كه لفظاً شهادت به توحيد دهد، محترم، بدنش پاك، ازدواج و معامله با او رواست و پس از مرگ، به سنّت مسلمانان تجهيز و در قبرستان آنان دفن خواهد شد، ليكن ثمره كلامي شهادت در صورتي ظاهر مي‌شود كه ايمان انسان از مرتبه شهادت لفظي بگذرد و به اندرون وي راه يابد و هرچه بيشتر در قلب رسوخ كند، آثار بيشتري خواهد داشت.

سيّد ساجدان و زينت عابدان (عليه‌السلام) در مقام نيايش با پروردگار عرضه مي‌داشت:

خدايا! عده‌اي با زبان ايمان آوردند تا خونشان محفوظ بماند و به خواسته‌هايشان رسيدند و ما با زبان و قلب ايمان آورديم تا از ما بگذري و خطايمان را بپوشاني. پس ما را نيز به آرزويمان برسان...: «فإنّ قوماً آمنوا بألسنتهم ليحقنوا بِهِ دماءَهم فأدركوا ما أمّلوا و إنّا آمنّا بك بألسنتنا و قلوبنا لتعفو عنّا فأدْركنا ما أمّلنا... ».[ بحار الانوار، ج95، ص88.]

تفاوت آيات با يكديگر

همان‌طور كه اشاره شد، اين جمله زيارت، برگرفته از آيه (شهداللَّه أنّه لا إله إلاّهو... ) است. برخي از آيات قرآن كريم، از جمله همين آيه، برجستگي ويژه‌اي دارند؛ به گونه‌اي كه از غرر آيات قرآن حكيم به حساب مي‌آيد. توضيح اينكه بي‌ترديد، همه آيات و سوَر قرآن كريم، نور است و هيچ كلمه‌اي از كلمات آن را بدون وضو نمي‌توان مسّ كرد و در اين جهت، كلماتي مانند: اللَّه، رحمن، رحيم، عليم، حكيم و ساير اسما و صفات حسناي الهي و كلماتي مانند: شيطان، كلب، فرعون، ابي‌لهب و امثال آن كه اسم براي موجوداتي پليد و نحس ونجس است، تفاوتي با يكديگر ندارد؛ زيرا همه اينها، كلمات قرآن كريم و كلام خداي سبحان است، ليكن اين حكم، يعني تساوي آيات، صرفاً يك حكم فقهي است، در حالي كه از جهت معارف و محتوايي كه دربردارند، هرگز نمي‌توان آنها را برابر با يكديگر دانست؛ زيرا اندكي تأمّل در آيات و سوَر نشان مي‌دهد كه برخي از آنها از برجستگي ويژه‌اي برخوردارند؛ مثلاً فضايلي كه براي سوره توحيد ذكر شده، هرگز براي سوره مسد وجود ندارد؛ چنان كه از نظر فصاحت و بلاغت نيز آيات قرآن در يك سطح نيستند، گرچه حلاوت و دل‌نگيزي همه قرآن در حدّ اعجاز است؛ امام صادق (عليه‌السلام) از پدران خود، از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل كرده است: هنگامي كه خداوند اراده كرد فاتحةالكتاب، آيةالكرسي، آيه (شهد اللَّه أنّه لا إله إلاّ هو... ) و آيه (قل اللّهم مالك الملك... بغير حساب) را نازل كند، به عرش چسبيدند؛ به‌گونه‌اي كه بين آنها و بين خداوند متعالي حجاب و فاصله‌اي نبود و گفتند: خدايا آيا ما را به سراي معصيت و 

و نزد كساني كه مرتكب گناه تو مي‌شوند، نازل مي‌كني، در حالي كه ما به طهارت و قدس آويخته‌ايم؟ خداوند در پاسخ فرمود: به عزّت و جلالم سوگند! هيچ كس پس از نمازي شما را قرائت نمي‌كند جز آنكه در بهشت اسكانش مي‌دهم، هر روز با چشم مكنون خود، هفتاد بار به او نگاه ترحّم‌ميز مي‌كنم، هر روز هفتاد حاجت را از او برآورده مي‌كنم كه كوچك‌ترين آن مغفرت است، از هر دشمني پناهش مي‌دهم و ياري‌ش مي‌كنم، مانعي از داخل شدن به بهشت ندارد تا بميرد: نورالثقلين، ج1، ص322، (به نقل از مجمع‌البيان]

بحثي درباره اسما و صفات الهي

الف. معناي اسم

اسم در لغت به لفظي گفته مي‌شود كه سِمَه و نشانه براي چيزي باشد و بر آن دلالت كند و شنونده با شنيدن آن به معناي ويژه‌اي منتقل شود. از نظر اهل معرفت نيز اسماي خدا علامت‌هاي ذات مقدّس اوست كه بشر مي‌تواند به وسيله آنها آگاهي ناقصي از ذات او پيدا كند. در تبيين آن مي‌گويند: اسم الهي عبارت است از ذات با صفتي معين از صفات الهي و تجلّي‌اي از تجليّاتش؛ مثلاً اگر ذات اقدس الهي با صفت رحمت واسعه جلوه كند، اسم «رحمان» پديد مي‌آيد و اگر با صفت رحمت خاصّه جلوه كند، اسم «رحيم» پديد مي‌آيد و اگر با صفت انتقام متجلّي شود، اسم «المنتقم» پديد مي‌آيد. به عبارت ديگر، اگر ذات به تعيّن خاصّي متعيّن شود و منشأ اثر گردد، اسم الهي تحقّق مي‌يابد و چون هر تجلّي او منشأ اثر مخصوصي است و چيزي خلق مي‌شود، هر موجودي از موجودات عالم را اسم اللَّه مي‌دانند؛ زيرا همه موجودات، نشانه خدا هستند.

ب. اسماي تسبيحي و تقديسي

اسم‌ها از نظر تبيين خصوصيت، دو گونه است:

يكم. اسم‌هايي كه بيانگر قبح يا نقص است؛ مانند ظالم، فقير، ضعيف و... .اين‌گونه اسامي هرگز جزو اوصاف ذات اقدس الهي قرار نمي‌گيرد و اسم‌هايي نظير سبحان، سبّوح و... كه اسم‌هاي تسبيحي ناميده مي‌شود، براي مبرّا و منزّه كردن آن ذات پاك از اين گونه صفات است.

دوم. اسم‌هايي كه بيانگر حُسن يا كمال و جمال است كه خود نيز به دو دسته حَسَن و اَحسَن تقسيم مي‌شود.

1. اسم «حسن» به اسمي گفته مي‌شود كه بيانگر كمال باشد، ليكن كمالي كه محدود و همراه با نقص است و تجريد موصوف از آن نقص مقدور نباشد؛ مثل شجاع و عفيف كه همواره حكايت از جسمانيت موصوف خود مي‌كند. ذات اقدس الهي هرگز به اين قبيل اسم‌ها نيز وصف نمي‌شود. اسماي تقديسي، مانند قُدّوس براي تنزيه خداوند، از كمالات محدود و ناقص است.

2. اسم «اَحْسَن»، اسمي است كه بيانگر كمال بوده، تجريد نقص از آن ممكن باشد؛ مانند عالم، حي، قادر و... . اين‌گونه اسم‌ها اگر به انسان نسبت داده شود، با كيفيّت و لوازم ماديت همراه است، ليكن تجريد آن از اين نقايص مقدور است. تنها اين گروه از اسما وصف خداي سبحان قرار مي‌گيرد: للَّه الأسماء الحسني

تذكّر: در تفاوت تسبيح و تقديس كه خلاصه آن چنين است: تسبيح، تنزيه و مبرّا كردن خدا از نقص و عيب است، در حالي كه تقديس، مبرّا كردن او از كمال محدود و ناقص است. بنابراين، تقديس، مرحله‌اي بالاتر از تسبيح و نسبتِ بين اين دو، عموم و خصوص مطلق خواهد بود؛ زيرا تقديس خداوند، خود به خود تسبيح او نيز خواهد بود، اما تسبيح او ملازم تقديس وي نيست. فرشتگان نيز با تقديم تسبيح گفتند: نه تنها تسبيح‌گوي تو هستيم، بلكه تو را تقديس نيز مي‌كنيم: نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك  (سوره بقره،آیه30)

د. تفاوت اسم و صفت

«اسم» با «صفت»، تفاوت حقيقي ندارد؛ جز اينكه اصطلاحاً صفت به چيزي گفته مي‌شود كه دلالت بر معنا وتعيّن مي‌كند كه ذات، متّصف و متلبّس به آن معنا وتعيّن مي‌شود، اما اسم، چيزي است كه دلالت بر ذات متّصف به آن صفت وتعيّن مي‌كند. بنابراين، حيات، علم، قدرت، اراده و مانند آن صفت شمرده مي‌شود، اما حي، عالم، قادر، مريد و... اسم به شمار مي‌آيد.

نكاتي درباره توحيد

الف. مبدأ معرفت

همان طور كه حقيقت يكتا ويگانه ذات اقدس الهي در قلمرو هستي مبدأ آغازين هر موجود ومنتهاي پاياني آن است: (هو الأوّل والا‌خر)[2]، معرفت آن حقيقت واعتراف به اَحَدّيت و واحديَّت او نيز مبدأ معرفتي هر شناخت ومرجع علمي آن است؛ لذا در دعاي عصر غيبت ـ كه امام صادق (عليه‌السلام) آن را به زراره آموخت ـ چنين آمده است:

«اللّهم عرّفني نفسك فإنّك إن لَم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيّك اللّهم عرّفني رسولك فإنّك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك اللّهم عرّفني حجّتك فإنّك إن لَم تعرّفني حجّتك ضللتُ عن ديني».

صادق آل رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در اين دعا به زراره آموخت كه معرفت نيز بايد از آن سو باشد، يعني همان‌طور كه بدون راهنمايي امام نمي‌توان دين را شناخت وبدون معرفي پيامبر، شناخت امام معصوم ممكن نيست، بدون معرفي خدا نيز شناخت پيامبر او امكان ندارد، چنان‌كه خداشناسي نيز بايد با معرفي خود او باشد.

ب. تجلي توحيد در زيارت جامعه

زيارت جامعه كبيره كه به مثابه تفسير مقام عترت طاهرين (عليهم‌السلام) وتحرير نبوّت وامامت ارائه شده در جامه خلافت وشرح آنان در كسوت ولايت است سهم شجره طوباي توحيد را همچنان در رأس معارف خود قرار داده است؛ لذا پيش از عرض ادب در فِناي مقربان معصوم (عليهم‌السلام) چراغ توحيد را برافروخته است….

انشااالله ادامه دارد

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها سلام علی آل یاسین...(295)