تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 114)

إنّ الله اصطفي ادم و نوحاً و ال ابراهيم و ال عمران علي العالمين (33)

ذرّيّة بعضها من بعض و الله سميع عليم (34)

 گزيده تفسير

اين آيه برگزيدگاني را كه پيروي آنان واجب است معرفي مي‌كند.

مكتب الهي مكتب مصطفاست و از اين‌رو پيروان آن اهل صفوه و صفا و در عقايد، اخلاق و اعمال صاف و بي‌تيرگي‌اند و خداوند با توفيق و تأييد و تهيه وسايل و هدايت، خواسته است آنان صاف و خالص باشند.

حضرت آدم، نوح، آل‌ابراهيم (خود حضرت ابراهيم و نسل پاك و صالح وي) و آل‌عمران (پدر حضرت مريم) عليهم‌السلام افزون بر مجتبا و مختار بودن مصطفا نيز هستند. اين اصطفا كه نسبي و مسبوق به اصطفاي نفسي است، صفوتي خاص و مراد از آن زعامت كبرا و رهبري يا اول بودن در رساندن پيام الهي است.

 

خداوند سبحان از مجموع عالمين يعني همه‌جوامع بشري يا مجموعه جن و انس يا عوالم علم و عمل كه فرشتگان را نيز شامل است آن مجموعه را برگزيد كه نسبت به اين مجموع افضل است.

اين برگزيدگان همه از يكديگر و از يك واقعيت و نور و در صفاتي كه سبب اصطفاي آنان بر عالميان شده مشترك‌اند و در صفات فضيلت جداي از هم نيستند، بنابراين، افزون بر رابطه پدري و نسبي، پيوندي بالاتر و ناگسستني دارند و سلسله پيام‌آوران الهي از آدم تا نوح و آل‌ابراهيم و آل‌عمران، در مسئله اصطفا مانند خود پيام الهي به يكديگر پيوسته‌اند و پي در پي و به گونه مرتبط و متصل آمدند و اين عمود و اصل و ريشه در هيچ نقطه‌اي از اين سلسله قطع نشده است.

خداوند شنوا و دانا، با علم به اسرار انسان‌ها و شايستگي آنان، مي‌داند چه كسي را مصطفاي خود قرار دهد و گزينش او گزاف، بي‌هدف، بيهوده و بدون معيار و زمينه نيست.

تفسير

مفردات

اصطفي: «اصطفاء» يعني ميل، رغبت و خواستن اينكه كسي يا چيزي خالص و صاف باشد. «اصطفي الله»، يعني خدا خواست چيزي يا كسي صاف و خالص باشد و اين را با توفيق و تأييد و تهيّه وسائل و هدايت (اگر شخص مستعد و در صراط حق باشد) فراهم مي‌كند.

تذكّر: 1. بعداً روشن مي‌شود كه اصطفاء دو قسم است: نفسي و نسبي. اصطفاء در اين آيه همانا اصطفاي نسبي است كه با حرف «علي» استعمال شده است.

2. اگر الفاظ براي مفاهيم عام كه از آن به ارواح معاني تعبير مي‌شود وضع شده باشند، اصطفاء، در معقول و محسوس به يك معناست و چنانچه براي معاني مادي وضع شده باشد و اطلاق آن‌ها در معاني مجرّد از باب توسّع و عنايت باشد، اصطفاي معنوي از سنخ تشبيه معقول به محسوس است و از اين مطلب گاهي به «تمثيل معلوم به مرئي» ياد مي‌شود.

آدم: «آدم» بر وزن اَفعل، كلمه عربي است و آنچه قوي‌تر به نظر مي‌رسد آن است كه اين كلمه اوّلاً به اعتبار معناي وصفي‌اش بر حضرت آدم(عليه‌السلام) اطلاق شده است نه به عنوان علميت؛ سپس عَلَم بالغلبه براي او قرارداده شده است.

نوحاً: واژه نوح در عبري و سرياني به معناي سكون، اطمينان و راحتي است.

عمران: عمران در لغت عبري عِمرام تلفّظ مي‌شود.

پدر موسي و هارون(عليهماالسلام)، عمران بن قاهاث بن لاوي بن يعقوب است و پدر حضرت مريم(عليهاالسلام)، عمران بن ماثان بن يعاقيم از فرزندان داود نبي(عليه‌السلام) است. ميان اين دو عمران، 1800 سال فاصله بوده است.

مراد از آل عمران در آيه مورد بحث، پدر مريم(عليهاالسلام) است. حضرت موسي(عليه‌السلام) و پدرش و فرزندان آن دو از آل ابراهيم هستند.

آل: اخصّ از «اهل» است، زيرا اهل به زمان و زمين اضافه مي‌شود؛ مانند «اهل فلان عصر» و «اهل فلان شهر»؛ ولي آل فقط به شخص اضافه مي‌شود.

عالمين: اگر دليلي بر انصراف آن نباشد، شامل فرشتگان نيز مي‌شود.

تناسب آيات

پس از اينكه خداي سبحان در آيه پيشين مردم را به اطاعت خدا و رسول فراخواند و اعلام كرد كافران را دوست ندارد، اينك برگزيدگاني را معرفي مي‌كند كه پيروي‌شان واجب است 1. اين آيات در عين اينكه شروع داستان‌هاي مربوط به حضرت عيسي(عليه‌السلام) و احتجاج با اهل كتاب در اين باره است، پيوند ميان آيات گذشته و آينده مربوط به اهل كتاب را نيز برقرار مي‌سازند.

***

اهل صفوه

از تعبير اصطفاء استفاده مي‌شود كه انسان‌ها دوگونه‌اند: برخي تيره و كدر و بعضي صاف و بي‌تيرگي. منشأ تيرگي يا صفا نيز عقايد، اخلاق و اعمال آن‌هاست.

آنان كه از مكتب الهي پيروي مي‌كنند، از آنجا كه مكتبشان مصطفاست، خود نيز اهل صفوه و صفايند و از ميان آنان عدّه‌اي كه از اولويت و صفاي بيشتري برخوردارند اصطفا مي‌شوند.

پيروان مكتب‌هاي الحادي، وجودشان پر از پليدي است و اهل رجس و رجزند: ﴿اِنَّمَا المُشرِكونَ نَجَس (سوره توبه، آيه 28)

اصطفاء، اجتباء و اختيار

در قرآن كريم، عناوين اصطفاء، اجتباء و اختيار درباره انبيا(عليهم‌السلام) به كار رفته است. اجتباء و اختيار در جايي به كار مي‌رود كه شخصي به سبب فضيلت‌هاي معنوي برگزيده شود؛ يا به نبوّت برسد.

اصطفاء در آيه مورد بحث، صفوه خاصّي است كه تنها شامل پيامبراني مانند حضرت آدم، حضرت نوح و آل ابراهيم و آل عمران(عليهم‌السلام) مي‌شود. كساني كه مصطفايند، مجتبا و مختار نيز هستند.

از مجموع آيات مربوط به اصطفاء، اجتباء و اختيار روشن مي‌شود كه اولاً برخي از پيامبران، علاوه بر مجتبا و مختار بودن، مصطفا نيز هستند؛ ثانياً مجتبا يا خيرةالله بودن، غير از اصطفا در آيه مورد بحث است، از اين‌رو مي‌شود كسي مصطفا باشد چنان كه فرمود: ﴿واِنَّهُم عِندَنا لَمِنَ المُصطَفَينَ الاخيار (سوره ص، آيه 47) امّا اصطفاي آيه مورد بحث شامل او نشود، زيرا مراد از اين اصطفاء، يا زعامت كبرا و رهبري است؛ يا اوّل بودن در رساندن پيام الهي.

قرآن كريم پيامبران اولوا العزم را از مقامي برتر از مقام‌هاي مزبور برخوردار مي‌داند و آنان را حتّي از آدم (عليه‌السلام) كه داراي اصطفاي خاصّي است، با عظمت‌تر مي‌داند و در آيه‌اي كه در اين خصوص نازل شده است، جز از پيامبران اولواالعزم نامي به ميان نياورده است: ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدّينِ ما وصّي بِهِ نوحًا والَّذي اَوحَينا اِلَيكَ وما وصَّينا بِهِ اِبرهيمَ وموسي وعيسي اَن اَقيموا الدّينَ ولاتَتَفَرَّقوا فيهِ كَبُرَ عَلَي المُشرِكينَ ما تَدعوهُم اِلَيهِ اللهُ يَجتَبي اِلَيهِ مَن يَشاءُ ويَهدي اِلَيهِ مَن يُنيب (سوره شوري، آيه 13)

تذكّر: عنوان‌هاي ياد شده ممكن است مصداق واحد داشته باشند؛ ليكن اين عناوين مترادف نيستند كه مفهوم همه آن‌ها يكي باشد و چون مترادف هم نيستند، ويژگي مفهومي هر يك ملحوظ است و براي رعايت آن ويژگي‌ها در هر آيه يكي از آن عناوين كه مناسب‌تر است انتخاب مي‌شود.

اقسام اصطفاء

در قرآن كريم دو نوع اصطفاء مطرح است:

1. اصطفاي نفسي كه درباره شخص يا چيزي است كه في نفسه مصطفا و ناب است؛ مانند ﴿ومَن يَرغَبُ عَن مِّلَّةِ اِبرهيمَ اِلاّمَن سَفِهَ نَفسَهُ ولَقَدِ اصطَفَينهُ فِي الدُّنيا واِنَّهُ فِي الاءخِرَةِ لَمِنَ الصّلِحين (سوره بقره، آيه 130) و ﴿واذكُر عِبدَنا اِبرهيمَ واِسحقَ ويَعقوبَ اُولِي الايدي والابصر* اِنّا اَخلَصنهُم بِخالِصَةٍ ذِكرَي الدّار ٭ واِنَّهُم عِندَنا لَمِنَ المُصطَفَينَ الاخيار (سوره ص، آيات 47 ـ 45) ذوات مقدّسي كه نام برخي از آنان در آيات مزبور آمده است از اصطفاي نفسي برخوردارند.

2. اصطفاي نسبي كه در سنجش رجحان و برتري مشخّص مي‌شود؛ مانند آنچه در ماجراي طالوت آمده است: ﴿وقالَ لَهُم نَبِيُّهُم اِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَكُم طالوتَ مَلِكًا قالوا اَنّي يَكونُ لَهُ المُلكُ عَلَينا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلكِ مِنهُ ولَم يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللهَ اصطَفهُ عَلَيكُم وزادَهُ بَسطَةً فِي العِلمِ والجِسمِ واللهُ يُؤتي مُلكَهُ مَن يَشاءُ واللهُ وسِع عَليم (سوره بقره، آيه 247) آيه مورد بحث از همين قبيل است؛ يعني اصطفا در آن نسبي است، زيرا با كلمه «علي» به كار رفته است.

در برخي از آيات قرآن كريم، اصطفاي نفسي و نسبي هر دو آمده است؛ مانند ﴿واِذ قالَتِ المَلئِكَةُ يمَريَمُ اِنَّ اللهَ اصطَفكِ وطَهَّرَكِ واصطَفكِ عَلي نِساءِ العلَمين (سوره آل عمران، آيه 42) اصطفاي نخست، نفسي و اصطفاي دوم، نسبي است، زيرا در اصطفاي دوم سخن از برتري حضرت مريم(عليهاالسلام) بر زنان ديگر است.

با اين بيان، روشن شد كه اصطفاء در آيه مورد بحث نسبي است، هر چند اصطفاي نسبي نيز مسبوق به اصطفاي نفسي است.

محور اصطفاء

برخي مفسّران عقيده دارند كه در ﴿اِنَّ اللهَ اصطَفي ءادَمَ... مضاف حذف شده است و عبارت چنين است: «إنّ الله اصطفي دين آدم... » ليكن اين سخن بي‌دليل است، چون اگر هم معيار اصطفا دين باشد و دين در قلب كسي رسوخ كند، آن شخص مصطفا خواهد شد، چنان كه اميرمؤمنان(عليه‌السلام) به رسول اكرم‌صلي الله عليه و آله و سلم درباره فاطمه زهرا(عليهاالسلام) عرض مي‌كنند: قلّ يا رسول الله عن صفيّتك صبري ! (نهج البلاغه، خطبه202) ايشان «صفوت» را به خود حضرت زهرا(عليهاالسلام) اسناد داده‌اند.

آري، همان‌گونه كه رسوخ علم در جان كسي آن شخص را واقعاً عالم مي‌كند و نيز پيروي از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم واقعاً فرد را محبوب مي‌سازد، تبعيت از دين مصطفا نيز واقعاً شخص را اهل صفوه و صفا (مصطفي) خواهد كرد.

دين اسلام كه همان تسليم فرمان خداوند شدن در عقيده، اخلاق و اعمال است، محور اصطفاء است، و انحراف از آن، مايه تيرگي است، بنابراين انساني مصطفاست كه متديّن به چنين ديني باشد و هرچه بيشتر دين‌شناس و ديندار باشد، صاف‌تر خواهد بود.

اصطفاي حضرت آدم

اين فرضيه كه حضرت آدم(عليه‌السلام) پدر و مادر داشته؛ ولي داراي ادراك ضعيف بوده، در نتيجه غير مسئول بوده و خداي سبحان حضرت آدم(عليه‌السلام) را از ميان آنان برگزيده و بر جهانيان برتري داده است، پنداري است باطل، زيرا خداي سبحان خلقت حضرت مسيح(عليه‌السلام) را به خلقت حضرت آدم(عليه‌السلام) تشبيه مي‌كند: ﴿اِنَّ مَثَلَ عيسي عِندَ اللهِ كَمَثَلِ ءادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُن فَيَكون (سوره آل عمران، آيه 59)

يعني همان‌گونه كه حضرت عيسي(عليه‌السلام) از پدر آفريده نشد، حضرت آدم(عليه‌السلام) نيز بدون پدر و مادر آفريده شد.

آري روايات، حاكي از وجود نسل‌هايي قبل از حضرت آدم(عليه‌السلام) هستند؛ ولي مسلّم آن نسل‌ها منقرض شده‌اند و نسل كنوني به آدم و حوايي مي‌رسد كه از پدر و مادري متولّد نشده‌اند، بنابراين نمي‌توان پذيرفت كه حضرت آدم(عليه‌السلام) از پدر و مادري هر چند غير مسئول و ضعيف خلق شده باشند. اگر چنين باشد، احتجاج قرآن كريم با نصارا نمي‌تواند اين شبهه آنان را كه حضرت مسيح(عليه‌السلام) پسر خداست، برطرف كند، زيرا آنان به همين دليل كه نمي‌توان پذيرفت كسي بدون پدر به صحنه وجود قدم بگذارد، حضرت مسيح(عليه‌السلام) را نعوذ بالله ابن الله معرّفي كرده‌اند.

اصطفاي مجموع در مقابل مجموع

خداي سبحان كه بر همه چيز محيط است، هميشه انسان‌ها را در سويي و پيامبران(عليهم‌السلام) را در طرف ديگر ترسيم مي‌فرمايد و چون پيامبران الهي بر مجموعه‌انسان‌ها مزيّتي خاص دارند، لايق اصطفاء هستند: ﴿اَللهُ اَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَه (سوره انعام، آيه 124) از اين‌رو عدّه‌اي را بر مي‌گزيند و انسان‌ها را امّت آنان قرار مي‌دهد.

منظور از «اصطفاء علي العالمين»، مجموع در برابر مجموع است؛ نه جميع در برابر جميع، وگرنه تناقض لازم مي‌آيد: اگر «اصطفاء علي العالمين» به معناي برتري هر يك از آدم، نوح، آل ابراهيم و آل عمران(عليهم‌السلام) بر هر فردي از عالميان باشد، لازمش آن است كه مثلاً حضرت آدم(عليه‌السلام) بر حضرت نوح(عليه‌السلام) افضل باشد و حضرت نوح(عليه‌السلام) نيز از حضرت آدم(عليه‌السلام) و اين تناقض است، بنابراين مراد آن است كه خداوند از مجموع مردم جهان، مجموعه‌اي را برگزيده است كه نسبت به آن مجموع افضل است، هرچند هر يك از آن برگزيدگان از افراد عصر خود برتر باشند، چنان كه درباره حضرت مريم(عليهاالسلام) فرمود: ﴿...يمَريَمُ اِنَّ اللهَ اصطَفكِ وطَهَّرَكِ واصطَفكِ عَلي نِساءِ العلَمين (سوره آل عمران، آيه 42.)

﴿علَمين يا همه جوامع بشري است؛ يا مجموعه جنّ و انس يا عوالم علم و عمل كه حتّي فرشتگان را نيز شامل شود، در نتيجه نامبردگان در آيه از فرشتگان نيز برتر خواهند بود.

مراد از آل ابراهيم و آل عمران

از ديدگاه لغوي، آل ابراهيم، شامل تمامي فرزندان آن حضرت از صلب اسماعيل و اسحاق مي‌شود؛ امّا به قرينه داخلي (اصطفاء)، آل ابراهيم تنها خود حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) و نسل پاك و صالح آن حضرت را دربرمي‌گيرد، چنان‌كه اگر مي‌فرمود آل نوح، شامل فرزندِ معروف نوح نمي‌شد، زيرا درباره فرزند نوح فرمود: ﴿اِنَّهُ لَيسَ مِن اَهلِكَ اِنَّهُ عَمَل غَيرُ صلِح (سوره هود، آيه 46) بنابراين فرزند ظاهري حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) كه از دين آن حضرت اعراض مي‌كند، مصطفا نيست: ﴿ومَن يَرغَبُ عَن مِّلَّةِ اِبرهيمَ اِلاّمَن سَفِهَ نَفسَه (سوره بقره، آيه 130)

اگر مراد از «عمران» پدر حضرت موساي كليم(عليه‌السلام) باشد، حضرت موسي(عليه‌السلام)، هارون و ديگر پيامبران اين سلسله، آل عمران به حساب مي‌آيند؛ ولي چنانچه مراد پدر حضرت مريم(عليهاالسلام) باشد، مريم و مادرش و حضرت عيسي(عليه‌السلام) و سلسله بعد از آنان، آل عمران به شمار مي‌روند.

به قرينه آيات بعدي، مناسب‌تر است آل عمران همان حضرت مسيح(عليه‌السلام) و منسوبان آن حضرت باشد، زيرا در آن آيات پيدايش و پرورش حضرت مريم(عليهاالسلام)، ولادت حضرت مسيح(عليه‌السلام) و مناظره نصارا با پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم مطرح شده است.

اتحاد فرستادگان الهي

جمله ﴿ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعض در حكم تعليل آيه پيشين است؛ بدين معنا كه اگر سؤال شود چرا اين افراد برگزيده شدند، در پاسخ گفته مي‌شود كه اينان همه از يك واقعيت و نورند، بنابراين تبعيض در آيه دو جانبه است؛ يعني از يكديگرند. اين گونه ارتباط به انبيا، اوليا و انسان‌هاي پاكيزه اختصاص ندارد، بلكه در ناپاكان و اهل نفاق نيز چنين پيوندي هست، زيرا قلب كه محور ارتباط است، يا مريض است يا سالم؛ اهل نفاق نيز كه قلبي مريض دارند، از يكديگرند و به هم شبيه‌اند.

قرآن كريم درباره اهل نفاق مي‌فرمايد: ﴿في قُلوبِهِم مَرَض (سوره بقره، آيه 10) ﴿المُنفِقونَ والمُنفِقتُ بَعضُهُم مِن بَعض(سوره توبه، آيه 67) سرّ آنكه اينان از يكديگر محسوب مي‌شوند آن است كه اين‌ها همانند نسبت مشركان با يكديگر مشمول آيه ﴿تَشبَهَت قُلوبُهُم (سوره بقره، آيه 118) هستند و درباره انسان‌هاي سليم القلب، مانند انبيا و اوليا و صالحان مي‌فرمايد: ﴿اِلاّمَن اَتَي اللهَ بِقَلبٍ سَليم (سوره شعراء، آيه 89) و در آيه مورد بحث مي‌فرمايد: ﴿ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعض.

نتيجه آنكه پيامبران همه از سلامت قلب برخوردار و همگي ابعاض يك حقيقت و نورند؛ نيز از تعبير ﴿ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعضبرداشت مي‌شود كه سلسله پيام‌آوران الهي، مانند خود پيام الهي به يكديگر پيوسته‌اند. خداي سبحان درباره پيوستگي پيام الهي مي‌فرمايد: ﴿وَلَقَد وَصَّلنا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرون (سوره قصص، آيه 51) يعني پيام خود را پيوسته به مردم رسانيديم. درباره به هم پيوسته بودن پيام‌آوران الهي نيز مي‌فرمايد: ﴿ثُمَّ اَرسَلنا رُسُلَنا تَترا (سوره مؤمنون، آيه 44) يعني پيام‌آوران الهي پي در پي و به گونه‌اي مرتبط و متّصل آمدند.

تذكّر: كلمه ﴿ذُرِّيَّة تنها گوياي رابطه پدري و نسبي نيست، زيرا پر واضح است كه آل ابراهيم از فرزندان ابراهيم(عليه‌السلام) به شمار مي‌آيند، بنابراين افزون بر چنين پيوندي، به ارتباطي بالاتر نياز است؛ از آن‌گونه پيوندي كه ميان پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و امام حسين(عليه‌السلام) وجود داشت كه درباره‌اش فرمود: حسين منّي و أنا من حسين (الارشاد، ج2، ص127؛ بحار الانوار، ج43، ص261)؛ يا رابطه‌اي مانند پيوند آن حضرت با اميرمؤمنان(عليه‌السلام) كه حاكي از يگانگي آن دو بزرگوار است، چنان كه فرمود: من علي هستم و علي من (الامالي، مفيد، ص68؛ بحار الانوار، ج26، ص3).

گزينش براساس شايستگي

ذكر دو وصف «سميع» و «عليم» الهي براي آن است كه كسي نپندارد كار خداوند معاذ الله گزاف، بي‌هدف و بيهوده است و بدون هيچ معيار و زمينه‌اي گروهي را برگزيده است.

انسان‌ها گاهي براي انجام دادن كاري افرادي را برمي‌گزينند كه شايستگي لازم را ندارند، چنان كه موساي كليم(عليه‌السلام) از ميان قوم خود هفتاد نفر را برگزيد: ﴿واختارَ موسي قَومَهُ سَبعينَ رَجُلاً لِميقتِنا (سوره اعراف، آيه 155) ولي پس از مدّتي خلاف انتظار عمل كردند.

درباره اختيار و اصطفاي خداي سبحان چنين چيزي محال است. خداوند به سامري و بلعم باعورا فضيلت علمي داد؛ امّا هرگز به آنان مقام ملكوتي نداد، زيرا اگر خدا به چنين كساني سمت خلافت، رسالت و نبوّت بدهد، و در كار آن‌ها خلاف حكمت ظاهر شود، مردمْ ديگر به فرستاده‌هاي الهي اطمينان نخواهند كرد.

قرآن كريم نيز بدين معنا اشاره فرموده است: ﴿واِذَا جائَتهُم ءَايَة قالوا لَن نُؤمِنَ حَتّي نُؤتي مِثلَ ما اوتِي رُسُلُ اللهِ اَللهُ اَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَه (سوره انعام، آيه 124) يعني وقتي آيات الهي تلاوت مي‌شود، مي‌گويند كه ايمان نخواهيم آورد، مگر بر ما نيز وحي نازل شود؛ غافل از اينكه چنين مقام و مسئوليتي شايستگي مي‌خواهد و خدا مي‌داند رسالتش را به چه كسي بدهد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 114)