حکمت متعالیه استاد یزدان پناه 73
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: فلسفه و حکمت
- منتشر شده در 09 مهر 1392
- نوشته شده توسط محسن
- بازدید: 1650
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش ابو علی سینا در شکل گیری حکمت اسلامی
بوعلی متوفای 428 است که تقریبا 90 سال با فارابی فاصله دارد. خود بوعلی میگوید کارهای علمی اش را در سن بیست سالگی تمام کرده است . با توجه به تاریخ فوت فارابی که حدود 340 میباشد تا 390 که بوعلی بیست ساله است حدود 50 سال فاصله می باشد.
زندگی نامه وی در مقدمه بسیاری از کتب آمده. تاریخ الحکما قفطی هم آن را بیان کرده است. حتی در بحث شراب خوردن بوعلی را مطرح کرده است. وی میگوید بوعلی شراب نوشید تا شاداب باشد برای درس خواندن و صبح او را در مصلی یافتیم. بنظر میرسد این شراب آن شراب حرام نیست. چرا که خود بوعلی در رساله عهد میگوید شراب را حتی برای درمان نیز نباید نوشید.حال و هوایی که بر بوعلی حاکم است به هیچ وجه با شراب و غنا تناسب ندارد و معلوم نیست این عبارات را چگونه باید توجیه نمود . حتی در مورد صوت خوش میگوید صت خوشی که به عالم ناسوت دعوت کند را نباید شنید. آن چه در مجموع آثار وی مشهود است این عبارات در مورد او محلی ندارد .
فضاهای فکری موجود در زمان بوعلی :
درباره آشنایی وی با آثار پیشینیان خودش میگوید که من اغراض مابعد الطبیعه فارابی را خوانده است و با بسیاری از آثار او آشنایی داشته و به آن هم عنایت دارد. اسماعیلیان را نیز وی مشیناخته و با آناه آشنا بوده است . در سال 300 که اشعری اندیشه خود را ابراز کرد و بعد ادامه یافت این اندیشه در دوره بوعلی مطرح است. معتزله هم که از قبل وجود داشت. لذا در زمان او اندیشه های کلامی وجود داشت. فارابی در زمان خود با اندیشه های کلامی برخوردی داشت به این نحو که اولا بعد از ملت و دین کلام مطرح است و ثانیا کلام در معنای سطحی دین میماند . اما اینکه به نقد کلام بپردازد این را نمیشد دید . اما در بوعلی این نقد هم صورت میگیرد . تقابلی با کلام ایجاد میکند. بوعلی نسبت به عرفان اسلامی تمایل نشان میدهد که همان دوره اول عرفان اسلامی باشد و وی سر این سفره مینشییند.
بو علی با این دو دیدگاه هم در ارتباط است . البته کسانی به نام ظاهرگرایان هم وجود دارند که فقط به ظواهر متون دینی اکتفا میکنند . وی بعد از معالجه سامان بن نوح به کتابخانه وی دست می یابد و آثار بسیاری را در آنجا میبیند .
حال بوعلی در این فضا کارهایی را انجام میدهد که در تشکیل فلسفه اسلامی موثر است .
بررسی تاثیر بوعلی بر روند شکل گیری فلسفه اسلامی :
مانند بحث از فارابی ، بحث از بوعلی را هم با بحث وحی آغاز میکنیم زیرا موضع گیری نسبت به وحی در شاکله فکری فیلسوف بسیار موثر است و اعتنای او به متون دینی را مشخص میکند. از یک جهت وی مانند فارابی در وحی رفتار میکند اما حرفایی نیز برای خود دارد و تمام مسایل را میخواهد تقریر کند . مسایلی مانند عقل قدسی و یا دو نوع ذات در ملایک را مطرح میکند. این اندیشه ها نشان دهنده نوعی تقریر جدید و حتی رشد نظرات جدید است.
عقل هیولانی ، بالملکه ، بالفعل و عقل مستفاد را در کار بوعلی هم میبینیم البته با تقریری قوی و جدید. وی متن های فارابی را خوب میفهمد و خوب تقریر میکند.عقل مستفاد آنگونه که بوعلی توضیح میدهد به جایی میرسد که تمام صور معقول را به نحو حاضر دارد. در بالملکه اولیات را دارد و در بالفعل معقولات ثانیه را میدانست بی آنکه حاضر باشد در نزد آن. اما در مستفاد همه صور حاضر است.
بعد از این بحثی دارد افزون بر اندیشه فارابی به نام عقل قدسی . میگوید عقل هیولانی که همه انسانها قابلیت فهم معقولات را دارند برای همه در یک حد نیست . برخی به زحمت میتوانند بفهمند و عده ای هم بسیار قوی اند و در اینجا بحث حدس را در برابر فکر مطرح میکند. فکر به دنبال حد وسط گشتن است . ولی حدس این است که به سرعت ذهن حد وسط را می آورد بی آنکه کار فکری انجام شود. ایشان میگوید برخی اینقدر عقل هیولانی قوی ای دارند و به سرعت مسیر را طی میکنند و بدون نام آوردن از خود میگوید کسانی هستند که اینگونه اند. ایشان میگوید انبیا بسرعت میرسند زیرا وصل به عقل فعال هستند و عقل هیولانی بسیار قوی ای دارند واین قوه ، قوه قدسی است . این را اتصال به عقل فعال به نحو عقل مستفاد گوید و آن را عقل قدسی مینامد و علت آن شدت صفا جانهاو شدت اتصال به عقل فعال است. که میتوانند با روح القدس ارتباط برقرار کنند و نیازی به تفکر ندارند.
در بحث طبیعیات نفس شفا ابتدا انواع عقل را در صفحه 39 می آورد. عقل هیولانی ، بالمکه ، بالفعل و مستفاد را توضیح میدهد . در صفحه 219 و 220 فصل سوم بحث عقل قدسی را مطرح میکند. میگوید بعضی از متعلمین به تصور وفهم مطلب بسیار نزدیک هستند زیرا استعداد قوی ای دارند . اگر انسان در آنچه در خود می یابد نیاز به کار علمی زیادی نداشته باشد بلکه براحتی مسایل برایش حاصل میگردد گویا همه چیز را از درون خود می یابد، این حالت از عقل هیولانی را باید عقل قدسی گفت که از جنس عقل بالملکه است .عقل بالملکه برای یافتن معقولات تنها نیاز به تصور دارد. و حد وسط همراه با خودش موجود است. بعد میگوید این نوع عقل بسیار رفیع است و همه مردم آن را ندارند . این عقل قدسی به عقل فعال یا همان روح القدس متصل است و بعدا این به صورت جزیی ملک را میبیند.
حد وسط گاهی با حدس بدست می آید و گاه با تعلیم . لذا گاهی قیاس را بدون معلم میتواند تشکیل دهد. حال انسانها گاه اصلا دارای قوه حدس نیستند و گاه تمام و یا اکثر مطلوب هایش با همین قوه حدس انجام میپذیرد.باید دقت شود که این نوع قیاس تقلیدی نیست زیرا حد وسط همراه با خود تصور همراه است نه آنکه بدون حد وسط استدلال کنند.
بعد میگوید این نحوه شدت در نبوت موجود است که قوه را قوه قدسیه مینامد آن را . با این عنوان میخواهد ارتباط با عالم قدس را نشان دهد. و میگوید این قوه اعلی قوای انسان هست .
همین مضمون را در طبیعیات دانشنامه علایی به زبان فارسی در بحث نفس صفحه 144 تا 146 بیان کرده است.
«و چون اندر ميان مردمان كس بود كه ورا در بيشتر چيزها معلم بايد، و هيچ حدس نتواند كردن- بلكه نيز بود كه از معلم نيز فهم نتواند كردن . شايد كه يكي بود- كه بيشتر چيزها را بحدس بجاي آورد و اندكي حاجت بود ورا بمعلم، و شايد كه كسي بود نادر- كه چون بخواهد- بيمعلم اندر يك ساعت از اوايل علوم بترتيب حدسي تا آخر برسد از نيك پيوندي وي بعقل فعال،- تا او را خود هيچ انديشه نبايد كردن، و چنين پندارد كه از جايي اندر دل وي هميافكنند، بلكه حق خود اين بود؛ و اين كس بايد كه اصل تعليم مردمي از وي بود ، و اين عجب نبايد داشتن كه:
ما كس ديديم- كه ورا اين منزلت نبود- و چيزها بانديشه- و برنج آموختي، و ليكن بقوت حدس از رنج بسيار مستغني بود، و حدس وي در بيشتر چيزها موافق آن بودي- كه اندر كتابهاست. پس ورا ببسيار خواندن كتابها رنج نبايستي بردن. و اين كس را بهژده سالگي يا نوزده سالگي، علوم حكمت از منطق- و طبيعيات - و الهيات- و هندسه- و حساب- و هيات - و موسيقي- و علم طب- و بسيار علمهاء غامض، معقول شد چنانكه ديگري چون خويشتن نديد. پس از آن سپس سالها بماند، و چيزي بيشتر نيفزود بر آن حال اول، و دانند كه هر يكي از اين علمها سالها خواهد بآموختن.
اما نفس قدسي نفس ناطقه پيغامبران بزرگ بود كه بحدس و پيوند عالم فريشتگان بيمعلم و بيكتاب معقولات بداند، و بتخيل بحال بيداري بحال عالم غيب اندر رسد و وحي پذيرد؛ و وحي پيوندي بود ميان فريشتگان و ميان جان مردم بآگاهي دادن از حالها و اندر هيولي عالم تاثير كند تا معجزات آورد و صورت از هيولي ببرد و صورت ديگرآورد، و اين آخر مرتبت مردمي است، و پيوسته است بدرجه فريشتگي، و اين چنين كس خليفت خداي بود بر زمين، و وجود وي اندر عقل جايز است و اندر بقاي نوع مردم واجب است، و بيان اين را جايگاهي ديگر است، تا اينجا بس بود سخن گفتن اندر علم طبيعي و السلام »
البته باید توجه داشت این تحلیل بوعلی همه تحلیل در مورد وحی نیست و شاید این تعبیر ناقص است زیرا بحث نبوت فراتر از قوه حدس است .
پس قوه قدسی که در اینجا هست در کار فارابی نداشتیم و در بعد هم به بحث وحی میرسیم که در جلسه آتی بیان خواهد شد.