تحریر رساله الولایه (نشریه هادی شماره 109)

راهکارهای رسیدن به مقام انقطاع

با اینکه قرآن کریم به نحو مانعة الخلوّ دو راه سیر آفاقی و انفسی را برای شناخت خدا بیان کرده، اما بی تردید معرفت نفس نزدیکترین و بهترین و بلکه تنها راه رسیدن به این مقصود است.

طریقت عملی رسیدن به این معرفت و شهود در این بخش به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، اما تا کنون دانستیم که عصاره این طریقت، انقطاع الی الله بلکه کمال الانقطاع است، یعنی انسان از هر چیزی جز خدا بریده شود تا خویش را از همه امور بیگانه با خود، تهی کند و آنگاه حقیقت بی پیرایه نفس خود را دریابد و در آن آینه صاف و صیقلی و شفاف وجه خدا را بنگرد.

روایت امام کاظم علیه السلام که فرمود: «لیس بَینَهُ و بَینَ خَلقِه حجابٌ غَیرَ خَلقِه» (التوحید، ص 179؛ بحار الانوار، ج 3، ص 327) نیز به روشنی بر همین معنا دلالت دارد، بلکه این حدیث شریف زیباترین بیان از بهترین راه رسیدن به مقام ولایت و شناخت خداست، زیرا آن حضرت فرمود: «بین خدا و خلقش هیچ حجابی نیست جز خود خلق»؛ پس خلق برای رسیدن به خدا تنها باید انانیت و تعین امکانی خود را از میان بردارند، چون اگر خود را نبینند قطعا او را خواهند دید، چنانکه گفته اند: «یک قدم بر نفس خود نِه، دیگری بر روی یار»

1. باورها و بایدها و نبایدهای اهل طریقت

شریعت در سه بخش افعال (بایدها) و تروک (نبایدها) و عقاید (باورها) خلاصه می شود. طریقت افزون بر افعال و تروک و عقاید شریعت، بایدها و نبایدها و باورهای خاص دیگری هم دارد. اهل سلوک باید به همه اوامر و نواهی شرعی متعبّد و ملتزم باشند، اما این التزام بهشت و حور و قصور و نجات از نار را فراهم می کند، نه اهداف عالیه اهل معرفت را.

در شریعت، شخص روزه دار در مدت زمانی خاص باید از برخی مشتهیات نفسانی پرهیز کند، اما در طریقت، سالک باید در همه عمر از همه مشتهیات نفسانی بپرهیزد. فرد متشرّع باید پیوسته از محرمات بپرهیزد، نه مباحات: «قُل من حرّم زینةَ اللهِ التی اَخرج لِعبادهِ و الطّیباتِ مِنَ الرِّزق» (سوره اعراف، آیه 32)، اما اهل طریقت با اینکه فتوا به حرمت مباحات برای دیگران نمی دهند، اما خودشان جز به مقدار ضرور از مباحات و لذائذ حلال دنیا نیز بهره نمی برند. امام عارفان علی علیه السلام در همان زمانی که حاکم همه خاورمیانه بزرگ و یکپارچه بود، فرمود: «نفسم را با تقوا ریاضت می دهم تا در روز هولناک قیامت در امان باشد و در پل لغزنده صراط ثابت قدم باشد و اگر می خواستم می توانستم عسل مصفّی و مغز گندم و لباس ابریشم تهیه کنم، اما روا مباد که هوای نفسم بر من چیره شود و حرص و آز مرا به انتخاب غذاهای خوب رهنمون گردد» (نهج البلاغه، نامه 45). این امام همام علیه السلام و عارفان والامقام که شاگردان مکتب عرفان نظری و عملی اویند، طالب بهشت نیستند، زیرا رسیدن به بهشت و حور و قصور نیازمند چنین مشقّتی نیست، بلکه بهشت مشتاقشان است و آنان چنان مستغرق در حق اند که فرصت و مجال توجه به بهشت و تلذّذ از آن را ندارند. رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم خطاب به علی علیه السلام فرمود: «الجنةُ تَشتاقُ الیکَ و الی عمّارٍ و الی سلمانَ و ابی ذرٍ و المقداد» (الخصال، ج 1، ص 303؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 67).

برای رهیابی به چنین منزلتی باید افزون بر نبایدهای شریعت از بسیاری از مباحات نیز صرفنظر کرد، چون ملاک متشرّعان برای فعل و ترک یک عمل آن است که آیا ارتکاب آن موجب عقاب اخروی است و جزو محرّمات موبقه است یا چنین نبوده و حلال است، اما ملاک اهل معرفت برای اقتراف و انصراف از عمل آن است که آیا ایشان را از توجه و اشتغال تامّ به حق تعالی باز می دارد که در این صورت جزو ممنوعات طریقت است، یا باز نمی دارد و بلکه آنان را در این مسیر یاری می کند که در اینصورت جزو راجحات و مستحبات و واجبات طریقت است.

بایدهای شریعت منحصر به همان فرائض است، اما اهل طریقت افزون بر مواظبت کامل بر فرائض، نوافل به ویژه تهجّد را هم بر خویش فرض می دانند. حج در شریعت برای شخص مستطیع یک بار واجب است، اما اهل معرفت می کوشند بارها این راه را پیاده بپیمایند و دلدادگی و شیفتگی خود به حضرت دوست را اظهار کنند.

عنصر سوم باورهای اهل طریقت است. ایشان نباید انگیزه ها و اهدافی همچون نیات دانی اهل رغبت و رهبت داشته باشند، بلکه باید باورهایشان توحیدی محض و ناشی از محبت و توجه تام به حق تعالی باشد و در نتیجه هیچ هدفی غیر از حق را در فعل و ترک و امتثال و امتناعشان دخیل نکنند.

2. مهمترین دستورات سلوکی

2-1. توبه و انابه

نخستین مرحله در این مسیر توبه به معنای بازگشت به سمت حق تعالی و عزم راسخ بر جبران گذشته و تغییر جهت و اصلاح و تطهیر نفس است. ناگفته پیداست که توبه و ندامت و استغفار نباید همیشه از محرمات باشد، بلکه سالکان این راه از هر عمل ناخالص و مشوب یا غفلت از حق تعالی چنان توبه و استغفار میکنند که متشرعان از گناهان بزرگ.

گام دوم انابه است. «انابه» مصدر باب افعال و ثلاثی مجردش «ناب، ینوب» به معنای مکرر و پیوسته است، چنانکه به زنبور به دلیل رجوع مکرر به کندویش «نوب» گفته میشود؛ پس انابه به معنای جدیت و تلاش برای بازگشت پیوسته به سمت خدا و رجوع در همه چیز به سمت او و همواره در نوبت ملاقات با خدای سبحان بودن است و اگر اجوف یائی بوده و اصل آن «ناب، ینیب» باشد به معنای انقطاع خواهد بود که مناسب با اصل مطلب است.

2-2. مراقبه و محاسبه

سالک در طول روز باید همواره همانند شخصی که مراقب جلسه آزمون است و برای جلوگیری تقلب دانش آموزان گردن میکشد، باید از نفس خود مراقبت و سرکشی کند و همه اقوال و احوالش را پیش از صدور با مقصد رفیع خود یعنی جلب رضا و محبت حق تعالی بسنجد و در صورت عدم احراز انطباق آن عمل را رها کند و چنان نسبت به نفس خود مواظبت کند و بر آن سخت بگیرد که اجازه ندهد هیچ رفتار و گفتاری بدون طی کردن این گزینش و پالایش از او صادر شود.

شب هنگام سالک باید به محاسبه و بررسی صحیفه نفس و اکتساب روزانه اش مبادرت ورزد و چنان در حسابرسی به دقت و شدت عمل کند که شریکان در امر تجارت چنان میکنند. اگر در طول روز کوتاهی و تقصیری از او سر زده بود، اقدام به توبه و انابه کند و اگر لغزشی از او سر نزده بود، خدای سبحان را برای این موفقیت سپاس گزار شود، اما هرگز گرفتار عجب نشود و چنانکه خوف عجب داشت، بی درنگ ناچیزی عمل خود در برابر نعمت های بی حساب پروردگار یا ناچیزی حسنات کنونی نسبت به سیئات گذشته و کوتاهی پیشین خود را متذکر شود یا به یاد آرد بسیاری از محسنان به دلیل اعتماد به نفس و غرور و خود شیفتگی و عجب با سوء عاقبت از دنیا رفته و از اهل حرمان و عذاب شدند و پیوسته با خود آیه شریفه ی «ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک» (سوره نساء، آیه 79) را زمزمه کند تا دریابد هر موفقیت و خیری از آن خداست و او از خود چیزی ندارد تا به آن مباهات کند، بلکه تنها چیزی که از آن اوست ضعف و فقر و هلاکت و عصیان است.

بنابر این سالک باید هنگام محاسبه در صورت مشاهده حسنات از فضل خدا شادمان و راضی باشد اما هرگز نباید گرفتار خودبینی و عجب  و تکبر شود که این خود خطرناک ترین مهالک مسیر سلوک الی الله است.

اربابان سلوک و راه یافتگان راه آشنا برای تسریع و تقویت فرآیند انقطاع الی الله و تهذیب نفس بر پنج دستور عملی تاکید دارند:

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام

                                                                                ناتمامان جهان را بکند کار تمام

2-3. صمت و خاموشی

 صمت در عرفان و سلوک به معنای سکوت مطلق ار هر گونه سخن لغو و حرام است. سکوت از گفتار حرام مانند غیبت و تهمت و سخن چینی و تکذیب آیات الهی و تمسخر و استهزاء و سخن شهوت آمیز با نامحرم و... بر همه متشرعان فرض است، اما اهل معرفت از سخنان لهو و بیهوده نیز پرهیز میکنند و جز کلام واجب یا مندوب و مورد رضای حق سخنی بر زبان نمی آورند.

شگفت اینکه بیشتر محرمات بزرگ مربوط به حوزه زبان اند پس عصمت این عضو از بدن به تنهایی سهم عمده و به سزایی در اعتصام سالک به حبل الله دارد . شاید تاکید فروان اهل بیت (ع) به سکوت طولانی معلول همین علت باشد. در روایتی از امام صادق (ع) آمده: «روزی نیست جز اینکه اعضای بدن همگی زبان را قسم میدهند که مبادا کاری کنی به سبب لغزش تو ما را عذاب کنند» (الکافی، ج 2، ص 114-115).

وانگهی سکوت اثر به سزایی در زمینه تفکر و عبرت و اعتبار دارد. از آنجایی که تفکر و اعتبار از مهمترین اصول سلوک الی الله هستند، سکوت طولانی نیز اهمیت وصف ناپذیری در فرآیند سلوک دارد.

امام باقر (ع) در تعبیری شگفت انگیز میفرمایند: «انّما شیعتُنا الخُرسُ» (الکافی، ج 2، ص 113)، یعنی شیعیان ما فقط گنگ هایند، این تعبیر تامل برانگیز کنایه کثرت و دوام سکوت سالکان واقعی مسلک اهل بیت (ع) است.

2-4. گرسنگی

دومین عنصر سازنده و تأثیر گذاری که اهل معرفت بدان توصیه و تأکید فراوان دارند گرسنگی است. جوع متشرعان مختص به پرهیز از خوردن مال حرام و مشتبه و مبادرت به روزه های واجب ماه مبارک رمضان است، اما جوع مفترض در عرفان به معنای آن است که سالک همیشه گرسنه باشد و هیچ گاه شکمش را از غذا سیر نکند و تا جایی  که برایش میسور است در ایام سال روزه دار باشد و هرگز به خوردن غذاهایی که نفسش بدانها اشتهاء وافر دارد تن در ندهد. تأثیر گرسنگی در کنترل و تسلط بر نفس اماره (که در فرهنگ دینی تقوا نامیده می شود) چنان است که قرآن کریم روزه  داری را سبب تقوا شمرده است، «یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (سوره بقره، آیه 183).

شیخ اجل سعدی شیرازی در حکایتی می نویسد :

عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی بکردی. صاحب دلی بشنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار از این فاضل تر بودی.

اندرون از طعام خالی دار     تا در آن نور معرفت بینی

تهی از حکمتی، به علت آن    که پری از طعام تا بینی

2-5. عزلت نشینی و خلوت گزینی

عزلت متشرعان چیزی جز ترک مجالس گناه و عدم همنیشینی با فاسقان نیست، اما اهل معرفت به طور مطلق مصاحبت و هم نشینی با هر کسی را که مصاحبت با او انسان را از یاد حق غافل کند و تأثیری در ذکر حبیب ندارد ناروا و مضرّ می شناسند، چنانکه حافظ شیرازی فرموده:

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است   که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

مصاحب ناجنس به هر کی گفته می شود که از جنس آرمان ها و اهداف متعالی سالک نباشد. در واقع  چون هدف اهل معرفت رسیدن به شهود حق تعالی است و این هدف چنانکه گذشت از راه معرفت نفس تأمین می شود و معرفت نفس هم با پرهیز از شواغل بیرونی و شوائب بیگانه و توجه به باطن و ملکوت و حقیقت نفس حاصل می شود، اموری مانند سکوت و عزلت سهم بسزایی در سلوک و انقطاع الی الله دارند، زیرا اشتغال به دیگران با اشتعال در آتش محبت حق تعالی سازگار نیست، همچنانکه گفتگوی غیر ضرور با دیگران هیچ سنخیتی با مرام و مراد اهل محبّت ندارد. عزلت و خلوت از ناجنسان، هم خود دخلی عظیم در تحقق اهداف سلوکی دارد، هم تأثیر شگرفی در تسهیل و تسریع و تقویت سکوت طولانی و ذکر و فکر پیوسته.

قرآن کریم نیز با اشاره بسیار لطیفی به اهمیت عزلت و خلوت، همین امر را زمینه ساز اصل نجات اساطین توحید و شاگردان مکتب آنان مانند حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام و اصحاب کهف و حضرت مریم علیها السلام می داند. اصحاب کهف با عزلت از بتان و بت پرستان و غارنشینی و خلوت گزینی زمینه نشر رحمت خاص و تهیه مرفق را پیدا کردند: «و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الّا الله فأووا الی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته و یهیّیء لکم من امرکم مرفقا» (سوره کهف آیه 16) ابراهیم علیه السلام نیز فرمود : «و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربّی عسی الّا اکون بدعاء ربّی شقیّا» (سوره مریم، آیه 48) و به واسطه همین عزلت و خلوت مبارک مستحق موهبت خاص الهی و قرار گرفتن نبوت در نسل خود شد، چنانکه در آیه بعد می فرماید : «فلمّا اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و یعقوب و کلّا جعلنا نبیا» (سوره مریم، آیه 49) درباره مریم علیه السلام نیز فرمود: «و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا* فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیه روحنا فتمثل لها بشرا سویا» (سوره مریم، آیات 16-17) ، یعنی هنگامی که طریقت انتباذ و گوشه نشینی و عزلت و خلوت گزینی و محجوبی و مستوری را پیش گرفت، روح خود را بر او نازل کردیم و به او وحی کردیم و روح الله علیه السلام را از طریق اعجاز به او بخشیدیم.

شایان ذکر است که عزلت منحصر به دوری از مردم بیگانه نیست و چه بسا کسی در زمان گوشه گیری از آنان خود را سرگرم شنیدن و دیدن رسانه های صوتی و تصویری ناهمگون یا مطالعه کتاب های ناجنس کند.  بی شک چنین خلوتی مراد عزلت عرفانی نیست.

2-6. سهر و تهجّد

2-7. تلازم ارکان پنج گانه سلوک

 

3. کوشاگری در عبادت همراه با فکر و عبرت

سالک الی الله همراه با تلاش و مجاهدت در امر مراقبه و التزام به صمت، جوع، سهر، عزلت و ذکر مدام باید این عبادت ها و ریاضت ها را با فکر و عبرت گیری تأیید و تثبیت کند تا مراقبت های یادشده او را به هدف انقطاع و معرفت نفس و توجه و التفات و اقبال تام به حق تعالی برسانند.

اعتبار با نگاه کردن و تماشا متفاوت است. قرآن کریم میفرماید: «فاعتبروا يا اولي الأبصار» (سوره حشر، آیه 2) یعنی اعتبار و عبرت گرفتن مخصوص صاحبان بصر و بصیرت است. اعتبار از ماده «عبر» به معنای عبور از باطل به حق و از کذب و مجاز به سمت صدق و حق است. قران کریم داستان های بسیاری نقل می کند. گروهی تنها متن داستان را تماشا می کنند اما اهل اعتبار از ظاهر و متن داستان ها عبور کرده و حقایق پس پرده آنها را در می یابند. 

اهمیت فکر و اعتبار برای آن است که هدف از انجام اعمال و تحمّل ریاضت ها و التزام به مراقبت های یاد شده رسیدن به معرفت است، نه اینکه خود این اعمال هدف سالک باشد.

مولای متقیان میفرمیاند: «چه بسیار روزه دارنی که از صیامشان بهره ای جز گرسنگی و تشنگی نمی برند و چه بسیار شب زنده دارانی که از قیامشان جز بی خوابی نمی برند؛ پس چه زیبا است خواب زیرکان و افطارشان» (نهج البلاغه، حکمت 145).

4. تابش گاه گاه و پیوسته انوار الهی بر دل سالک

سالک پس از مداومت و مواظبت بر اعمال و مراقبت های یادشده به تدریج مشمول الطاف و هدایت های خاص الهی شده و بارقه ها و جذبات و نفحات رحمانی به او رسیده و قلب او را منقلب و به تدریج انقلاب او را مستمر می کند.

نخست انواری از غیب بر او می تابد و سپس پاره ای نفحات الهی و جذبات ربانی به او می رسد و این تابش و جذبه به تدریج موجب عشق و محبت واقعی سالک به حق تعالی می شود و این محبت اشراقی و اشراق حبّی همان ذکر واقعی و کمال انسان سالک است. ذکر زبانی در نهایت می تواند طریق و مقدمه ذکر حقیقی باشد و ذکر قلبی و حقیقی آن است که سالک به جایی می رسد که نمی تواند لحظه ای از حق تعالی غافل شود یا به چیزی غیر او فکر کند یا بنگرد. 

این بارقه ها همچنان در قلب سالک می تابند و جذبه های الهی وارد می شوند تا جایی که سلطنت عشق در قلب سالک پابرجا می شود و ذکر مدام حق تعالی بر قلب او مستولی می شود. در این هنگام خدای سبحان همه چیز او را جمع می کند و به او مقام جمعیت و جامعیت می دهد، یعنی با اینکه اوصاف و کمالات و شئون گوناگونی دارد، اما توجهش به یک نقطه است و آن نقطه عطف راز هستی می باشد. امیر مؤمنان على علیه السلام سخن بلیغی در این باره فرموده اند: سالک راه حق، عقلش را زنده کرده و نفسش را به موت اختیاری کشته: موتوا قبل أن تموتوا تا آنجا که بدنش لاغر و باریک شد و دل سختش نرم و ملایم گردید و نوری بسیار درخشان برایش بدرخشید و راه حق را پیمود.

5. لزوم مراعات هدف و تناسب ره توشه با آن

چنانکه دانستيم مجاهدت و کوشاگری در انجام اعمال و عبادات همواره باید همراه با تفکر و تدبر و اعتبار و با در نظر گرفتن هدف باشد، زیرا این اعمال و عبادت ها وسیله و راه رسیدن به محبوب اند، نه هدف سالک؛ پس دو مسئله باید پیوسته مورد توجه سالک باشد:

1-     عبادت و ریاضت را تنها با همین انگیزه انجام دهد. در گذشته دانستیم که عبادت واقعی منحصر در یک قسم است و سایر اقسام عبادت پرستش حقیقی خدای سبحان نیستند؛

2-     چون عبادت و ریاضت مقصود بالذات نیستند، باید به اندازه ای به آنها بپردازد که در رسیدن به هدف لازم است و پرداختن بیش از حد به آن ها امور مانع سلوک است. سالك إلى الله مسافری است که برای رسید مقصودش ناچار است راهی را بپیماید و این راه همان ریاضت و عبادت است؛ پس هیچ گاه نباید مقصدش را فراموش کند.

گروهی که نماز و ذکر و دعاء را برای استحقاق ثواب اخروی بیشتر یا فراوانی روزی دنیایی یا لذت بردن از پوسته عمل صرف نظر از هدف و غایت آن یا صرف عادت و روزمرگی سرلوحه زندگی خود قرار می دهند و چنان در عبادت زیاده روی می کنند که گاه زندگی روزمره شان مختل می شود، متوجه این نیستند که عبادت و عمل صالح هدف نیست بلکه زاد طریق است، اما انسان عاقل به اندازه زاد و راحله می گیرد و به مقدار مسیر می پیماید که برای رسیدن به هدفش لازم است نه بیش از آن.

بنابراین سالک الی الله بهتر است به آن چه در شریعت مورد تأکید قرار گرفته (مانند پنجاه و یک رکعت فرائض و نوافل) مبادرت ورزد و آن به فکر و تأمل و تدبر و افزایش فهم و بصیرت و اعتبار همت کند و از هدف غافل نشده و سرگرم تحصیل زاد و راحله بیش از حد نشود.

وانگهی سالک الی الله در خود مسیر نیز با اموری روبه رو می شود و در برخی مراحل چیزهای خوشایندی به او نشان داده می شود با قدرت های خارق عادتی به او اعطاء می گردد یا در اطراف راه چیزهایی می بیند که برایش جدید و جذاب است، اما این امور نیز نباید سالک را سرگرم کند که اگر به آنها خشنود شود، سلوکش متوقف می گردد.

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها اخلاق و عرفان تحریر رساله الولایه (نشریه هادی شماره 109)