تحریر رساله الولایه (شماره 120)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: اخلاق و عرفان
- منتشر شده در 24 بهمن 1399
- نوشته شده توسط محمد مهدی افشاری
- بازدید: 954
فصل 5: مقصد نهایی و کمال حقیقی انسان
مقام دوم (دلیل نقلی)
تحریر تفصیلی
ویژگی های مقامات اولیاء الهی (ادامه)
7-دستیابی به مقام سابقان و مقربان
یکی از وعده های نوید بخش و مدال های افتخاری که خدای سبحان به اولیای خاص خود عطا نموده آن است که ایشان را به تقرب به حضرت قدسی خویش نوید داده است و آنها را جزو مقربان درگاه خود خوانده است.
«و السّابقون السّابقون* اولئک المقرّبون» (سوره واقعه آیات 10 و 11)
و سابقان! سابقان! آنان مقربان(درگاه) هستند.
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ » (سوره فاطر آیه 32)
آنگاه اين كتاب (قرآن) را به گروهى از بندگانمان كه (آنان را) برگزيديم به ميراث داديم، پس برخى از بندگان ما (در عمل به كتاب) بر خود ستمكارند و بعضى ميانهرو و برخى با اذن الهى سابق نسبت به انجام کارهای خیر هستند، كه اين همان فضل بزرگ الهى است.
در آیه فوق مردم به سه دسته ظالم، مقتصد و سابق تقسیم می گردند که نشان می دهد سبقت و مسارعت اگر چه در عرصه های دنیوی مذموم است امّا در مسائل معنوی امر به عکس است.
همچنین در آیات 57 تا 61 سوره مؤمنون ویزگیهای اساسی سابقون را بر شمرده است:
إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ «57» وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ «58» وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ «59»
همانا كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند، آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان دارند. و به پروردگارشان شرك نمىورزند، وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ «60»
و كسانى كه (اموال خود را در راه خدا) مىدهند آنچه را دادند، در حالى كه دلهايشان ترسان است از اين كه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند.
أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ «61»
چنين كسانى، در خيرات شتاب مىورزند و همانان هستند كه سابقان برای آن هستند.
در این آیات ویژگیهای اساسی سابقان این موارد شمرده شده است:
1- از خشیت پروردگارشان در اشفاقند.
2- ایمان واقعی و باطنی به آیات پروردگار دارند.
3- از هر گونه شرک علمی و عملی پیراسته اند (زیرا جمله «بربّهم لا یشرکون» عموم و اطلاق دارد).
8- مشاهده بالفعل عالم ملکوت
یکی دیگر از ویژگی های اولیای الهی و مؤمنان سابق و مقرّب آن است که در همین نشئه کنونی پرده از پیش چشمشان کنار زده شده و حقایق و ملکوت و اسرار پس پرده عالم حسّ را بالفعل مشاهده می کنند و خدای سبحان به ایشان وعده داده که پرده غفلت و حجاب را از چشم دلشان بزداید.
«كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ *وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ * كِتابٌ مَرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» (سوره مطففین آیات 18 تا 21)
یعنی نامه عمل ابرار (پرهیزکاران عادی) در جایگاهی به نام «علّیّین» است و آن «علّیّین» خود کتابی است که مقرّبان آن را هم اکنون مشاهده می کنند. مقرّبان که به سبب رفعت و تعالی وجودی شان نسبت به کتاب ابرار و علّیّین احاطه وجودی و علمی دارند، به طریق اولی از اعمال و اسرار اصحاب مشئمه و بدکاران و گنهکاران نیز با خبرند و به آن احاطه و اشراف وجودی و علمی دارند.
علیّین همان عالم عِلوی و ملکوت است که در دنیا نیز اولیای الهی و اهل یقین آن را می بینند، چنانکه درباره حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام فرمود : «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (آیه 75 سوره انعام).
و اينگونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم به صورت مستمر نشان می دهیم تا از اهل يقين باشد.
این آیه دلالت می کند که ابراهیم خلیل علیه السلام به صورت استمراری ملکوت عالم را می دیده است که باعث یقین شهودی حضرت ابراهیم علیه السلام شده است.
این یقین از سنخ معرفت حضوری حضرت یوسف صدیق علیه السلام به نشئه مثال و تأویل سخنان و خواب ها است.
همچنین آیه شریفه « إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ»(سوره آل عمران آیه 140)
اگر (در اُحد) به شما آسیبی رسید، به دشمنان شما نیز (در بدر) آسیب رسید (پس مقاومت کنید). این روزگار را با (اختلاف احوال) میان خلایق میگردانیم تا خداوند کسانی را که ایمان آوردند معلوم دارد و از شما شاهدانی برگیرد.
این آیه بدین معناست که مداوله ایّام میان مردم برای آن است که مؤمنان واقعی شناخته شوند و شاهدان اهل شهود در دنیا و ادای شهادت در آخرت از میان مردم اختیار گردند. بنا براین یکی از اهداف مداوله ایام و سختیها شاهد پروری است.
-تبیین اصطلاح قرآنی ملکوت
پیشتر ذکر شد که منظور از ملکوت همان عالم امر و معنا یا عالم عِلوی است، در برابر نشئه ملک و طبیعت و ناسوت و عالم حسّی.
حضرت علامه رحمت الله علیه در اینجا برای اثبات این تفسیر و تبیین، به این آیات استشهاد می کنند.
«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ »
(سوره یس، آیات 82 و 83)
این آیات نشان می دهد که امر الهی بر خلاف خلق، امری دفعی و مبتنی بر صرف اراده حق تعالی بوده و در رهن مادّه و مدت نیست، سپس در آیه دوم با «فاء» تفریع فرموده: منزه است خداوندی که ملکوت هر چیز به دست اوست. یعنی ملکوت همان مقام امری است که در آیه «انما امره» درباره آن صحبت شد زیرا با فاء بر آن تفریع شده است. بنابر این هر موجودی افزون بر جنبه حسی و طبیعی و ناسوتی و مُلکی، بعد دیگری دارد که فراتر از نشئه حسّی است و به مثابه ناصیه آن موجود محسوب می شود و اداره و تدبیر آن به دست حضرت حق است : «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها» (سوره هود آیه 56). این ناصیه و جهت عِلوی موجودات که در دست حق تعالی و مربوط به عالم عِلوی است همان ملکوت اشیاء می باشد.
-عمومی بودن توانایی یقین شهودی و رؤیت ملکوت با چشم دل
قرآن کریم در فراخوانی عمومی از همگان دعوت می کند به نظاره ملکوت عالم بیایند و اهل نظر شوند: «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ» (سوره اعراف آیه 185)
این آیه نشان می دهد که همانطور که ملکوت عالم به حضرت ابراهیم علیه السلام ارائه شد و ایشان اهل یقین شهودی شدند دستیابی به این مقام برای همگان ممکن است. زیرا دعوت به نگریستن بدون دیدن یک دعوت لغو است و هدف از نگریستن دیدن است.
همچنین از پیامبر اعظم روایت شده: اگر شیاطین گرد دل فرزندان آدم نمی گشتند و آن را محاصره نکرده بودند، آنها می توانستند به ملکوت عالم بنگرند (بحار الأنوار، ج56 ، ص 163).
قرآن کریم در همین باره می فرماید : «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (سوره اعراف آیه 201) یعنی روش شوم و سنت ناپسند شیطان این است که همواره گرد کعبه قلب آدمی طواف می کند و مراقب است تا هر گاه درب این کعبه گشوده شد وارد شود و آن را تسخیر کند. به همین سبب قرآن کریم واژه «طائف» و طواف کننده را درباره شیطان به کار برده است.
-بینایی و نابینایی چشم دل در فرهنگ قرآنی
«کلا لو تعلمون علم الیقین*لترون الجحیم*ثم لترونها عین الیقین»
«کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»
«لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید»
از آیات فوق استتنباط میشود که مشاهده آن دسته از آیات الهی که از چشم غیر اهل یقین به واسطه پرده و حجاب مستور و پوشیده است، تنها با دیده دل و چشم قلب میسور است، نه با چشم حسی طبیعی بدن؛ پس قلب که از سنخ عالم معنا و ملکوت است نیز بسان بدن، از باصره، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه برخوردار است و قوای حساسه قلب از نوع همان نشئه و متناسب با سنخ عالم معناست، نه عالم حس و طبیعت و مانند نشئه حس برای خود عالمی متمایز و ممتاز و احکام و آثاری مشابه یا متماثل و متمثل به احکام و آثار عالم حس دارد.
-لزوم عمل صالح برای بهره مندی از یقین پیشینی
دانستیم که ایمان و یقین پسینیِ کامل و تفصیلی، معلول اخلاص و عمل صالح بوده و غیر از ایمان و یقین پیشینی ناقص و اجمالی است. از این رو بسیاری به سبب تبهکاری و ارتکاب معاصی از لوازم و آثار یقین بیبهره میمانند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم» یعنی فرعونیان با اینکه یقین علمی و پیشینی به صداقت دعوی و دعوت موسای کلیم (ع) داشتند، آن را انکار میکردند.
همچنین میفرماید «افرءیت من اتخذ الهه هوه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه» یعنی کسانی با وجود علم و یقین به توحید، گرفتار شرک شده و هوای خویش را به عنوان معبود اتخاذ کردند و گمراه شدند و نتیجه این شرک عملی آن شد که قلب و گوششان به عنوان مهمترین مجاری ادراک امور حسی و معنوی مهر و بسته شد. بنابراین عمل نکردن به مفاد یقینی پیشینی میتواند باب فهم را بر انسان بسته و حتی آثار و لوازم یقین پیشینی را نیز به کلی زایل کند. از این رو سالک برای رسیدن به نتیجه مطلوب باید افزون بر یقین پیشینی متعارف اقدام به انجام اعمال صالح نیز بکند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»، یعنی هر چند محور اصلی صعود، همان عقیده و یقین شایسته و بایسته است و کمال حقیقی و مقصود بالذات همین معرفت و یقین صاعد است، اما خود این یقین و معرفت به واسطه اعمال صالح بالا میرود.
در واقع انسان در درون خود دو نیروی متفاوت واهمه و محرکه یا قوه اندیشه و انگیزه دارد. برای ادراک بهتر این دوگانگی قوا باید قوای مشابه حسی بدن را بررسی کنیم. بدن طبیعی انسان حواسی مانند گوش و چشم و بینی دارد که به واسطه آنها اموری را ادراک میکند و اعضایی مانند دست و پا دارد که به واسطه آن عمل کرده و معلومات و منویات خویش را در خارج محقق میکند. از این جهت میتوان انسان ها را به چهار دسته تقسیم کرد:
- آنان که قوای ادراکی و تحریکی شان سالم است..
- آنان که قوای ادراکی شان سالم و قوای تحریکیشان ناکارامد است.
- آنان که قوای تحریکی شان سالم و قوای ادراکی شان ناکارآمد است.
- آنان که قوای ادراکی و تحریکیشان ناکارآمد و معلول است.
جنبه باطنی نفس که دارای دو نیروی مسئول دو جریان اند نیز از همین تفکیک قوا برخوردار است، یعنی عقل نظری متکفل فهمیدن هست و نیست و باید و نباید و شاید و نشاید و حلال و حرام است و عقل عملی عهده دار ایجاد انگیزه و بعث و تحریک و حلال و حرام است و عقل عملی عهده دار ایجاد انگیزه و بعث و تحریک. در نتیجه همان چهار قسم درباره قوای باطنی نیز صادق است:
- آن که هر دو قوه را بطور صحیح و کامل دارد عالم عادل است.
- آن که از هر دو بی بهره است.
- آنکه عقل عملی و انگیزه قوی دارد ولی از عقل نظری و اندیشه بی بهره است.
- آنکه از عقل نظری برخوردار و از عقل عملی محروم است.
بنابراین همچنانکه در عالم حس و طبیعت تنها با هماهنگی و همراهی قوه فاهمه و محرکه میتوان به سلامت از مهالک عبور کرد، در عالم قلب نیز یقین پیشینی و معرفت صرف برای نجات انسان کافی نیست و برای نجات و سلامت چارهای جز همگامی عقل عملی با عقل نظری و انجام اعمال صالح و پرهیز از معاصی نیست.