تحریر رساله الولایه (شماره 121)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: اخلاق و عرفان
- منتشر شده در 22 اسفند 1399
- نوشته شده توسط محمد مهدی افشاری
- بازدید: 606
فصل 5: مقصد نهایی و کمال حقیقی انسان
مقام دوم (دلیل نقلی)
تحریر تفصیلی
ویژگی های مقامات اولیاء الهی (ادامه)
9. تبدیل حیات مادی به زندگی معنوی و حیات نورانی
«أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سوره انعام، آیه 122)
آيا كسى كه مرده[دل] بود و زنده اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكي هاست و از آن بيرون آمدنى نيست اين گونه براى كافران آنچه انجام مى دادند زينت داده شده است.
منظور از این حیات همان حیات انسانی است. یعنی کسی که دارای مختصات حیات انسانی نباشد و صرفا احکام حیات جمادی و نباتی و حیوانی را داشته باشد، در نظام واره انسان شناختی قرآن کریم مرده تلقی می شود.
می دانیم معاشرت و مشی به واسطه قوا و حواس صورت می گیرد؛ پس این آیه گویای آن است که این اولیای الهی یک زندگی و حیات نورانی دارند و حواس و قوای آنان نیز متناسب با همین حیات اختصاصی یعنی نورانی و ربّانی است، چنانکه رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اتّقوا فِراسة المومنِ فانّه ینظُرُ بنورِ الله» (بصائر الدرجات، ج 1، ص 355؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 247؛ الکافی، ج 1، ص 218؛ معانی الاخبار، ص 350).
همچنین در آیه کریمه دیگری می فرماید: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» (سوره شوری، آیه 52)
یعنی روحی از عالم امر خودمان نزد تو فرستادیم که پیش از آن نمی دانستی کتاب و ایمان چیست، اما ما این روح را نوری قرار داده ایم که هر کس را بخواهیم به واسطه آن هدایت می کنیم. طبق این کریمه، نور یک روح عاقل و فاهم و مربوط به عالم امر است.
9-1. مثل نور خاص الهی در آیه نور
در جای دیگر خدای سبحان وعده داده که ایشان را به نور خاص خودش راهبری می کند که بر هر نوری استعلا و برتری دارد و مجموع نظام عالم (سماوات و ارض) به واسطه آن روشن است.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (سوره نور، آیه 35)، یعنی چنانچه بخواهیم این نور الهی را تمثیل کنیم، به مثابه چراغدانی می ماند که در آن چراغی روشن است و آن چراغ روغن سوز نیز درون شیشه ای حفاظت می شود و آن شیشه مانند ستاره ای درخشان است. روغن و سوخت این چراغ نیز از درخت زیتونی تهیه شده که در وسط باغ است (نه سمت شرق و غرب آن) و این روغن چنان آماده اشتعال می باشد که نزدیک است بدون تماس با آتش نیز افروخته شود. این نور همان نور خاص الهی است که «نورٌ علی نور» بوده و اختصاص به بندگانی دارد که در آیه بعد به وصف و معرفی آنان می پردازد.
بر پایه این کریمه نور خاص الهی دو حجاب نورانی دارد که همه عالم (سماوات و ارض) و این دو حجاب به واسطه آن روشن و نورانی می شوند:
1. مشکاة یعنی همان چراغدان رنگی که در گذشته به صورت رخنه هایی بر روی تاقچه اتاق خانه ها بود و روشنایی کمتری دارد.
2. شیشه ای که محفظه نور چراغ (مصباح) است و نورش مستقیما به واسطه نور چراغ و شدیدتر از نور مشکاة است.
به نظر می رسد که نور زمین به واسطه نور مشکاة بوده و فراتر از آن، نور شیشه (زجاجة) است که استناره آسمان به واسطه آن است، چنانکه در آیه دیگری می فرماید: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ...» (سوره سجده، آیه 5)، یعنی تدبیر امر از آسمان آغاز شده و به واسطه آن به زمین می رسد؛ پس همچنانکه زجاجة مستقیما به واسطه مصباح روشن می شود و نور کاملتر و شدیدتری دارد و مشکاة به واسطه زجاجة روشن می شود و نور ضعیف تری دارد، آسمان نیز مستقیما به واسطه نور خاص الهی روشن شده و در نتیجه نور کاملتر و شدیدتری دارد و زمین به واسطه نور آسمان روشن می شود و به همین سبب نور ضعیف تر و ناقص تری دارد. به صورت خلاصه:
مصباح ← زجاجه ← مشکاة
نور خاص الهی ← آسمان ← زمین
این آیه شریفه ظاهرا بیان نکرده که نور عوالم فراتر از آسمان و زمین (مانند سدرة المنتهی و عرش و کرسی و لوح و قلم) از چیست؟
صرفنظر از ظاهر این آیه کریمه، باید گامی فراتر نهاده و در این نکته تامل کرد که چنین نور خاصّی که «نورٌ علی نور» است در چه ظرفی ظهور دارد؟
آیه شریفه بعد پاسخ این پرسش را داده و می فرماید: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» (سوره نور، آیات 36-37)
یعنی این چراغدان و چراغ و شیشه حافظ آن و روغن زَیت آن در خانه هایی است که خدای سبحان اذن تکوینی به رفعت و بلندی آنها داده و شبانه روز در آن بیوت خدای سبحان تسبیح و ذکر می شود، آن هم به واسطه بزرگان و رجالی که هیچ چیزی آنان را از یاد حق و عمل صالح باز نمی دارد.
ذکر دو واژه تجارت و بیع شاید برای آن است که بیشترین و شدیدترین چیزی که انسان را سرگرم کرده و تمرکز حواس او را جلب می کند، حرفه تجارت و عمل خارجی بیع (خرید و فروش) است و چنانچه کسی به مرحله ای برسد که حتی این عمل نیز قلب او را مشغول نکند، به طریق اولی هیچ شان و عملی اسباب لهو و نسیان و اعراض قلبی او از یاد حق تعالی را فراهم نخواهد آورد.
10. ویژگی های مخلَصین در قرآن کریم
1- وصف شایسته حق تعالی
«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» (سوره صافات، آیات 159-160)
می فرماید: کسی جز ایشان نمی تواند خدا را وصف کند، چون مخلَص تعین و انانیتی از خود ندارد و فانی در حق تعالی است و چون به مقام قرب نوافل یا قرب فرائض رسیده، دیگر با زبان خود خدای سبحان او را وصف می کند و با اندیشه او درباره او می اندیشد و با چشم او روی او را نظاره می کند، یا اینکه خود زبان و چشم و گوش حق تعالی شده؛ پس وصف خدا توسط مخلَصین عین وصف خدا توسط خود او در مقام فعل است.
2- مصونیت از تیررس شیاطین
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (سوره ص، آیات 82-83). بی شک این استثنا به دلیل ترحم یا محبت ابلیس به ایشان نیست، بلکه او قدرت وسوسه و اغواء و اضلال ایشان را ندارد. زیرا مخلَصین چنان مستغرق در حق اند که ابلیس و وساوسش را نمی بینند تا از آنها پیروی کنند یا گرفتارش شوند، چنانکه ابلیس و ذریه او نیز نمی توانند آنان را مورد نظر قرار دهند.
3- احضار نشدن در روز حساب
«فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ* إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» (سوره صافات، آیات 127-128)، یعنی انان از احضار در قیامت و خطرات و اهوال آن (صعقه قیامت، نفخه صور، احضار اهل محشر، تسلیم کتاب اعمال، حساب و وزن و ...) مصون اند، چون لازم استغراق در حق تعالی آن است که هرگز متوجه این امور نشده و در آن نشئه نیز به طریق اولی التفاتی به غیر حق تعالی نداشته باشند.
4- ناهمگونی عمل با جزاء
در آیه «وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» (سوره صافات، آیات 39-40) می فرماید که همگان طبق اعمالشان مجازات می شوند و پاداش یا عقاب می بینند، اما جزاء این گروه در برابر اعمالشان نیست، زیرا هویت و خودی ندارند تا چه رسد به اوصاف و اعمال و در نتیجه همچنانکه در فناء وصفی و اسمی، همه اسماء و اوصافشان زایل شده، در فنای فعلی نیز به جایی رسیده اند که هیچ عملی از خود ندارند و افعالشان فعل خداست، چنانکه حدیث قرب نوافل به روشنی گواه این معناست.
5- عصمت
آیه «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (سوره یوسف، آیه 24) درباره یوسف صدّیق می فرماید: چون او از مخلَصین بوده، سوء و فحشاء را از او روی گردان کردیم. از این رو درباره آن پیامبر عظیم الشان علیه السلام نفرمود: لنصرفه عن السوء، یعنی او را از ارتکاب سیّئه منصرف کردیم، زیرا انصراف و روی گردانی از سیّئه جزء صفات سالکان متوسط است. این مقام قدسی همان چیزی است که در ادبیات کلامی و روایی از آن به عصمت یاد می شود.