تحریر رساله الولایه (شماره 116)

فصل 4: طریقه دستیابی به مقام ولایت ←  مقام دوم (دلیل نقلی)  راهکارهای رسیدن به مقام انقطاع

2-5. عزلت نشینی و خلوت گزینی

عزلت متشرعان چیزی جز ترک مجالس گناه و عدم همنشینی با فاسقان نیست، اما اهل معرفت به طور مطلق مصاحبت و هم نشینی با هر کسی را که مصاحبت با او انسان را از یاد حق غافل کند و تأثیری در ذکر حبیب ندارد ناروا و مضرّ می شناسند، چنانکه حافظ شیرازی فرموده:

                  نخست موعظه پیر صحبت این حرف است           که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

مصاحب ناجنس به هر کسی گفته می شود که از جنس آرمان ها و اهداف متعالی سالک نباشد. در واقع  چون هدف اهل معرفت رسیدن به شهود حق تعالی است و این هدف چنانکه گذشت از راه معرفت نفس تأمین می شود و معرفت نفس هم با پرهیز از شواغل بیرونی و شوائب بیگانه و توجه به باطن و ملکوت و حقیقت نفس حاصل می شود، اموری مانند سکوت و عزلت سهم بسزایی در سلوک و انقطاع الی الله دارند، زیرا اشتغال به دیگران با اشتعال در آتش محبت حق تعالی سازگار نیست، همچنانکه گفتگوی غیر ضرور با دیگران هیچ سنخیتی با مرام و مراد اهل محبّت ندارد. عزلت و خلوت از ناجنسان، هم خود دخلی عظیم در تحقق اهداف سلوکی دارد، هم تأثیر شگرفی در تسهیل و تسریع و تقویت سکوت طولانی و ذکر و فکر پیوسته.

قرآن کریم نیز با اشاره بسیار لطیفی به اهمیت عزلت و خلوت، همین امر را زمینه ساز اصل نجات اساطین توحید و شاگردان مکتب آنان مانند حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) و اصحاب کهف و حضرت مریم (علیها السلام) می داند. اصحاب کهف با عزلت از بتان و بت پرستان و غارنشینی و خلوت گزینی زمینه نشر رحمت خاص و تهیه مرفق را پیدا کردند: «و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الّا الله فأووا الی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته و یهیّیء لکم من امرکم مرفقا» (سوره کهف آیه 16) ابراهیم (علیه السلام) نیز فرمود : «و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربّی عسی الّا اکون بدعاء ربّی شقیّا» (سوره مریم، آیه 48) و به واسطه همین عزلت و خلوت مبارک مستحق موهبت خاص الهی و قرار گرفتن نبوت در نسل خود شد، چنانکه در آیه بعد می فرماید : «فلمّا اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و یعقوب و کلّا جعلنا نبیا» (سوره مریم، آیه 49) درباره مریم (علیه السلام) نیز فرمود: «و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا* فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیه روحنا فتمثل لها بشرا سویا» (سوره مریم، آیات 16-17) ، یعنی هنگامی که طریقت انتباذ و گوشه نشینی و عزلت و خلوت گزینی و محجوبی و مستوری را پیش گرفت، روح خود را بر او نازل کردیم و به او وحی کردیم و روح الله (علیه السلام) را از طریق اعجاز به او بخشیدیم.

شایان ذکر است که عزلت منحصر به دوری از مردم بیگانه نیست و چه بسا کسی در زمان گوشه گیری از آنان خود را سرگرم شنیدن و دیدن رسانه های صوتی و تصویری ناهمگون یا مطالعه کتاب های ناجنس کند.  بی شک چنین خلوتی مراد عزلت عرفانی نیست.

2-6. سهر و تهجّد

در اهمیت تهجد همین بس است که قرآن کریم آن را سبب دستیابی به مقام محمود می داند: «و من الیل فتهجّد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربّک مقاما محمودا» (سوره اسراء، آیه 79).

قرآن کریم بهترین و مناسب ترین زمان برای استغفار و انابه را نیمه شب می داند: «الصّابرین و الصّادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار» (سوره آل عمران، آیه 17).

2-7. تلازم ارکان پنج گانه سلوک

بسیاری از بزرگان اهل معرفت همواره در سلوک عملی بر همین پنج رکن یعنی صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر مدام تاکید دارند و در این باره باید به این نکته توجه کرد که این ارکان و اصول پنج گانه رابطه تلازمی با یکدیگر دارند:

جوع ← صمت، سهر، عزلت، ذکر مدام

صمت ← سهر، ذکر مدام

عزلت ← صمت، سهر، ذکر مدام

3. کوشاگری در عبادت همراه با فکر و عبرت

سالک الی الله همراه با تلاش و مجاهدت در امر مراقبه و التزام به صمت، جوع، سهر، عزلت و ذکر مدام باید این عبادت ها و ریاضت ها را با فکر و عبرت گیری تأیید و تثبیت کند تا مراقبت های یادشده او را به هدف انقطاع و معرفت نفس و توجه و التفات و اقبال تام به حق تعالی برسانند.

اعتبار با نگاه کردن و تماشا متفاوت است. قرآن کریم می فرماید: «فاعتبروا يا اولي الأبصار» (سوره حشر، آیه 2) یعنی اعتبار و عبرت گرفتن مخصوص صاحبان بصر و بصیرت است. اعتبار از ماده «عبر» به معنای عبور از باطل به حق و از کذب و مجاز به سمت صدق و حق است. قران کریم داستان های بسیاری نقل می کند. گروهی تنها متن داستان را تماشا می کنند اما اهل اعتبار از ظاهر و متن داستان ها عبور کرده و حقایق پس پرده آنها را در می یابند. 

اهمیت فکر و اعتبار برای آن است که هدف از انجام اعمال و تحمّل ریاضت ها و التزام به مراقبت های یاد شده رسیدن به معرفت است، نه اینکه خود این اعمال هدف سالک باشد.

مولای متقیان می فرمایند: «چه بسیار روزه دارنی که از صیامشان بهره ای جز گرسنگی و تشنگی نمی برند و چه بسیار شب زنده دارانی که از قیامشان جز بی خوابی نمی برند؛ پس چه زیبا است خواب زیرکان و افطارشان» (نهج البلاغه، حکمت 145).

4. تابش گاه گاه و پیوسته انوار الهی بر دل سالک

سالک پس از مداومت و مواظبت بر اعمال و مراقبت های یادشده به تدریج مشمول الطاف و هدایت های خاص الهی شده و بارقه ها و جذبات و نفحات رحمانی به او رسیده و قلب او را منقلب و به تدریج انقلاب او را مستمر می کند.

نخست انواری از غیب بر او می تابد و سپس پاره ای نفحات الهی و جذبات ربانی به او می رسد و این تابش و جذبه به تدریج موجب عشق و محبت واقعی سالک به حق تعالی می شود و این محبت اشراقی و اشراق حبّی همان ذکر واقعی و کمال انسان سالک است. ذکر زبانی در نهایت می تواند طریق و مقدمه ذکر حقیقی باشد و ذکر قلبی و حقیقی آن است که سالک به جایی می رسد که نمی تواند لحظه ای از حق تعالی غافل شود یا به چیزی غیر او فکر کند یا بنگرد. 

این بارقه ها همچنان در قلب سالک می تابند و جذبه های الهی وارد می شوند تا جایی که سلطنت عشق در قلب سالک پابرجا می شود و ذکر مدام حق تعالی بر قلب او مستولی می شود. در این هنگام خدای سبحان همه چیز او را جمع می کند و به او مقام جمعیت و جامعیت می دهد، یعنی با اینکه اوصاف و کمالات و شئون گوناگونی دارد، اما توجهش به یک نقطه است و آن نقطه عطف راز هستی می باشد. امیر مؤمنان على (علیه السلام) سخن بلیغی در این باره فرموده اند: سالک راه حق، عقلش را زنده کرده و نفسش را به موت اختیاری کشته: موتوا قبل أن تموتوا تا آنجا که بدنش لاغر و باریک شد و دل سختش نرم و ملایم گردید و نوری بسیار درخشان برایش بدرخشید و راه حق را پیمود.

5. لزوم مراعات هدف و تناسب ره توشه با آن

چنانکه دانستيم مجاهدت و کوشاگری در انجام اعمال و عبادات همواره باید همراه با تفکر و تدبر و اعتبار و با در نظر گرفتن هدف باشد، زیرا این اعمال و عبادت ها وسیله و راه رسیدن به محبوب اند، نه هدف سالک؛ پس دو مسئله باید پیوسته مورد توجه سالک باشد:

1-     عبادت و ریاضت را تنها با همین انگیزه انجام دهد. در گذشته دانستیم که عبادت واقعی منحصر در یک قسم است و سایر اقسام عبادت پرستش حقیقی خدای سبحان نیستند؛

2-     چون عبادت و ریاضت مقصود بالذات نیستند، باید به اندازه ای به آنها بپردازد که در رسیدن به هدف لازم است و پرداختن بیش از حد به آن ها امور مانع سلوک است. سالك إلى الله مسافری است که برای رسید مقصودش ناچار است راهی را بپیماید و این راه همان ریاضت و عبادت است؛ پس هیچ گاه نباید مقصدش را فراموش کند.

گروهی که نماز و ذکر و دعاء را برای استحقاق ثواب اخروی بیشتر یا فراوانی روزی دنیایی یا لذت بردن از پوسته عمل صرف نظر از هدف و غایت آن یا صرف عادت و روزمرگی سرلوحه زندگی خود قرار می دهند و چنان در عبادت زیاده روی می کنند که گاه زندگی روزمره شان مختل می شود، متوجه این نیستند که عبادت و عمل صالح هدف نیست بلکه زاد طریق است، اما انسان عاقل به اندازه زاد و راحله می گیرد و به مقدار مسیر می پیماید که برای رسیدن به هدفش لازم است نه بیش از آن.

بنابراین سالک الی الله بهتر است به آن چه در شریعت مورد تأکید قرار گرفته (مانند پنجاه و یک رکعت فرائض و نوافل) مبادرت ورزد و بیش از آن به فکر و تأمل و تدبر و افزایش فهم و بصیرت و اعتبار همت کند و از هدف غافل نشده و سرگرم تحصیل زاد و راحله بیش از حد نشود.

وانگهی سالک الی الله در خود مسیر نیز با اموری روبه رو می شود و در برخی مراحل چیزهای خوشایندی به او نشان داده می شود یا قدرت های خارق عادتی به او اعطاء می گردد یا در اطراف راه چیزهایی می بیند که برایش جدید و جذاب است، اما این امور نیز نباید سالک را سرگرم کند که اگر به آنها خشنود شود، سلوکش متوقف می گردد. 

 

جایگاه طریقت عرفانی در شرع مقدس

تا کنون دانستیم که کمال حقیقی انسان همان لقاءالله است، اما راه رسیدن به لقاء خدا طولانی نیست، زیرا حق تعالی در باطن باطن و سرّ سرّ انسان است و دوری ما از او به سبب دوری ما از حقیقت و باطن خودمان است. به بیان دیگر چون از خود دور شده ایم و به امور بیرون از خود سرگرم و مشغولیم، از خدا دوریم. از این­رو گفته می شود که خداوند به انسان نزدیک است، اما انسان از او دور است.

بنابراین رسیدن به خدا از راه رسیدن به باطن و سرّ و حقیقت خویش است و ما چون به سبب کوری باطن و قلب «فانّها لا تَعمَی الابصارُ و لکن تَعمَی القلوبُ الَّتی فی الصُّدور» (سوره حج، آیه 46) حقیقت خود را نمی­بینیم، خدای خود را با چشم جان مشاهده نمی­کنیم.

همچنین دانستیم که به موجب روایت گوهربار «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه» و اصول و براهین عقلی یادشده در طلیعه این فصل، ممکنات همان حدود و قیود عدمی لحاظ شده در کنار حقیقت هستی اند؛ پس اگر حدود و قیود عدمی خود (یا به عبارت دیگر حدّ امکانی خود) را نبینند و از میان بردارند، چیزی جز حقیقت هستی و حقّ مطلق باقی نمی­ماند و در آن هنگام او را خواهند دید؛ پس تنها حجاب میان خلق و خالق، همان خلق است و اگر خلق خود را نبینند، خالق را می بینند.

از این­رو بزرگان اهل معرفت بر اصولی مانند صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر مدام و مراقبه و محاسبه و تلاش در عبادت و فکر و اعتبار و ... تاکید می کنند که هم در شریعت تاکید بسزایی به آنها شده و هم تاثیر شگرفی در قطع علاقه نفس از بیگانگان بیرونی و پرداختن به خویش دارند.

1. شبهه عدم بیان جزئیات طریقت در شرع

پس از آنکه خطوط کلی طریقت عرفانی بیان شد، یک شبهه اساسی مطرح می­شود که البته پیشتر نیز در آغاز این فصل به اجمال ذکر شد اما تفصیل شبهه به مناسبت مباحث کنونی به این شرح است:

اصل طریقه معرفت نفس چنانکه در بحث­های آغازین فصل آمد، مورد تایید و تاکید شریعت است، اما چگونگی ورود به این طریقت و خروج از آن و شئون و مراحل سلوک الی الله در شریعت بیان نشده، با اینکه این طریقت بسیار دقیق و خطیر و پرمخاطره است و گاه ممکن است در اثر اشتباه پیمودن آن، انسان را به ورطه هلاکت بکشاند.

2. پاسخ علامه

حضرت استاد (رحمه الله) در پاسخ این شبهه می­فرماید:

چنانکه در فصل دوم همین رساله اشاره شد، کتاب و سنت یک بیان است و تفاوت و اختلاف تنها از ناحیه ادراک مخاطبان است. همانگونه که برداشت مخاطبان از معارف کتاب و سنت مختلف است و مراتب تشکیکی گوناگونی دارد، معنا و روش سیر و سلوک و تعبّد و تدیّن نیز به تبع همین اختلاف، دارای تفاوت و اختلاف تشکیکی است و این امر بسیار واضح است. خداوند معارف را بسان آب باران یکسان برای همه نازل کرده، اما هر کس به اندازه ظرفیت و گنجایش خود از این فیض سرشار بهره می­برد و بی شک برداشت و بهره عارفان قله نشین در علم و عمل با عوام کوهپایه نشین یکسان نیست.

بنابراین در پاسخ این شبهه باید گفت: طریقت عرفانی و سیر انفسی و روش سلوک حبّی در شریعت بیان شده، اما این بیان به دو گونه است:

1. نصوص و عباراتی که مختصّ همین طریقه است و به جز این طریقت بر هیچ منش و روش دیگری قابل صدق و تطبیق نیست. مثلا در دعای مخصوص روز نهم ماه مبارک رمضان امده است: «بمحبّتک یا امل المشتاقین» و اینگونه نصوص و تعبیرهای دینی که در قرآن و روایات به وفور یافت می­شود و در جای جای این رساله به برخی از آنها اشاره رفته و می­رود، هیچ محملی جز طریقه محبّان و سلوک عارفان ندارد.

2. نصوص و تعبیرهای عمومی قرآن و روایات که در وصف خدای سبحان یا پرستش او و بهشت و جهنم و ... وارد شده نیز تفسیرشان منحصر به طریقه عوام و اوساط اهل ایمان نیست و کسانی که از مائده شهود و ادراک امور قدسی بهره مندند، از این نصوص برداشتی متفاوت و متعالی دارند.

کسانی که همه همّت و دغدغه شان مصروف خوراک و پوشاک است و چیزی فراتر از امور حسّی ادراک نمی کنند، از این تعبیرهای عرشی برداشتی نازل دارند و عملشان نیز معطوف به افعال و تروکی است که سبب بهره مندی بیشتر و پایدارترشان از لذائذ ماکولات و مشروبات و منکوحات و ملبوسات شود و در نتیجه تنها در ترک محرّماتی که منجر به عذاب اخروی است و انجام واجبات و مستحبّاتی که موجب پاداش بهشتی است می­کوشند و انگیزه ای برای خودشناسی و خداشناسی و به خودآیی و خودپیمایی و محبت خالص به حق تعالی و تصفیه و تهذیب نفس و تخلیه صفحه دل از غیر خدا ندارند.

بر خلاف این دسته صاحبان معرفت قدسی و شهودی که خدا و خودشان را می­شناسند و مجذوب محبّت و فانی در شهود حقّ اند و دین و دیدنشان محبت و انگیزه و اندیشه شان وصال روی محبوب است: «هل الدّین الّا الحبّ و البغض؟»، از این معارف و نصوص معانی دیگری ادراک می­کنند و چون هدفشان چیزی جز محبّت حق نیست، سلوکشان نیز در همین راستاست، یعنی هر چیز غیرخدا برایشان زنگار و تمثّل نار و شرار و حرمان از جنة القرار است و برای زدودنش تلاش می­کنند.

کوتاه سخن آنکه در پاسخ اجمالی به این اشکال می­توان گفت:

1. همانگونه که اوحدی اهل معرفت و ایمان اندک­اند، نصوص راهگشای آنان نیز فراوان نیست، گذشته از آنکه بیان احکام خواص برای توده مردم به منزله گسترش متشابهات بدون اقتدار بر ردّ آنها به محکمات است.

2. احوال سالکان مقرّب برابر تجلیات گوناگون خدای سبحان در هر عصر و مصر و نسلی متفاوت است و بیان ضابط جزئی برای هر یک در نصوص دینی ضروری و جزو رسالت­های دین نیست، بلکه چه بسا مایه دشواری در تطبیق نیز خواهد بود. آنچه در ذیل حدیث به عنوان پاسخ به پرسش سدیر مطرح شد، نشان لزوم کتمان برخی از مطالب و پرهیز از گسترش آن برای توده مردم است که شاید مایه ضلالت برخی گردد.

3. اصناف سه گانه مردم در فهم و عمل به دین

3-1. جایگاه علمی و سیره عملی گروه دنیا طلب

این عده آنطور می­نگرند که خداوند سبحان _العیاذ بالله_ مانند پادشاهان دنیا باغ و راغی دارد و زندان و سیاه چالی که هر دسته از مردم را به یکی از آن دو روانه می کند. چنین انسانی در مقام عمل و سلوک نیز روش خاصی را پیش می گیرد و مثلا اگر بداند کاری موجب عذاب آتش و گرفتاری در سیاه چال جهنم نمی­شود، آن را انجام میدهد حتی اگر موجب حرمان از رحمت و قرب حق شود، زیرا مهم برای او تنعم و لذت مادی و دنیایی است و آخرت را نیز با همین سنجه می­سنجد.

آن که همه تلاشش دنیا و زخارف دنیایی است، شب هنگام تنها به فکر تدبیر معاش و خرید و فروش فرداست و در روز نیز همه اهتمامش صرف تدبیر امور روزمره و اصلاح کسب و کار دنیایی است و هنگامی که می­شنود فرستاده ای از سوی خدا آمده که پیروانش را به آمرزش و رضوان الهی و باغ های بهشت و نعمت های همیشگی آن بشارت میدهد و مخالفان و طاغیان را از آتشی که توسط خود مردم و سنگ های جهنم شعله ور و گداخته می­شود بیم میدهد، چنین فرد کوته اندیشی به سبب کوتاهی آستانه همت و ضعف ادراک و اهتمام محض به آب و غذا و دیگر غرایز حیوانی،  هیچ انگیزه و مجالی برای غواصی در اقیانوس معارف آیات الهی ندارد چنانکه امیرالمومنین (ع) در وصف برخی از همین گروه میفرماید: «إلی أن قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثلیه و معتلفه».

چنین انسانی به آنچه از پیامبر خود شنیده ایمانی اجمالی می­آورد و اعمال صالحی را که او به آنها سفارش کرده تا اندازه ای که با آن اهداف و لذایذ دنیایی منافات و مغایرت نداشته باشد انجام میدهد، چون دنیا برایش اصل است و دین را به تبع دنیا و در درجه دوم می­پذیرد. به همین سبب گفتار و باورهای دینی اش با اعمال و رفتارش تضاد دارد؛ مثلا می­گوید: خدواند شنوا و بیناست، ولی هر منکری را انجام میدهد و هر واجبی را ترک میکند، یا به حسب ظاهر ایمان دارد که خدا ولی ماست و بازگشت همه به سوی اوست، اما در برابر طاغوت و ولیّ باطلی خضوع کرده و او را اطاعت و عبادت میکند و به هر شیطان جنی و انسی که او را به سمت عذاب جهنم دعوت کند پناهنده میشود، به شرطی که احساس کند پیروی از او دنیایش را آباد می­کند. اگر از چنین  کسی معارف دینی را بپرسی، افق ادراکش بیش از ادراک جسم و جسمانیت و اوهام دنیایی نیست و برای همین معتقد است که خداوند بر تخت پادشاهی اش نشستهو احکامی صادر میکندو فرشتگان که کارگردان و عمّال اویند، این احکام را در آسمان و زمین که حوزه پادشاهی اوست اجرا می­کنند و آفریدگان خردمندش به مثابه رعیت اویند و آنان چیزی جز همین بدن های جسمانی و محسوس ندارند و خداوند آنان را با اختیار خودشان تا زمانی که دنیا باقی است به تکالیف دینی مکلّف کرده؛ سپس خلق را می میراند و پس از خلق و ایجاد نخستین معدومشان میکند. آنگاه بر دنیایی که ویران شده روزی می­آید که خدا مردم را زنده کرده و در یوم الجمع گرد هم می­آورد و صالحان و شایستگان را به وسیله بهشتی پاداش میدهد که چیزی جز لذایذ مادی ندارد و اهل بهشت نیز عین همین ابدان دنیایی کنونی اند و ستمکاران و تبهکاران را در جهنمی مجازات میکند که چیزی جز شراره و گدازه­ی همین آتش حسی دنیا نیست. این توهمات افزون بر اینکه با عقل برهانی هماهنگ نیست، با نقل وحیانی هم مطابقت ندارد؛ مثلا طبق آیات قرآن و روایات معصومان (ع) بهشت و جهنم و عالم آخرت همزمان با دنیا و هم اکنون موجودند.

3-2. جایگاه علمی و سیره عملی زهاد دنیاگریز

گروه دوم زاهدان و عابدان اند که به فناء دنیا و زخارفش و فریبندگی و پایان پذیری اش معتقدند و به دیده­ی عبرت می­نگرند، یعنی بر خلاف گروه نخست که تنها حوادث دنیا را تماشا می­کنند، ایشان با مشاهده حوادثی مانند مرگ و تولید و بیماری و زلزله و... تکانی خورده و از حالت غفلت عبور می­کنند و به حالت هوشیاری و تامل منتقل می­شوند و میدانند آنچه نزد خداست باقی است و به همین سبب زهد و عبادت را پیش میگیرند. چنین کسی دعوت پیامبرانی را شنیده که به گذشتن و خارج شدن (انسلال) از مشتهیات دروغین و مجازی دنیا و اقبال به عبادت برای نجات از عذاب و رسیدن به نعمت های پایدار آخرت دعوت می­کنند. به همین سبب خوف و خشیت خدا در قلبش رسوخ کرده و مرگ همواره نُصب العین و فراروی اوست. با همین انگیزه ها محبت دنیا و اهتمام به معاش دنیایی را از دلش بیرون کرده و دغدغه اش مصروف زهد و اجتناب از دنیا و لذایذ آن یا انجام اعمال شایسته به سبب خشنودی و پاداش خداست. در نتیجه صفات رذیله را از بین میبرد و خود را تهذیب و اصلاح میکند و از اسباب سخط الهی در قیامت می­پرهیزد، اما همه اینها به طمع نعمت های همیشگی آخرت و اجتناب از عذاب سرمدی است، نه چیزی بیش از این.

اگر در حال این شخص و مراد و هدفش از تحمل این مجاهدت ها خوب بنگری، خواهی دید که مقصودش چیزی بیش از رسیدن به مشتهیات نفسانی نیست. پنجاه سال از برخی خوراک ها و پوشاک ها و استراحت ها صرف نظر میکند که در عوض برای همیشه و در حیات ابدی قیامت از همه خوراکیها و پوشیدنیها و لذایذ بهره­مند شود، زیرا خوردنی ها و نعمتهای آخرت بر خلاف دنیا همیشگی است.

3-3. جایگاه علمی و سیره عملی محبان حق طلب

حال عاشقان و سیرت محبان به گونه ای دیگر و متفاوت با دو گروه پیشین است. سالک محب و دلداده مشمول بارقه محبت شده و جذبه شوق به لقا حق تعالی او را مجذوب نموده است و در نتیجه اركان وجودش از هم پاشیده و احشائش مضطرب شده و قلبش آتش گرفته و عقلش پر می کشد، چنان که در حالات امام سجاد (ع) آمده است که چون برای نماز برمی خاست، دگرگون میشد: و رنگ چهره ایشان تغییر می کرد و مانند بنده ای ذلیل در پیشگاه مالکی جلیل می ایستاد و اعضایش از خشیت الهی لرزه می گرفت.

عارف در چنین حالتی از دنیا و همه زینت هایش بریده شده، از طرفی دغدغه او آخرت و نعمت های بهشت نیست، زیرا دین عاشق همان دلداگی به معشوق است و چیزی جز او نمی طلبد.

انسان محب چون میشنود که خداوند به بندگانش فرموده: «فلا تغرنکم الحیاه الدنیا و لا يغرنکم بالله الغرور» (سوره لقمان، آیه 33؛ سوره فاطر، آیه 5) یا می فرماید: «انما الحيوة الدنيا لعب و لهو» (سوره محمد، آیه 36) او نیز دنیا و زخارفش را نکوهش میکند و از آن روی بر می گرداند، چون محبوبش آن را مذمت کرده و اگر معشوق با وجود پستی و زوال دنیا آن را ستایش می کرد، عاشق نیز همین رویه را پیش می گرفت.

عاشق هنگامی که میشنود حق تعالی فرموده: «و إنّ الدار الآخرة لهی الحيوان» (سوره عنکبوت، آیه 64) او نیز آخرت را ستایش می کند، زیرا محبوبش آن را ستوده و اگر خداوند به رغم بقاء و شرافت آخرت آن را نکوهش می کرد، عاشق نیز چنین می نمود.

3-3-1. همراهی و همنوایی عارف با کائنات

عارف دلداده وقتی میشنود که حضرت محبوب فرمود: «اولم یکف بربّک أنه على كل شيء شهيد» (سوره فصّلت، آیه 53)  و «انه بكل شيء محيط» (سوره فصلت، آیه 54) و «هو معکم أين ما کنتم» (سوره حدید، آیه 4) و «هو قائم على كل نفس بما کسبت» (سوره رعد، آیه 33) به همه عالم علاقمند شده و گرایش پیدا می کند، اما نه از روی سرگرمی و لهو زیرا عاشق متحیر را با بازی و سرگرمی چه کار است؟! بلکه به این سبب که محبوب او قيم و نزدیک و همراه آنهاست و او را در همه این اشیاء میتوان مشاهده کرد و معشوق بر همه آنها احاطه و اشراف وجودی دارد، چنانک شیخ اجل سعدی شیرازی می گوید: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست، از این رو وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) در بازگشت از غزوه خیبر به کوه أحد نظر کرده و فرمودند: «هذا جبل یحبّنا و یحبّه» ؛ پس عاشق همراه همه اشیاء پیرامونش به سمت معشوق توجه می کند و او را می طلبد.

عارف به خوبی میفهمد که همه اشیاء پیرامونش ناطق اند و مدرک و تسبیح گوی حق تعالی؛ پس با تلاوت آیة «فوجدا فيها جدارا يريد أن ينقض فاقامه» (سوره کهف، آیه 77) اراده جدار، یا در کریمه «وسئل القرية التي كنا فيها» (سوره یوسف، آیه 82) پرسش کردن از خود قریه و پاسخگو بودن آن را مجاز نکرده و حمل بر مجاز نمی کند، چون اگر کسی گوش شنوا داشته باشد می تواند پاسخ قریه را بشنود و آنکه نمی شنود باید عیب خود دریابد، نه اینکه از کلام حق عیب جویی کند و قدم در راه تأویل و توجیه آیات گذارد، چنانکه ملا جلال الدین رومی می گوید:

                                            کرده ای تأویل حرف بکر را         خویش را تأویل کن، نی ذکر را

عارف اهل معنا و واصل به این مقام خوب می داند تسبیح همه موجودات عالم در آیاتی مانند «و يسبح لله ما في السماوات وما في الأرض الملك القدوس العزيز الحكيم» (سوره جمعه، آیه 1) و سجده و خضوع همه عالم در برابر حضرت حق در کریمه «ألم تر أن الله يسجد له من في السماوات ومن في الأرض» (سوره حج، آیه 18) واقعیت هایی است مشهود که خود آنها هزاران بار دیده و بارها با جمادات و نباتات و حیوانات به ظاهر صامت پیرامونش همنوا و هم ناله شده و همراه با آنها تسبیح و ذکر حق گفته و در نوشیدن شراب عشق حق با آنان هم پیاله شده است، چنانکه قرآن درباره داوود (ع) فرمود: «کوهها و مرغان آسمان همراه با داوود نجوای عاشقانه تسبیح را زمزمه می کردند» (سوره انبیا، آیه 79).

از این رو هنگامی که هشام بن عبد الملک احترام و تعظیم بی نظیر حاجیان و طواف کنندگان به امام سجاد (علیه السلام) را دید و با تجاهل از مرد شامی پرسید که این کیست، فرزدق پاسخ تجاهل مغرضانه او را در قالب سرودهای وزین داده و گفت: هذا الذي تعرف البطحاء وطاته/ والبیت يعرفه و الحل والحرم، یعنی اگر تو این بزرگوار را نمی شناسی، بدان که سرزمین بطحاء (مكة مکرمه) و خانه کعبه او را به خوبی می شناسند و اگر گوش شنوایی داشته باشی او را برای تو معرفی می کنند.

برای همین اهل معرفت در تفسیر این گونه آیات بدون استفاده از تأویل و رفض ظاهر و اعتزال از نصوص وحیانی، معارفی را بیان می کنند که اهل ظاهر از شنیدن و ادراک آنها استيحاش دارند. اهل معرفت می گویند: برای فهمیدن این حقایق باید بالا برویم و متعالی شویم، نه اینکه بیشتر از آنچه نازل شده تنزل بدهیم و با وصله ناموزون مجاز، نادانی و ناتوانی خود را موجه نموده و به ساحت وحی منتسب کنیم.

3-3-2. تأكيد شارع بر طريقة معرفت نفس

سالک عاشق درمی یابد که تعلق او به نفسش مانند تعلقش به امور دیگر نیست، بلکه این تعلق عين هدایت و راهیابی به معشوق است و همین معشوق انسان عاشق را مسافر به سمت خود شمرده: «ياأيها الإنسن انك كادح إلى ربك کدحا فملاقيه» (سوره انشقاق، آیه 6)؛ پس باید به سمت معشوق سفر کرد و بهترین راه، طریقت معرفت نفس و سیر در آیات انفسی است. البته عاشقان حضرت حق هیچ عذاب دشواری جز دوری معشوق ندارند. عاشق در فراق معشوقش چنان رنجور و مغموم می گردد که رمق نفس کشیدن ندارد و گرفتار درد و عذابی صعد می شود، چنانکه در قله شهود و عرفان على (ع) در دعای کمیل به ساحت الله عرض می کند: «یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابك، فکیف اصبر على فراقك؟»

سالک محب با ملاحظه این آیات و تعمّق عارفانه در آن­ها به وضوح در می­یابد که راه رسیدن به حق تعالی همان نفس اوست و اگر خود را فراموش کند نشانه آن است که خدا را فراموش کرده است. زیرا حق تعالی طبق فرموده خود همواره با او و قائم و محیط بر اوست و از هر چیزی به او نزدیک­تر است:

«و نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید» (سوره ق، آیه 16)

«و نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِنکُم وَ لکِن لاتُبصِرونَ» (سوره واقعه، آیه 85)

«وَاعلَموا أنَّ اللهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ وَ أنَّهُ إلَیهِ تُحشَرونَ» (سوره انفال، آیه 24)

وساطت و حائل بودن حق تعالی میان انسان با قلب او به معنای نزدیک­تر بودن حق تعالی به انسان از خود انسان به خویش است، زیرا قلب همان باطن و اصل وجود انسان است. پس نزدیکی حق تعالی به انسان بیش از نزدیکی قلب و لبّ و باطن انسان به خویش است. به گفته شیخ اجل سعدی شیرازی:

                           دوست نزدیک­تر از من به من است                              وین عجب­تر که من از وی دورم

                          چه کنم با که توان گفت که دوست                               در کنار من و من مهجورم

حق تعالی به همه اشیاء نزدیک است و به آن­ها احاطه و اشراف و معیّت قیّومی دارد، اما چنین تعبیری را درباره کوه و درخت و حیوان و نبات ذکر نکرده و تنها درباره انسان به دلیل ویژگی طریقه معرفت نفس از چنین تعبیر محیّرالعقولی استفاده کرده است.

به هر روی ظهور حق تعالی همه صحنه عالم از جمله نفس ما را پُر کرده است: «وَ بِأسمائِکَ الَّتی مَلَأت أرکانَ کُلِّ شَیء» و بیرون از جان سالک نیست تا روی حق تعالی را در جای دیگر جست و جو کند. نمونه عالی این مطلب در مناجات روز عرفه سرور شهیدان اهل شهود حضرت سیدالشّهدا (علیه السّلام) است. حافظ شیرازی می­گوید:

                       سال­ها دل طلب جام جم از ما می­کرد                             وانچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می­کرد ....

بنابراین راه رسیدن به او چندان طولانی نیست و عاشق با ملاحظه این قرب وریدی و احاطه و معیّت قیّومی از هر چیزی منقطع می­گردد و به خود می­پردازد و با اخلاق نیکو، اعمال شایسته، اجتناب از معاصی و فرار از اسباب هلاکت و غفلت نفس، تصفیه و تهذیب می­کند.

3-3-3. تصفیه اخلاق و امتثال احکام به شوق وجه الله

سلوک را می توان در سه عنصر اساسی خلاصه کرد: اصلاح عقیده، تهذیب اخلاق، تصحیح اعمال. سالک محب، عقیده و باوری توحیدی و سالم یافته و از این رو در مرحله بعد گام در راه اصلاح و تهذیب اخلاق و تصحیح اعمال می زند. انگیزه او از این افعال و تروک نیز تنها آن است که معشوق او را به این افعال و تروک دستور داده و او این اعمال را می پسندد و دوست می دارد، نه برای طمع بهشت یا ترس از جهنم، بلکه تنها برای وجه الله  و بدون چشم داشت به پاداش الهی یا تشکر دیگران، همچنانکه قرآن کریم درباره اهل بیت وحی (علیهم السلام) فرمود: «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اَسیرا* اِنّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شُکورا» (سوره انسان َآیات 8 و 9). کمال توحید و معرفت و محبت همین است که قله توحید علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) و اسوه ی ائمه هدی فاطمه زهرا (علیها السلام) سه روز روزه گرفته و پایان هر روز غذای افطار خود را کریمانه به سائلی می پردازند که از قضا یکی از آنان کافری است که در جنگ به اسارت در آمده و خودشان با آب افطار می کنند و در برابر این اطعام کریمانه هیچ چشم داشتی حتی به ثواب و جزاء اخروی هم ندارند و تنها به شوق روی دوست این کار را می کنند، زیرا ایشان خردمندترین مردم اند و می دانند که دل بستن به هر چیزی غیر از وجه الله زیانی بس بزرگ است، چنانکه مولوی می گوید:

                                          هجده هزار عالم اگر ملک تو شود

                                                                                                      بی روی دوست چیز محقّر گرفته ای

3-3-4. تعلق طریقی عاشق به نفس خویش

سالک عاشق تنها به نفس خود تعلق طریقی دارد، چون از توجه به حقیقت نفس خود لقاء حق را می طلبد و به بیان دیگر محبت او به نفس از نوع محبت عاشق به راهی است که وی را به وصال معشوقش می رساند یا از نوع محبت انسان عاشق به آینه ای که صورت معشوقش را در آن می نگرد، نه از آن جهت که به خود شیشه و جیوه دلبسته است. به همین سبب شبانه روز متوجه به نفس خویش است، اما هرگز به نفسش توجه استقلالی ندارد، زیرا ممکن نیست عاشق واقعی دو محبوب را برگزیند و دو مطلوب را بطلبد، او یک معشوق برگزیده و آن همان حق تعالی می باشد که محبوب لذاته است و هر چیز دیگر را تنها برای او دوست دارد، یعنی احاطه و اشراف و قیومیت حق تعالی چنان است که محبت به او منشأ محبت به همه آثار اوست.

پر واضح است که عاشق واقعی تنها محبوب خودش را می طلبد و از هر چیزی که مانع رسیدن به او شود یا عاشق را به خود مشغول کند، می گریزد.

عاشق هیچ اهتمام و دغدغه ای ندارد مگر خلوت با معشوق و رسیدن به او و گذشتن از همه حجاب ها و موانع وصال.

سالک عاشق هرچه بیشتر به شناخت و شهود حق تعالی دست می یابد و با اوصاف او بیشتر آشنا می شود، وجد و شورش شدیدتر شده و آتش شوق در دلش شعله ورتر می گردد تا جایی که گاه این شوق مفرط، منجر به غیبت او از نفس و فانی شدن از نظر خود و اشتغال محض به حق تعالی می شود. در آن هنگام همه چیز فانی است و چیزی جز «وجه رب» و رخ یار باقی نمی ماند،  وجهی که با جلال و شکوه و اکرام است: «و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام» (سوره الرحمن، آیه 27).

4. پاسخ نهایی به شبهه

بر پایه آنچه گذشت دانستیم که تفاوت حقیقی سه طبقه در ادراک معارف دینی است، یعنی چون هر گروه این معارف عرشی را به اندازه ظرفیت خود می فهمند، یک کلام و یک کتاب و سنت را به سه روش تفسیر می کنند، پس بیان جزئیات و تفاصیل طریقت معرفت نفس و سلوک الی الله از وظایف شریعت نیست، زیرا شریعت آنچه را که به عنوان مشخصات اصلی اساسی مبدأ و و مقصد و راه بوده بیان کرده، اما مردم به حسب طبقات فهم و درجاتشان در ادراک و برداشت، مدلول این نصوص و تعبیرهای مختلف اند.

حضرت علامه (رحمت اله علیه) در پایان این بحث و برای تأیید مطالب پیشین می فرماید: از یکی از اساتید بزرگوارم پرسیدم که طریقه معرفت نفس با اینکه نزدیک ترین راه رسیدن به خداست، چرا در شریعت بیان نشده است؟

حضرت استاد فرمودند: مگر بیان و تعبیری هم در شریعت وجود دارد که این هدف و طریقت را در نظر نداشته باشد و این مسلک را شرح ندهد؟!

یعنی به جای اینکه بپرسیم کدام بیان در شریعت ناظر به این مسلک و طریقت است، باید بپرسیم: کدام بیان ناظر به این طریقت نیست و شرح این مسلک نمی دهد؟!

بنابراین راه رسیدن به خدا و معرفت نفس و سلوک الی الله و دستیابی به توحید و فناء محض در دین بیان شده، اما روندگان این راه و بینندگان و دانایان این معارف عرشی اندک اند.

5. شیوه استعاری عرفا در بیان اسرار طریقت

کسانی که در این مسیر حرکت کرده و به مقصد رسیده یا نزدیک شده اند، اموری را در می یابند و پساپرده هایی را از برخی آیات و اخبار می فهمند که اگر آنها را برای دیگران بیان کنند، با استبعاد و انکار و مخالفت یا حتی برخورد خشم آلود و طردشان مواجه می شوند.

برای همین سالکان این طریق و واصلان به این مقصد بر خود فرض می دانند که آنچه را می بینند و می یابند برای اغیار بیان نکنند، یا اگر خواستند میراثی برای سالکان بعدی به ارمغان بگذارند این معارف را در قالب کنایه و استعاره و تمثیل و با ادبیات و مصطلحات خاص عرفانی- ادبی در قالب نظم و نثر بیان کنند.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تحریر رساله الولایه (شماره 116)