تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 120)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 16 بهمن 1399
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 574
وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (50)
إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (51)
گزیده تفسیر
محتوای رسالت حضرت عیسی(علیهالسلام) تصدیق تورات و تبیین احكام بود. آن حضرت برای ایجاد روح انعطاف و سازش و پذیرش در مخاطبان، بخش ناب تورات عصر خویش را كه در دسترس و نزد مردم بود تصدیق كرد. وی اصول و خطوط كلی و ثابت اخلاق، فقه و حقوق را كه همان دین اسلام است تصدیق كرد و طبق دستور خداوند با نسخ و تغییر برخی از احكام و فروع جزئی منهاج و شریعت موسای كلیم(علیهالسلام) برای تخفیف بر بنیاسرائیل بعضی از احكام تحریمی تورات را تحلیل و شریعت و احكام خاص عصر خویش را به مردم ابلاغ كرد و چون این نسخ به تخصیص اَزمانی بازمیگردد با تصدیق تورات منافاتی ندارد.
حاصل آنكه، حضرت مسیح(علیهالسلام) دو مأموریت داشت: آوردن احكام و اجرای حدود. محور امور یاد شده ربوبیت الهی است، از اینرو فرمود: چون خداوند پروردگار و معبود من و شماست باید از او اطاعت كنید و از من نیز كه به اذن او ولی شما هستم و مانند شما از او پیروی میكنم باید فرمان برید .
ذكر این جملات پس از بیان معجزات، اظهار عبودیت است تا كسی نپندارد حضرت عیسی(علیهالسلام) كه مظهر خالق، مصوّر و محیی است مقام ربوبیت دارد.
تفسیر
مفردات
مصدّقاً: فرق تصدیق و تقلید این است كه تصدیق از سنخ علم است، زیرا علم یا تصور است یا تصدیق؛ امّا تقلید هرچند اجمالاً با آگاهی از اصل مطلب همراه است، ثبوت محمول برای موضوع در آن به استناد دلیل نیست، بلكه فقط به اعتماد بر قول كسی است كه از وی تقلید شده است.
تناسب آیات
پس از اثبات رسالت مسیح(علیهالسلام) با معجزات یاد شده، در این آیات به بیان محتوای رسالتش میپردازد كه دو امر است: 1. تصدیق تورات: ﴿ومُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوراة﴾ كه عطف بر ﴿أنّی قَد جِئتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُم﴾ در آیه قبلی است؛ یعنی «و إنّی بعثت مصدّقاً لما بین یدی من التوراة». 2. تبیین احكام.
تصدیق تورات نزد مردم
حضرت عیسای مسیح(علیهالسلام) تورات عصر خویش را تصدیق كرد: ﴿ومُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی﴾، همانگونه كه قرآن كریم در عصر خویش كتابهای اصیل آسمانی را: ﴿نَزَّلَ عَلَیكَ الكِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ وأنزَلَ التَّوراةَ والإنجیل﴾ و این هرگز بدان معنا نیست كه تورات و انجیل تا آن زمان از تحریف مصون مانده بودند.
آری قرآن كریم همان تورات نزد یهودیان و انجیل پیش مسیحیان را تصدیق كرد؛ نه تورات و انجیلی مخصوص و نزد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را: ﴿یاأیهَا الَّذینَ أَوتوا الكِتابَ آمِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُم﴾. جمله ﴿مُصَدِّقاً لِما مَعَكُم﴾ برای ایجاد روح انعطاف و پذیرش است و اگر تصدیق تورات مخصوص مراد باشد كه نزد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است، هرگز روح سازش، پذیرش و انعطاف را در مخاطبان ایجاد نخواهد كرد.
آری جمله ﴿مُصَدِّقاً لِما مَعَكُم﴾، سخن گفتن با اهل كتاب براساس «جدال اَحسن» است؛ یعنی همان كتابِ نزد شما را تصدیق میكنم و سخن جدیدی نیاوردهام، مگر در قلمرو شرعه و منهاج (شریعت)، پس طبق شواهد نقلی و لبّی، تصدیق همان توراتی مراد است كه نزد مردم بوده است.
البته با توجّه به تصریح قرآن كریم به «تحریف» تورات: ﴿مِنَ الَّذینَ هادوا یحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِه﴾ و نیز اینكه هر جا سخن از تصدیق است، قبل یا بعد از آن، تعبیرهایی مانند ﴿أنزل﴾ و ﴿أنزَلَ الله﴾ هست، معلوم میشود كه تصدیق درباره توراتی است كه بر موسای كلیم(علیهالسلام) نازل شده و با آنان بوده.
ثبات دین و نسخ شریعت
انبیا(علیهمالسلام) دارای اصلی ثابت به نام «اسلام» و فروع و خطوطی جزئی به نام «شریعت» هستند. «اسلام» یعنی اصول و خطوط كلی اخلاق، فقه و حقوق هرگز نسخ نمیشود: ﴿إنَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الاسلام﴾
از آیه مورد بحث نیز به روشنی ثبات دین و متغیر بودن شرایع را میتوان دریافت. حضرت عیسی(علیهالسلام) «دین» و «شریعت» را با هم جمع و درباره اصل «دین» میفرماید: ﴿ومُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوراة﴾ و درباره فروع جزئی و خاصّ هر دین، یعنی «شریعت» میفرماید: ﴿ولاُحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیكُم﴾؛ یعنی من آن خطوط كلّی را تصدیق كردم و پارهای از احكام را به دستور خدا تغییر دادم.
جمله ﴿ولاُحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیكُم﴾ دلالت دارد كه شریعت حضرت عیسی(علیهالسلام) ناسخ بعضی از احكام شریعت حضرت موسی(علیهالسلام) بوده است،
مأموریت حضرت عیسی(علیهالسلام)
عیسای مسیح(علیهالسلام) فرمود كه من با معجزه از خدا نزد شما آمدهام و به دو چیز فرمان میدهم: مراعات تقوا و اطاعت از من: ﴿وجِئتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُم فَاتَّقوا اللهَ وأطیعون﴾.
تقوای الهی، همان اطاعت در مسائل تشریعی است. امر به اطاعت از مسیح(علیهالسلام) در كنار تقوای الهی پیام میدهد كه اطاعت از مسیح(علیهالسلام) واجب است، چون او ولی خداست؛ نه از آن جهت كه رسول خداست، زیرا رسول سخنی جز رساندن پیام الهی ندارد و اطاعت از رسول به جهت ولایت اوست و تقوای الهی نیز چیزی جز همان اطاعت از احكام خدا نیست.
فرمان حضرت مسیح(علیهالسلام) به دو مطلب، نشان میدهد كه آن حضرت دو سمت و مأموریت الهی داشته است: 1. آوردن احكام الهی و تبیین حلال و حرام. 2. اجرای حدود الهی.
«مطاع بودنِ» بالاصاله ویژه ذات اقدس خداوندی است و بالتبع، از آنِ كسی است كه خداوند به اطاعت از او اذن دهد و هیچ انسانی نمیتواند ولی انسان دیگری باشد، مگر به اذن خدا، چنان كه درباره پیامبران(علیهمالسلام) میفرماید: ﴿وما أرسَلنا مِن رَسولٍ إلاّلِیطاعَ بِإذنِ الله﴾. البته اطاعت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از آن جهت كه دارای ولایت است، به اطاعت از الله باز میگردد.
جمله ﴿وجِئتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُم﴾ با دو جمله ﴿فَاتَّقوا اللهَ﴾ و ﴿أطیعون﴾ هماهنگی دارد؛ به این بیان كه حضرت مسیح(علیهالسلام) دلیل هر دو مدّعای خویش (تقوا و اطاعت) را ربوبیت حق تعالی میداند؛ یعنی چون خداوند پروردگار و معبود من و شماست، باید از او اطاعت كنید و از من نیز باید فرمان برید، زیرا من به اذن او ولی شما هستم و مانند شما از او اطاعت میكنم.
از محور بودن ربوبیت الهی در مجموعِ ﴿وجِئتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُم فَاتَّقوا اللهَ وأطیعون﴾ و نیز در آیه بعدی میتوان برداشت كرد كه اطاعت حضرت مسیح(علیهالسلام) به جهت «ولایت» آن حضرت است و ولایت شامل خود آن حضرت نیز خواهد بود؛ یعنی همانگونه كه اطاعت از دستورهای آن حضرت بر دیگران لازم است، ایشان نیز باید بر احكام و دستورهای خویش گردن نهند.
نقل كلام دستوری خداوند
براساس ظهور آیه و وحدت سیاق، جمله ﴿إنَّ اللهَ رَبّی ورَبُّكُم﴾ كلام حضرت عیسی(علیهالسلام) است، زیرا در آیه پیشین فرمود: ﴿وجِئتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُم فَاتَّقوا اللهَ وأطیعون﴾و در این آیه میفرماید:﴿إنَّ اللهَ رَبّی ورَبُّكُم﴾؛ ولی در آیه﴿ما كانَ لِلّهِ أن یتَّخِذَ مِن ولَدٍ سُبحانَهُ إذا قَضی أمراً فَإنَّما یقولُ لَهُ كُن فَیكون وإنَّ اللهَ رَبّی ورَبُّكُم فَاعبُدوهُ هذا صِراط مُستَقیم﴾ ظهور و وحدت سیاق نشان میدهد كه متكلّم آن سخن خدای سبحان است، چون این احتمال هست كه خداوند به حضرت مسیح(علیهالسلام) گفته باشد كه او به مردم بگوید: ﴿إنَّ اللهَ رَبّی ورَبُّكُم﴾.
برای رفع تعارض و ابهام ظاهری دو آیه یاد شده میتوان از آیه ﴿ما قُلتُ لَهُم إلاّما أمَرتَنی بِهِ أنِ اعبُدوا اللّهَ رَبّی ورَبَّكُم﴾ كمك گرفت كه حضرت مسیح(علیهالسلام) در پیشگاه ذات اقدس خداوندی (در قیامت) عرضه میدارد: خدایا من به مردم سخنی نگفتم، جز آنچه تو به من دستور دادی، بنابراین جمله ﴿إنَّ اللهَ رَبّی ورَبُّكُم﴾ كلام دستوری خداست و حضرت مسیح(علیهالسلام) آن را نقل میكند.
تذكّر: پیام ﴿ما قُلتُ لَهُم إلاّما أمَرتَنی بِهِ أنِ اعبُدوا اللهَ رَبّی ورَبَّكُم﴾ این است كه به آنان نگفتم، جز آنچه را بدان مأمور شده بودم و آن عبارت بود از دعوت به بندگی خدایی كه پروردگار من و آنان بود، بنابراین در آیه سخن از ابلاغ یك پیام مطرح است و ظاهر آیه نیز این است كه پیام مزبور را با همین الفاظ: ﴿اعبُدوا اللهَ رَبّی ورَبَّكُم﴾ یا معادل آن رسانده است.
مظهر خالقیت خداوند
ذكر ﴿اِنَّ اللهَ رَبّی ورَبُّكُم... ﴾ پس از بیان معجزات، اظهار عبودیت و بندگی است، تا كسی نپندارد مسیح(علیهالسلام) مقام ربوبیت دارد. عیسی(علیهالسلام) تنها مظهر «خالق»، «مصوّر» و «محیی» است و هرچند آن حضرت فاعل قریب حقیقی و انسان كاملی است كه این معجزات به دست او ظهور كرده است، فاعل اصلی همه كارها ذات اقدس خداوندی است.
آنان كه تحمّل این معانی را نداشتند، درباره فرشتگان مدّعی الوهیت شده و داعیه ربوبیت آنها را در سر پروراندند و به عبادت آنان پرداختند، در حالی كه خدای سبحان فرشتگان را عبد میداند: ﴿وقالُوا اتَّخَذَ الرَّحمنُ وَلَداً سُبحانَهُ بَل عِباد مُكرَمون لایسبِقونَهُ بِالقَولِ وهُم بِأمرِهِ یعمَلون﴾.
درباره حضرت مسیح(علیهالسلام) نیز كه مظهر ربوبیت حق بود، ادّعای ربوبیت كردند، بنابراین منشأ ادّعای ربوبیت یا ابن الله بودن حضرت مسیح(علیهالسلام) تنها بدون پدر به دنیا آمدن آن حضرت نبوده است، بلكه مشاهده كارهای خارق عادت ایشان نیز در این پندار سهیم بوده است.
اشارات و لطایف
1. قلمرو حجیت سخن معصوم(علیهالسلام)
انسان كامل معصوم(علیهالسلام) كه به نبوّت رسیده است ادعایی دارد و دعوتی: ادّعای وی درباره نبوّت و رسالت خود است و دعوت او درباره معارف دینی، مانند توحید، معاد و حق بودن سایر مطالب اصلی و فرعی دین. قلمرو تأثیر معجزه ابتدائاً برای اثبات دعواست نه تثبیت «دعوت»؛ یعنی برای ثابت كردن ادعای نبوّت است؛ نه اثبات حق بودن معارف اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی
2. بشارت آمدن رسول خاتمصلی الله علیه و آله و سلم
قرآن كریم بشارت آمدن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را هم به حضرت مسیح(علیهالسلام) و هم به انجیل نسبت میدهد؛ یعنی هم كتاب مسیحیت و هم سنّت آنان به آمدن پیامبر خاتمصلی الله علیه و آله و سلم بشارت داده است.
قرآن كریم فقط به تبشیر تورات اكتفا كرده و از بشارت موسای كلیم(علیهالسلام) به آمدن پیامبر خاتمصلی الله علیه و آله و سلم سخنی به میان نیاورده است؛ شاید به این دلیل كه فاصله زمانی بین حضرت موسی(علیهالسلام) و پیامبر خاتمصلی الله علیه و آله و سلم بسیار طولانی بوده است و در این فاصله پیامبران بسیاری آمدهاند كه در میان آنان پیامبر اولوا العزمی مانند عیسای مسیح(علیهالسلام) نیز بوده است.
بحث روایی
1. شریعت مسیح(علیهالسلام) و محتوای انجیل
عن محمّد الحلبی عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: كان بین داود و عیسی بن مریم(علیهماالسلام) أربعمائة سنة و كان شریعة عیسی أنّه بعث بالتوحید و الإخلاص و بما أوصی ........
اشاره: أ. براساس این روایت، مسیح(علیهالسلام) به توحید، اخلاص و همه آنچه پیامبران اولوا العزم پیشین بدان سفارش كردهاند، مبعوث شد و خداوند مانند سایر انبیا(علیهمالسلام) از او هم میثاق گرفت. محتوای شریعت وی اقامه نماز، امر به معروف و نهی از منكر، تحریم حرام و تحلیل حلال است و انجیل ایشان حاوی مواعظ و امثال است و احكام حدود و قصاص و مواریث را ندارد.
برپایه آیه مورد بحث، مسیح(علیهالسلام) بعضی از احكام تحریمی تورات را تحلیل كرد و بر بنیاسرائیل تخفیف داد. البته او به پیروانش امر كرد كه به شریعت تورات و انجیل ایمان بیاورند.
ب. این حدیث شریف نیز به خوبی نشان میدهد كه دین عیسی(علیهالسلام) مانند ادیان همه انبیای الهی(علیهمالسلام) «اسلام» بوده است و تفاوت تنها در برخی فروع جزئی است كه «شریعت و منهاج» را تشكیل میدهد.
فیض كاشانی در شرح این حدیث میفرماید كه نسخ بعضی از احكام تورات منافاتی با تصدیق آن ندارد، چنانكه نسخ بعضی از آیات قرآن نسبت به بعض دیگر به معنای تناقض درونی نیست، زیرا حقیقت نسخْ پایان مدت حكم سابق است و به تخصیص اَزمانی باز میگردد، از اینرو در پایان روایت تصریح شده است كه مسیح(علیهالسلام) پیروانش را به ایمان به شریعت تورات و انجیل امر فرمود.
ج. نفی احكام حدود و قصاص و مواریث از انجیل در این حدیث، با این مسئله كه مسیح(علیهالسلام) از پیامبران اولواالعزم و صاحب شریعت است و نیز با نبوّت عامّه كه برای تأمین نیازهای بشری است، سازگار نیست، از اینرو حدیث را باید چنین توجیه كرد: شریعت حضرت مسیح(علیهالسلام) طبق امضای الهی و دستور به ابقا، همان شریعت موسی(علیهالسلام) است مگر در برخی موارد.
2. موارد تحلیل
و قال علی بن إبراهیم فی قوله: (ولاُحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیكُم) و هو السبت و الشحوم و الطیر الّذی حرّمه الله علی بنیاسرائیل.
اشاره: صید روز شنبه، پیه و طیر (پرندگان چنگالدار)، چیزهایی بود كه در شریعت موسی(علیهالسلام) بر بنیاسرائیل حرام شده بود و مسیح(علیهالسلام) آنها را حلال كرد.
فَلَمَّا أَحَسَّ عیسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52)
رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ (53)
گزیده تفسیر
واكنش یهود در برابر بشارت خداوند به حضرت مریم درباره عیسی(علیهالسلام) كفرورزی و كمربستن به اذیت و قتل حضرت مسیح بود. كفر آنان عملی و محسوس و بهگونهای ظاهر بود كه با حسّ ادراك میشد.
عیسای مسیح(علیهالسلام) وقتی كفر آشكار دشمنان را دید و به توطئه آنان آگاه شد، برای اثرگذاری بر جامعه و دفاع از كیان دین خویش در برابر آنان، به ایجاد تشكّل و كادرسازی و پرورش حواریان همّت گماشت.
حضرت مسیح(علیهالسلام) از حواریان نصرت دین خدا را خواست و فرمود كه چه كسی وی را در سیر به سوی خدا و حفظ دین او یاری میدهد، بنابراین مسیحیت نیز مانند ادیان آسمانی دیگر رسالت خود را از تبلیغ و نصیحت و موعظه آغاز میكند و اگر این مراحل كارساز نشد، به مبارزه و جهاد و دفاع دست میزند.
به هر روی، حواریان در پاسخ فراخوان حضرت عیسی(علیهالسلام) در راه مبارزه گام نهادند و گفتند كه قیام و مقاومت ما ظاهراً نصرت شماست؛ ولی واقعاً یاری دین خداست. آنان، هم اعتقاد و ایمان خویش را تثبیت كردند و هم با خدا پیمان بستند و هم با حضرت مسیح بیعت كردند و برای تجدید عهد، آن حضرت را گواه گرفته و با سیره خویش قراردادن تقوای الهی و اطاعت از پیامبر، از خداوند خواستند كه آنان را از اولواالعلم و شاهدان یگانگی خود قرار دهد.
تفسیر
تناسب آیات
مفاد آیات پیشین این بود كه خداوند به حضرت مریم(علیهاالسلام) حضرت عیسی(علیهالسلام) را بشارت داد و اكنون موضع قوم عیسی درباره وی و واكنش متقابل حضرت عیسی(علیهالسلام) را بیان میكند؛ گویا خدا فرموده است این بشارتی بود كه درباره حضرت عیسی(علیهالسلام) به مریم(علیهاالسلام) دادیم؛ امّا واكنش یهود در برابر آن كفرورزی ایشان بود.
مبارزات مسیح(علیهالسلام)
یهودیان كه از پیش، ظهور حضرت مسیح(علیهالسلام) را انتظار میكشیدند، پس از بعثت آن حضرت برای نابودكردنش با وی به مقابله پرداختند؛ همانند مسیحیان كه در انتظار ظهور پیامبر خاتمصلی الله علیه و آله و سلم بودند؛ امّا رسالت ایشان را انكار كردند و به آن كفر ورزیدند و نیز نظیر منتظران دروغین حضرت مهدی(عج) كه بعد از ظهور وی با آن حضرت نبرد خواهند كرد، زیرا میپندارند آن حضرت تمامی مشكلات را بیكوشش آنان حلّ میكند. همان پنداری كه بنیاسرائیل درباره موسای كلیم(علیهالسلام) داشتند كه براساس آن در هنگام خطر گفتند: ﴿فَاذهَب أنتَ ورَبُّكَ فَقاتِلا إنّا هاهُنا قاعِدون﴾. [سوره مائده، آیه 24]
حضرت مسیح(علیهالسلام) همانند پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم در اوایل امر به دشمنان، ملایمت بیشتری نشان میدادند؛ ولی همانگونه كه نمیتوان تنها براساس ﴿لَكُم دینُكُم ولِی دین﴾ [سوره كافرون، آیه 6] و بیمراجعه به آیاتی چون ﴿وقاتِلوهُم حَتّی لاتَكونَ فِتنَة﴾ [سوره بقره، آیه 193] درباره اسلام داوری كرد، برای قضا درباره اینكه مسیحیت دین سازش است یا دین جهاد و اجتهاد، نمیتوان تنها به بخشی از انجیل بسنده كرد.
قرآن كریم در بررسی كلّی رسالت مسیح(علیهالسلام)، مسیحیت را دینی با داشتن صبغههای اخلاقی و حماسی میشناساند:
1. بعضی آیات قرآنْ حضرت مسیح(علیهالسلام) را تصدیق كننده تورات حضرت موسای كلیم(علیهالسلام) معرّفی میكند: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوراة﴾.[سوره مائده، آیه 46] این تصدیق به معنای امضای نبرد با طغیان است، زیرا از برجستهترین جلوههای نبوّت حضرت موسی(علیهالسلام)، مبارزات خستگی ناپذیر ایشان با طاغوتیان مصر بود.
2. برخی آیات، مسئله جهاد، پیروزی مبارزان و جایگاه شهدا در بهشت را از اصول مسلّم تورات، انجیل و قرآن میداند: ﴿إنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ أنفُسَهُم وأموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ ویُقتَلونَ وَعداً عَلَیهِ حَقّاً فِی التَّوراةِ والانجیلِ والقُرآن﴾.[سوره توبه، آیه 111]
3. قرآن كریم در اوج نیاز جامعه اسلامی به جنگ از مسلمانان میخواهد كه مانند مسیحیان و حواریان حضرت عیسی(علیهالسلام) باشند، چون آنان به یاری دین خدا برخاستند و خدا آنها را كمك و پیروز كرد: ﴿یاأیهَا الَّذینَ آمَنوا كونوا أنصارَ اللهِ كَما قالَ عیسَی ابنُ مَریمَ لِلحَواریینَ مَن أنصاری إلَی اللهِ قالَ الحَواریونَ نَحنُ أنصارُ الله﴾.[سوره صفّ، آیه 14]
نتیجه آنكه مسیحیت نیز مانند ادیان آسمانی دیگر، رسالت خود را از تبلیغ، نصیحت و موعظه آغاز میكند و اگر این مراحل كارساز نشد، به مبارزه و جهاد نیز دست میزند.
معنای (إلَی الله)
برخی مفسّران میگویند: كلمه (إلَی) به معنای «مع» است و جمله ﴿مَن أنصاری إلَی الله﴾ به معنای «من أنصاری مع الله» است؛ یعنی چه گروهی همراه با خدا یاور من است؟
استاد، علاّمه طباطبایی(قدسسره) این بیان را با ادب قرآنی سازگار نمیدانند، زیرا خداوند برتر از آن است كه در ردیف دیگران قرار گیرد؛ یا چیزی همپایه او واقع شود، به طوری كه خداوند با چیزی دیگر در امری همردیف باشد. پس باید به جای تصرّف در معنای «إلی»، در كلمه «انصار» تصرّف كرد و آن را با معنای سیر و سلوك در نظر گرفت، چون «نصر» با «مع» ذكر میشود نه با «إلی»، مگر به معنای «سلك» باشد.
بر این اساس، ﴿مَن أنصاری إلَی الله﴾ یعنی چه كسی مرا در حفظ دین او یاری میدهد. جواب حواریان نیز نشان میدهد كه حضرت مسیح(علیهالسلام) نصرت دین خدا را از آنان خواسته است.
البته مقتضای ادب قرآن كریم همان است كه استاد، علاّمه طباطبایی(قدسسره) فرموده است؛ لكن گاهی ذات اقدس خداوندی برای اهمیت مطلبی نام شریف خود را كنار نام دیگران ذكر میكند؛ مثل ﴿واتَّقوا اللهَ الَّذی تَسائلونَ بِهِ والارحامَ﴾ [سوره نساء، آیه 1]؛ و نیز مانند ﴿یاأیهَا النَّبِی حَسبُكَ اللهُ و مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنین﴾ [سوره انفال، آیه 64] اگر كلمه «مَنْ» به «الله» عطف شود نه به كاف خطاب.
تذكّر: 1. لازم است عنایت شود كه معنای درخواست حضرت مسیح(علیهالسلام)، با پاسخ حواریان روشنتر میشود، زیرا آن حضرت گفت: (مَن أنصاری إلَی الله) و حواریان در جواب گفتند: (نَحنُ أنصارُ الله) نه انصار الی الله؛ یعنی قیام و مقاومت ما هرچند ظاهراً نصرت شما (حضرت عیسی) است؛ ولی واقعاً نصرت دین خداست.
2. برخی (شیخ طبرسی) گفتهاند كه هیچ حرفی به معنای حرف دیگر نیست، زیرا هر حرف معنای خاص خود را دارد. حروف در افاده معنا نزدیك به هماند و شخص كمخرد خیال میكند كه معنای دو حرف یكی است؛ مثلاً در ﴿لاُصَلِّبَنَّكُم فی جُذوعِ النَّخل﴾ [سوره طه، آیه 71] اگر گفته شود «علی جذوع النخل» صحیح خواهد بود؛ ولی نه برای آنكه «علی» به معنای «فی» یا «فی» به معنای «علی» است، بلكه اگر چیزی به درخت آویخته شد، هم بر درخت است و هم در درخت مانند «فی الجبل» و «علی الجبل».
معنای (نَحنُ اَنصارُ الله)
درباره معنای (نَحنُ أنصارُ الله) چند احتمال هست که احتمال صحیحتر چنین است:
وقتی حضرت مسیح(علیهالسلام) كفر آشكار دشمنان را دید و به توطئه آنان آگاه شد، همانند ابراهیم خلیل(علیهالسلام) كه فرمود: ﴿إنّی ذاهِب إلی رَبّی سَیهدین﴾ [سوره صافّات، آیه 99] ضد آنان به مبارزه برخاست و از حواریان یاری خواست و آنان نیز در این راه گام نهادند و هم اعتقاد خویش را تثبیت كردند و هم با خدا پیمان بستند و هم با حضرت مسیح(علیهالسلام) بیعت كردند.
اشارات و لطایف
نقد نظریه پیامبر بودن حواریان
استاد، علاّمه طباطبایی(قدسسره) به استناد آیه ﴿وإذ أوحَیتُ إلَی الحَوَارِیینَ أن آمِنوا بی وبِرَسولی قالوا آمَنّا واشهَد بِأنَّنا مُسلِمون﴾ [ سوره مائده، آیه111] حواریان را صاحبان وحی و از انبیا میدانند.
از آنجا كه عنوان وحی، به پیامبران(علیهمالسلام) اختصاص ندارد و حضرت مریم(علیهاالسلام)، مادر موسی(علیهالسلام) و... نیز از وحی برخوردار شدهاند، نمیتوان قاطعانه چنین ادعایی را مطرح كرد.
شاید مراد از «وحی» همان «اِذن تكوینی حق» برای ایمان آوردن باشد، زیرا در ایمان آوردن، افزون بر اذن تشریعی كه همه مأذون و مكلّفاند، اذن تكوینی نیز لازم است: ﴿وما كانَ لِنَفسٍ أن تُؤمِنَ إلاّبِإذنِ اللهِ ویجعَلُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لایعقِلون﴾.[سوره یونس، آیه 100] اِذن در این آیه همان اذن تكوینی است، وگرنه خداوند اذن تشریعی را به همه داده است و این اذن تكوینی از راه الهام و وحی كه ایجاد گرایش و امثال آن است، محقق میشود.
افزون بر این، سخن قرآن كریم درباره حواریان با نبوّت آنان سازگار نیست: ﴿إذ قالَ الحَوارِیونَ یاعیسَی ابنَ مَریمَ هَل یستَطیعُ رَبُّكَ أن ینَزِّلَ عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللهَ إن كُنتُم مُؤمِنین قالوا نُریدُ أن نَأكُلَ مِنها وتَطمَئِنَّ قُلوبُنا ونَعلَمَ أن قَد صَدَقتَنا ونَكونَ عَلَیها مِنَ الشّاهِدین ... قالَ اللهُ إنّی مُنَزِّلُها عَلَیكُم فَمَن یكفُر بَعدُ مِنكُم فَإنّی اُعَذِّبُهُ عَذاباً لااُعَذِّبُهُ أحَداً مِنَ العالَمین﴾ [سوره مائده، آیات 112 ـ 115]. اگر حواریان از انبیا بودند، هرگز چنین سخن نمیگفتند و ایمان آوردن خود را به اعجاز و كرامت حضرت مسیح مشروط نمیكردند.
بحث روایی
1. معنای احساس كفر
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) فی قول الله تعالی: (فَلَمّا أحَسَّ عیسی مِنهُمُ الكُفر) أی لمّا سمع و رأی أنّهم یكفرون....
اشاره: كفر اعتقادی محسوس نیست؛ ولی كفر عملی محسوس است، چنانكه انكار زبانی و نفی ضروری و سلب اصلی از اصول مسلم دین، میتواند حس شود.
2. وجه نامگذاری یاران حضرت عیسی به حواری
علی بن الحسن بن فضال عن أبیه قال: قلت لأبی الحسن الرضا(علیهالسلام): لم سمّی الحواریون الحواریین؟ قال: أمّا عند الناس، فإنّهم سمّوا حواریین لأنّهم كانوا قصّارین یخلصون الثیاب من الوسخ بالغسل و هو اسم مشتق منالخبز الحُوار؛ و أمّا عندنا فسمّی الحواریون الحوار لأنّهم كانوا مخلصین فی أنفسهم و مخلصین لغیرهم من أوساخ الذنوب بالوعظ و التذكیر.
اشاره: به فرموده حضرت رضا(علیهالسلام)، یاران حضرت عیسی(علیهالسلام) بدین جهت «حواری» نامیده شدند كه خود انسانهایی پاك و مخلص بودند و با موعظه و تذكر، دیگران را نیز از آلودگی گناه پاك میكردند؛ امّا توده مردم كه از تعلیم خاص اهل بیت(علیهمالسلام) بیبهرهاند آنان را افرادی میدانند كه شغلشان لباسشویی بوده است.