تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(شماره 120)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 15 اسفند 1399
- نوشته شده توسط مصطفی حسینی کوپایی
- بازدید: 615
وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ﴿۱۱۶﴾
نسبت این آیه با آیات دیگر را بیان کنید. اين آيه و آيه بعد، در ادامه آياتي است كه از خرافات و پندارهاي باطل اهل كتاب و مشركان سخن ميگويد. اين آيه و آيه بعد نيز چون آيات قبل به بعضي از زشتيها و اباطيل اهل كتاب و غير آنان اشاره كرده، بطلان آن را ثابت ميكند. نخست به مدعاي آنان، يعني فرزندگزيني خدا اشاره ميكند، سپس با چهار دليل آن را رد ميكند.
منظور این آیه از آنان که میگفتند خداوند فرزند اختیار کرده است چه کسانی هستند؟
وثنیهای حجاز ، فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند ؛ چنان که یهودیان عَزیر را و مسیحیان مسیح علیه السلام را فرزند خدا میدانستند؛ پس این سخن جاهلانه که خدای سبحان فرزندی برگزیده بین مشرکان حجاز و اهل کتاب مشترک است ؛ از این رو اولا، خدای سبحان بدون اسناد آن به گروهی معین فرمود :«و قالوا» . گویندگان ، هم اهل کتاب ، هم وثنیهای حجاز بودند . ثانیا، همان کونه که اصل سخن مشترک و همانند است پاسخ نیز مشترک است و پاسخ را یکجا بیان فرمود:
اولا : خدای سبحان از هر عیب و نقصی مانند تولید و اتخاذ ولد منزه است؛
ثانیا: آنچه در آسمانها و زمین است مِلک و مُلک خداست و همگی در پیشگاه او قانت و خاضع و خاشع اند.
چرا خداوند از اتخاذ فرزند منزه است؟
خدای سبحان در نفی پندار شرک آلود اتخاذ ولد ، هم به سبّوح بودن و ربوبیت خویش و هم به عبودیت و ناتوانی این اولاد توایدی یا فرزندخواندهها اشاره میکند.
پاسخ نخست خداوند ، «تسبیح» است . خدای سبحان هرگاه بخواهد از سبّوح بودن خویش یاد کند با مصدر «سبحانه» که معنای آن نفس سبّوح و نزیه بودن است
«سبحان» از اسمای جلالیهی خدا و نشان نزاهت او از هر نقص است ؛ از این رو می توان آن را حد وسط چنین برهانی قرار داد : خدا، سبحان و سبّوح است و سبحان هرگز فرزند برنمیگزیند؛ پس خدا هیچ فرزند برنمیگزیند.
آیا موجودات در بندگی خداوند با یکدیگر متفاوتند؟
تفاوتها بین مخلوقها و در قیاس برخی با برخی دیگر است ، و گر نه همه در قیاس با خدای سبحان عبد محض هستند . بر همین اساس ، خدای سبحان همان عبودیتی را که برای انسانها قائل است برای فرشتگان نیز قائل است و از آنان با تعبیر« بندگان» یاد میکند: «عبادٌمکرمون»؛ چنان که عُزیر و مسیح عبد محضاند.
شرح کامل عبارت "کل له قانتون" در این آیه شریف چیست و تداعی کننده کدام اصل کلی در نظام هستی میباشد؟
قانتون: از «قنوت» است كه در اصل به معناي طاعت و فرمانبرداري است. راغب اصفهاني طاعت خاضعانه را قنوت ميداند. ﴿قانتون﴾ جمع مذكر سالم است كه مخصوص عاقلان و نشان هوشمندي سراسر جهان است.
آنچه در آسمانها و زمين است آفريده و مِلك و مُلك خداست؛ ﴿له ما في السموات و الأرض﴾. سراسر هستي نه تنها از اين رو كه خدا خالق آنهاست تكويناً مقهور و مملوك او هستند، بلكه همه ميفهمند كه بايد در آستان خداوند سر بسايند؛
هوشمندي سراسر جهان هستي را هم ظواهر و شواهد ديني، هم براهين عقلي تأييد ميكند. نشان اين شعور همگاني اين است كه همه آنها شاهدند و گرچه اكنون زبان آنها بسته است، ليكن روزي فرا ميرسد كه براي اداي شهادت سخن ميگويند؛ ﴿يومئذ تحدّث أخبارها﴾ و به نفع يا زيان انسان شهادت ميدهند و از برخي انسانها شكايت و براي بعضي شفاعت ميكنند؛ تنها سخن از قنوت فرشتگان و انسانهاي عالم نيست، بلكه همه موجودات جهان قانت و خاضع و اهل نماز و تسبيحاند؛ ﴿كلّ له قانتون﴾. هيچ جنبنده و ذي روحي نيست مگر اينكه اهل نماز است و اين حقيقت چنان روشن است كه اگر كسي چشم بگشايد آن را مشاهده ميكند.
آیا قانت بودن موجودات پیوسته است یا مقطعی؟
چون «دوام» در مفهوم قنوت اشراب شده معناي ضمني ﴿كلٌّ له قانتون﴾، اطاعت و خضوع مستمر است، نه خضوع مقطعي؛ از اين رو اگر موجودي «گاهي» خدا را عبادت و براي او خضوع كند نسبت به خداوند «قانت» نيست؛ پس قانت خواندن همه موجودات دلالت دارد كه هيچ موجودي در هيچ لحظهاي از فرمان الهي تمرّد و سرپيچي ندارد؛ همه موجودات در همه شرايط و حالات قانتاند؛ نه اينكه در آغاز پيدايش قنوت و خضوع داشته باشند و در مرحله بقا از قنوت استنكاف داشته باشند.
مثالی برای اینکه کلمه قانتون به معنای استمرار است. در عبارت ﴿أمّن هو قانت ءَاناء الّيل ساجداً و قائماً ﴾ گسترش ظرف نيز تشريحي است كه از درون قنوت برآمده است، وگرنه بدون ذكرِ ﴿ءَاناء الّيل ساجداً و قائماً﴾ نيز اين دوام و گسترش از خود «قنوت» استفاده ميشد.
منشا پندار فرزند گزینی کافران و اهل کتاب چیست؟
ابتلاي مشركان به پندار باطل فرزند داشتن خدا از جهالت و گرفتاري نظام جاهلي و نابخردانه گروهي ناشي است كه به «اُميّون» و درسنخواندهها شهرت يافتند. چنين قوم عقبافتادهاي، هم فرزند داشتن خدا را براي او كمال ميدانستند، هم فرشتگان را براساس ديدگاه جاهلي خويش مؤنث ميپنداشتند. ابتلاي اهل كتاب به توهّم فرزندآوري يا فرزندگيري خداوند نيز از متشابهگرايي آنها و پيروي از متشابهات كتاب آسماني بدون ارجاع آن به محكمات تورات و انجيل ناشي است.
عدم اتخاذ ولد را از جهت مالکیت تام تکوینی خداوند چگونه تشریح میگردد؟
همه آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست مملوك خداست و اين ملك تكويني و حقيقي است، نه اعتباري؛ ازاينرو قابل غصب يا اِباق و گريز نيست و هيچ مملوكي نيز نميتواند در برابر مالك آسمانها و زمين تمرّد كند، بلكه همه مملوكها، قانت و خاضع اويند؛ ﴿له ما في السموات و الأرض كلٌّ له قانتون﴾.
هیچ موجودي نمی تواند در برابر قدرت خداوند قنوت و خضوع نداشته باشد و مانع مالكيت او شود؛ ﴿كلٌّ له قانتون﴾؛ زيرا هم مِلك اشيا و هم مُلك و نفوذ در آنها از آن اوست و او هم مالك و هم مَلك و نافذ است؛ ﴿تبارك الّذي بيده المُلك﴾
با این اوصاف به دلیل مالکیت تام الهی، هیچ مملوکی اغم از انسان یا ملایکه نمی توانند ولد خداوند باشند چون به این ترتیب مالکیت تام تکوینی زیر سوال می رود.
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۱۱۷﴾
آیا هر ذره ای از آفرینش بدیع است؟
گاه گفته ميشود: سراسر جهان بديع است؛ به اين معناكه نه تنها اصل نظام آفرينش و مجموع من حيث المجموع آسمانها و زمين، بلكه همه ذرات آن ابتداعي و ابتكاري است و كريمه ﴿بديع السموات و الأرض﴾ ناظر به اين معناي دقيق نيز هست.بنابراين، چون هر موجودي از موجود ديگر ممتاز است، در هر موجود چيزي است كه در ديگر موجودات نيست و اين معناي ابتداع و ابتكار است؛ پس چنان كه گفته شد، سراسر جهان بديع است.
بيان مطلب اين است كه فردي را ميتوان گفت ابتداعي و ابتكاري است كه اوّلاً، داراي خصوصيتي باشد كه در افراد ديگر نيست. ثانياً، در جامع نوعي نيز با افراد ديگر سهيم و شريك نباشد؛ دو فردِ همانند اگر چه در ويژگيهاي فردي متفاوتاند، ليكن جامع نوعي موجود بين آنها، مانع اتصاف دومي به صفت ابتكار است وگرنه هر تقليدي، ابتداع و ابتكار و هر مقلّدي بديع (به معناي مبدِع) خواهد بود؛ زيرا چيزي را كه مقلّد ميسازد حتماً در برخي از اعراض و عوارض از الگوي خود متمايز است، وگرنه دو شيء نميشد.
حاصل اينكه آيه شريفه ﴿بديع السموات و الأرض﴾ نسبت به اصل عالم واينكه مجموع نظام آفرينش موجودي ابتكاري است، كافي است.
اراده الهی در آفرینش اشیا چگونه است؟
خدای سبحان همین که اراده کند چیزی پدید آید، آن شیء بدون نیاز به امر لفظی و قولی یافت می شود. واژه «يقول» در ﴿إذا قضي أمراً فإنّما يقول له كن فيكون﴾ به معناي «ميگويد» نيست تا از قديم يا حادث بودن «كنِ» لفظي بحث شود؛ چنانكه برخي گفتهاند: «كن» از آنرو كه اجزاي آن قديم نيست و كاف آن بر نون آن مقدّم است نميتواند قديم باشد. از سوي ديگر اگر حادث باشد خود محتاج به «كن» ديگر است.
نزد خداي سبحان لفظْ نيست تا از عبري يا عربي بودن آن سخن به ميان آيد و گفته شود: «كن» امر از «كان يكون» است؛ چنان كه اميرمؤمنان امام علي(عليهالسلام) فرمود: «يقول لما أراد كونه: «كن» فيكون، لا بصوت يقرع ولانداء يسمع و إنّما كلامه سبحانه فعل منه أنشأه» (بحار الانوار، ج 4، ص 254-255)
با خواستن خداي سبحان شيء يافت ميشود و با نخواستن او يافت نميشود: «فهي بمشيّتك دون قولك مؤتمرة و بإرادتك دون نهيك منزجرة» (صحیفه سجادیه، دعای 7)
خطاب الهی چگونه باعث آفرینش می شود؟
گاه انسان موجودي بيروح را به صورت موجودي ذي روح متمثّل ميكند و با او سخن ميگويد؛ نظير خطاب به آثار بر جاي مانده باستاني. اينگونه خطابها اعتباري است. امّا گاه حديث نفس ميكند؛ در حديث نفس، كه خطابي تكويني است مانند تخيل كه در آن، انسان در صحنه نفس خود به صرف اراده صورتهايي ميسازد همين كه انسان بخواهد حديث نفس كند صورتهايي در فضاي ملكوتي او زنده ميشود، نه اينكه خاطراتي علمي پيش از اراده مزبور در صحنه ذهن هست كه انسان به هنگام حديث نفس با آنها سخن ميگويد.
خطاب «كن» از خداوند نيز، كه در آيه شريفه (إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون) (سوره یس، آیه 82) و مانند آن مطرح است، همان ايجاد است و «فيكون» گزارش از تحقق مخاطبي است كه با خطاب يافت ميشود. خداي سبحان براي ايجاد اشيا، امر تكويني ميكند، نه امر اعتباري و لفظي. موجودات نيز تكويناً مؤتمرند.
تحقق شيء به محض اراده تكويني و بدون وساطت لفظ در نفس انسان نيز مطرح است و از آنجا كه معرفت نفس براي حل بسياري از مسائل خداشناسي راهگشاست؛ «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (بحارالانوار، ج2، ص32)
آیا خطاب «کن» مجاز است؟
برخي مفسران گفتهاند: اين معنا كه خداي سبحان خطاب به آنچه پديد آمدن آن را اراده كرده بگويد: «كن: موجود باش». مَجاز است؛ زيرا اوّلاً، مخاطبهاي امر «كن» معدوماند. ثانياً، جامد و فاقد شعورند و خطاب به معدوم و نيز غير ذي شعور به نحو حقيقت روا نيست.
باید توجه داشت که اولا، سراسر عالم آفرينش واقعاً مسبّح و عبد قانت حقّاند؛ (كلٌّ له قانتون) (سوره بقره، آیه 116) همه موجودات ادراك ميكنند و ميفهمند و نشانه شعور و فهم آنها اين است كه در قيامت همه صحنههاي مشهود خود را بازگو كرده، شهادت ميدهند يا شكايت ميكنند؛ اگرچه در دنيا اجازه سخن گفتن ندارند.
ثانياً، اشيا قبل از آفرينش معدوم خارجي و موجود علمي هستند؛ يعني آنها معدوم محض نبودهاند تا خطاب به آنها تعلّق نگيرد، بلكه پيش از تحقق در خارج در نشئه علم حق موجود و معلوم خداوند بودهاند، و خداي سبحان چيزي را ميآفريند كه قبل از وجود و بعد از موجود شدن به آن عالم است. علم نور است و بايد چيزي را روشن كند؛ از اين رو به معدوم محض تعلّق نميگيرد.
خداي سبحان به آنچه در نشئه شهود و حيطه علم او بود، امر، یعني افاضه ميكند كه تنزّل كند و آن موجود علمي با افاضه خداوند، مستفيض عيني شده، از علم به عين تنزّل ميكند. اين تنزّل نيز به نحو تجلّي است، نه تجافي، چنان كه اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود: «الحمد لله المتجلّي لخلقه بخلقه» (نهج البلاغه، خطبه 108)