تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(شماره 121)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 15 اسفند 1399
- نوشته شده توسط مصطفی حسینی کوپایی
- بازدید: 592
و قال الّذين لا يعلمون لولا يكلّمنا الله أو تأتينا ءاية كذلك قال الّذين من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بيّنا الايات لقوم يوقنون (118)
تناسب این آیه را با آیات دیگر بیان کنید؟
اين آيه نيز همانند آيات پيشين، از زشتيها و جهالتهاي يهود، يا نصارا يا مشرکان سخن ميگويد و پس از آنكه در آيات قبل به جهالتشان در امر توحيد و مسئله اتّخاذ ولد برايخداوند سبحان، اشاره شد در اين آيه از عناد و لجاجشان در امر نبوّت سخن به ميان آمده است. سپس به تسلی پیامبر پرداخته و بیان میدارد که مخالفان وحی الهی در زمان پیامبران پیشین نیز اینگونه به مخالفت و دشمنی با وحی الهی میپرداختند.
سوال: بهانه جویی منکران نبوت در عدم پذیرش حق را توضیح داده و جواب قرآن به آن را بیان کنید؟
در آیات قبل، از عناد و لجاجت اهل کتاب و مشرکان در امر توحید سخن به میان رفت و پس از آن در این آیات مسئله نبوت مطرح میشود. در مورد نبوت هم مشرکان و اهل کتاب، پیامبر را اذیت میکردند. سوال و درخواست آنان از نوع سوال مثبت و سازنده نبود که به علم و یقین منجر شود بلکه از روی عناد و انکار نبوت بود. آنها از پیامبر میخواستند: اگر نبوت حق است خدا در تایید رسالت تو با ما نیز سخن بگوید و یا نشانه و معجزهای بیاید.
خداوند در جواب درخواست اول، همچون علی آقای جزینی، امر را بدیهی دانسته و سخنی نگفته و به آیات پیشین بسنده نموده. اما درخواست دوم یعنی آوردن نشانه و معجزه را پاسخ گفته که ما مکرر برای آنها آیات را نازل کردیم و هر سورهای که نازل میکنیم معجزه است، از این رو گذشته از معجزات مقطعی و موسمی، معجزههای مستمر نیز فرا روی آنهاست. پس:
اولاً: اینان که خواهان شنیدن مستقیم کلام الهی را داشتند، نه شایستگی گفت و گوی با خدا را دارند و نه اگر کلام الهی را بشنوند به آن ایمان میآورند زیرا هدف آنان بهانهجویی بود و بس. گواه مدعا اینکه هرگاه آیه و معجزهای نیز نازل میشد، میگفتند ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه آیه بر خود ما نازل شود. یا ایمان نمیآوریم مگر اینکه از زمین چشمهای بجوشانی، یا ایمان نمیآوریم تا کوهی را نزد ما بیاوری و ....
ثانیاً: درخواست معجزه، اهانت به قرآن است زیرا قرآن معجزهای دائمی است. از این رو خداوند در چهار مرحله با آنان درباره قرآن تحدّی کرد: 1- بدون تحدید به رقم و عدد مخصوص (فلیأتوا بحدیث مثله) 2- تحدی به 10 سوره (فأتوا بعشر سور مثله) 3- تحدی به یک سوره که آورنده آن امّی باشد (و ان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتو بسورة من مثله) و 4- نه یک امّی بلکه همه دانشمندان شماجمع شده و یک سوره بیاورند (فأتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله)
سوال: منظور از «الذین لایعلمون» در این آیه چه کسانی هستند؟!
جواب: قبل از پرداختن به پاسخ سوال، از به کار رفتن عبارت «الذین لایعلمون» مشخص میشود که پیشنهاد و درخواست سائلان، جاهلانه و غیرعلمی است.
گروهی که با تعبیر «الذین لایعلمون» یاد شده در برابر اهل کتاب قرار دارند و مراد مشرکان هستند. چنانچه در آیه 113 که بحث آن گذشت، ابتدا سخن از یهود و نصاری بود و سپس از این عبارت برای مشرکان استفاده شد. «وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» اما در این آیه ابتدا سخن مشرکان را نقل کرده، آنگاه کسانی که پیش از اینان بودند را به آنها ملحق نموده. البته شاید مراد از پیشینیان، مشرکان گذشته باشد ولی با توجه به لجاجتهای اهل کتاب، برداشت این معنی خالی از وجه نیست.
سوال: تشابهت قلوبهم در این آیه یعنی چه؟
جواب: این بهانه جوییها و مزاحمتها هم از جانب مشرکان بود و هم از جانب پیروان ادیان و ملل و نحل مختلف، پس معلوم میشود آنها منشأ مشترک درونی داشتند، نه بیرونی و قراردادی، و آن منشأ مشترک درونی، تشابه دلهای آنهاست. و وجه شباهت دلهای آنها همان است که در آیات « فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا» « خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا» « وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ » بیان شده است.
قلب مریض، مریض است؛ اگر قبل از اتمام حجت عذاب شوند، میگویند چرا رسولی برایمان نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و پس از اتمام دین و نعمت میگویند چرا خداوند، خود با ما سخن نمیگوید؟!
سوال: با توجه به مطالب گفته شده، آیا خداوند با بندگان خویش سخن نمیگوید؟
جواب: درخواست مشرکان از پیامبر، کلام خاص خداوند بود که مخصوص پیامبران و اولیای معصوم است وگرنه به صورت عام، خداوند همه بندگان خود را مخاطب قرار میدهد. خاطرات ربانی و الهامهای خیر نیز کلام حق است که خدای سبحان آن را نسبت به مومنان روا میدارد؛ مثلاً تصمیم ناگهانی بر انجام کاری خیر، کلام خداست که بر قلب مومن القا شده است. این اعمال خیر و خاطرات به خودی خود پدید نمیآیند و یا محفوظ ماندن از لغزش صرفا به سبب زحمت صاحب آن نیست. خداوند با این الهامات و خاطرات خیر با مومن سخن میگوید. آقای دکتر اگر مایل هستن در اینباره بیشتر صحبت کنند.
علت استفاده از جمله « قد بینا الایات» در جواب سوال مشرکان چه بوده است؟
خداوند تنها برای موعظه یا تسلیت پیامبر، به اینکه در گذشته نیز مستکبرانی بودهاند، نفرمود:« قد بینا الایات» بلکه با این بیان به کسانی که خواهان معجزه بودند پاسخ داد که: ما روزانه معجزه و آیهی روشن میفرستیم ؛ البته لازم نیست که آیه و معجزه، هماره از قبیل جوشش آب از سنگ و مانند آن باشد، بلکه تعلیم کتاب و سنت که از راه عادی حاصل نمیشود نیز معجزه است. غرض آنکه، آنان پیشنهاد آمدن آیه داشتند، در حالی که خداوند آیات فراوانی را نازل کرده، که دلالت آنها بیّن و روشن است.
ریشه انکار مشرکان به نبوت را بیان کرده، و قرآن چه راه حلی برای درمان آن بیان میکند؟
قرآن حکیم که ضمن اعطای آیات تکوینی و ایتای آن، به تبیین و تحلیل عقلی و علمی آنها مبادرت میکند و آیات تدوینی را به طور بیّن و شفاف نازل میکند که نیازی به تبیین بعد از نزول ندارد، راز توقع بیجای مشرکان امّی را نادانی اعلام میدارد و رمز نادانی آنان را حسّگرایی و تجربهمداری میداند .
قرآن حکیم با تقسیم موجود به مجرد و مادی و توزیع معرفت به حسی و عقلی و وحیانی، آنان را به معرفتشناسی صحیح و هستیشناسی ناب هدایت کرد. آنگاه بیان داشت که پیامبر هر چند از نظر بدن محسوس همانند آنهاست و آنان نیز همسان جسم طبیعی پیامبرند اما روح مجرد وحییاب پیامبر در مرحلهای از کمال وجودی به سر میبرد که شایسته دریافت کلامی الهی و لایق نزول کتاب خداست و این لیاقت و قابلیت در آنها نیست.
آیا کافران در آخرت توان دیدن خدا را دارند؟
خدای سبحان در قیامت با بسیاری از انسانها سخن میگوید و به همه مینگرد؛«بکل شیء بصیر» لیکن هرگز با کافران سخن نمیگوید و به آنان نمینگرد؛«لایکلّمهم الله و لاینظر إلیهم»
کافر، کلامهای تشریفی خدا را، که سبب برخورداری از شرافت خاص است نمیشنود. اما کلام توهینی و تحقیری« اخسئوا فیها و لاتکلّمون را میشنود.
خدای سبحان در آخرت با مؤمن به قدر ظرفبت ایمان وی سخن میگوید و او کلام تکریمی خدا را میشنوند . همچنین با نظر تشریفی به او مینگرد و او نظر عنایی خداوند را نسبت به خود مییابد. اما کافر کلام خدا را نمیشنود و خدا به او نظری ندارد . زیرا مومن در نهاد خود چشم حقبین و گوش حقشنو داشت و در قیامت که ظرف ظهور حق است میتواند با چشم دل و گوش جان خود، به مقدار امکان ، جمال حق و وجه خاص خدا را زیارت کند و کلام الهی را بشنود
انّا أرسلناك بالحق بشيراً و نذيراً و لا تُسئل عن أصحاب الجحيم (119)
تناسب آیه 119 با آیات قبل چیست
آيه گذشته از بهانهجوييهاي لجاجتآميز جاهلان سخن ميگفت و اين آيه ادامه تسلّي و دلجويي خداوند نسبت به رسول مكرّم است كه نگران نباش! تو وظيفهاي جز بشارت دادن صالحان و انذار طالحان نداري و به سبب كفرورزي جاهلان مؤاخذه نميشوي.
ارسال پیامبر از نزد خداوند را توضیح دهید؟
خداي سبحان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: ما تو را به حق ارسال كرديم؛ ﴿إنّا أرسلناك بالحق﴾. لازم ارسال اين است كه پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نزد مُرْسِل بوده و از نزد او آمده تا پيام او را به مردم برساند؛ بنابراين، پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز چون قرآن كريم مقامي عنداللّهي و لدياللّهي دارد.
شايان ذكر است كه علم لدنّي دانشي در برابر علوم ديگر و قسمي از دانشهاي عقلي يا نقلي نيست كه داراي مبادي و مسائل و موضوع و محمول باشد . حقايق و معارفي را كه انسان با مفاهيم حصولي فرا ميگيرد چنانچه همانها را بدون لفظ و مفهوم و صورت ذهني و بدون واسطه كتاب و معلم، از لدن و نزد خداي سبحان تلقي كند و بياموزد «علم لدنّي» است.
بر اين اساس كه قرآن كتابي لدنّي و لدي اللّهي است و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز انسان كاملي لدنّي و لدي اللّهي است و آن كتاب را در مكتب و از نزد خداي سبحان و بدون واسطه فرا گرفته نه با واسطه و نه از ديگري؛ ﴿و إنّك لتلقي القرءان من لدن حكيم عليم﴾
ميتوان گفت: خداوند پيامبر را «ارسال» و قرآن را «انزال» كرد.
بنابراين عنصر اصلي رسالت، انسان كامل است؛ زيرا اوّلين فيض و اوّلين آفريده خداي سبحان وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و مقام نوراني روح آن حضرتست . همه حقايق موجود در قرآن را پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) واجدند و اين ذوات نوراني وجود عيني حقيقت قرآن هستند.
حق بودن رسالت پیامبر را توضیح دهید
نکته اول آن است که نظام تکوین و تشریع براساس حق و حقیقت استوار است.درآیات متعددی این نکته آورده شده است«و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق» یا «ربنا ماخلقت هذا باطلا». وهم چنین در حوزه نزول وحی و کتاب و رسول می فرماید:«ذلک بان الله نزل الکتاب بالحق».
لذا از همین نکته می توان استدلال نمود همان گونه که ساختار خلقت براساس حق و حقیقت خالق استوار است،حق بودن ارسال هم به معنای آن است که کیفیت دین و اسلام خداپسند است و اصلا در آن بازی و بازیگری راه ندارد.
از همین رو پیامبر (ص) به حق رسول است و به حق نازل شده است وقطعا غیرخدا اورا نفرستاده است.خدای متعال به حق سخن گفته و گیرنده نیز به حق دریافت کرده است. قرآن کریم از مبدا تنزل تا لحظه نزول بر قلب مطهر رسول اکرم (ص) بر حق بوده است«بالحق انزلناه و بالحق نزل».بنابراین آنچه پس از تنزل از ذات خدای سبحان به قلب مطهر رسول خدا(ص) رسیده، عین وحی است و آنچه از وی به جامعه بشری رسیده نیز حق و عبن وحی است،زیرا زبان مطهر آن حضرت نیز از کاستی و فزونی مصون است.
مسئولیت پیامبر نسبت به انسان ها و اصحاب جحیم را توضیح دهید
نکته اصلی آن است که همه انسان های عاقل و بالغ به واسطه آنکه مکلف هستند و اختیار دارند مورد سوال قرار می گیرند. البته رسول اکرم افزون بر تکلیف عبادی،تکلیف رسالی هم دارند.از ایشان در مورد اینکه آیا پیام خدا را به خوبی دریافت و ابلاغ کردی؟ البته که ایشان مسول ابلاغ صحیح و بدون کم و کاست و ابهام به انسان هاست و هیچ گونه تعهد یا وظیفه ای در مورد گناهان آنها ندارد. درواقع پیامبر مسول ابلاغ،راهنمایی وارائه طریق است،نه مامور به ایصال و رساندن مردم به مقصد و مطلوب.