تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 124)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 11 شهریور 1400
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 534
فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ (61)
گزیده تفسیر
خداوند سبحان پس از ترغیب پیامبر اعظمصلی الله علیه و آله و سلم بر محاجّه با هیئت مسیحیان نجران، و تثبیت حقانیت و پیروزی آن حضرت و طرد هرگونه شكی درباره آن، وی را كه در كنار دعوت به یگانگی خداوند و مخلوق بودن حضرت مسیح(علیهالسلام) ادعای نبوت نیز داشت مأمور دعوت به مباهله كرد و فرمود: هركه درباره این حق كه عیسای مسیح(علیهالسلام) مصداقی از آن است با تو به محاجّه برخاست و در احتجاجی باطل از تو حجّت خواست به مباهله بپرداز، زیرا پس از به نصاب رسیدن شیوههای فكری و نكول خصم، دیگر احتجاج سودی ندارد و مشكل جز با معجزه حل نمیشود.
خداوند آن حضرت را امر فرمود كه «ابناء»، «نساء» و «اَنفس» را بیاورد؛ یعنی اگر یك فرزند داشتید یك فرزند، و اگر بیشتر، همه را بیاورید؛ همینطور درباره نساء و انفس. به هر روی، رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم از خانواده خویش همه كسانی را كه مشمول ابناء و نساء و انفس بودند در ساحت مباهله شركت داد.
پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم با عزیزترین خویشان به صحنه مباهله آمد و فرمود: كار را به خدا وامیگذاریم و با تضرّع و زاری لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم؛ یعنی از راه دعا از خداوند معجزهای خواهیم خواست به سود گروه حقمدار و به زیان دسته باطلمحور و برای دروغگویان ویژه درخواست نزول عذاب میكنیم.
ادعای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آن است كه خداوند شریك ندارد و عیسای مسیح(علیهالسلام) بنده خداست كه او را به نبوت مبعوث كرد، در این دعوی یا شما كاذب هستید یا ما، و لعنت خدا را بر كاذبان قرار میدهیم. این لعنت عذاب استیصال است و هر دروغگویی استحقاق چنین عذابی ندارد.
تفسیر
مفردات
نبتهل: «ابتهال» یعنی كار را به خدا واگذاشتن، كه به تدریج به معنای تضرّع و زاری خاصّی در درگاه خداوند اختصاص یافت. «تضرع»، «ابتهال» و «تبتل» به هم نزدیكاند، بنابراین ﴿ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الكذِبین﴾ بدین معناست كه ما كار را به خدا وا میگذاریم و با زاری لعنت خداوند را بردروغگویان قرار میدهیم.
تناسب آیات
خدای سبحان در آیه پیشین با دو بیان اثباتی و سلبی، پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم را از هر جهت بر حق دانست و بدین وسیله وی را خرسند و بر محاجّه با هیئت مسیحیان نجران ترغیب كرد. در این آیه نیز در ارتباط با همان داستان، ضمن تثبیت پیروزی آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم وی را مأمور دعوت به مباهله فرمود.
محاجّه باطل مسیحیان
بعد از فتح مكه، در سال نهم هجری گروههای فراوانی از مناطق دور و نزدیك برای پذیرش اسلام یا بحث و مناظره با رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم به حضور آن حضرت میآمدند، به همین جهت آن سال را «عام الوفود» یعنی سال ملاقات گروهها و هیئتهای گوناگون با رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نام نهادند. یكی از آن گروهها هیئتی بود از مسیحیان «نجران» دارای تشریفات، زرق و برق و شكوه و جلال مادی. در این آیه كریمه، داستان مباهله رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم با این گروه مطرح است.
آیه مورد بحث، بیانگر احتجاج باطل مسیحیان است. در قرآن كریم واژه «محاجّه» برای امر باطل بسیار بهكار رفته است؛ مانند ﴿اَلَم تَرَ اِلَی الَّذی حاجَّ اِبرهیمَ فی رَبِّهِ اَن ءاتهُ اللهُ المُلك﴾
در آیه مورد بحث نیز مراد از محاجّه، مصداق باطل آن است؛ به دو قرینه: یكی جمله ﴿الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلا تَكُن مِنَ المُمتَرین﴾ و دیگری قید ﴿مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلم﴾.
جایگاه مباهله
مباهله پس از پیمودن راههای دعوت به سوی حق با حكمت، موعظه و جدال احسن است؛ یعنی پس از به نصاب رسیدن شیوههای فكری و نكول خصم، نوبت مباهله است.
از راه «موعظه» فرمود كه مؤمنان از فیض و اجر الهی برخوردارند و كافران به عذاب الیم الهی گرفتار میشوند (آیات 57-56) و از راه «برهان» نیز با مسیحیان اتمام حجت شد (در ذیل آیه 60) و راه «جدال احسن» همان تشبیه خلقت حضرت مسیح(علیهالسلام) به خلقت حضرت آدم(علیهالسلام) بود (آیه 59). اكنون تنها راه معجزه مانده است كه به صورت مباهله عمل میشود.
«مباهله»، اصلی كلّی و معجزهای باقی است و به داستان حضرت مسیح(علیهالسلام) اختصاص ندارد، بلكه برای هر حق مسلّمی كه انكار شود، میتوان مباهله كرد، بنابراین ضمیر ﴿فیه﴾ به ﴿حَقّ﴾ در آیه پیشین بازمیگردد؛ نه به خصوص حضرت مسیح(علیهالسلام) كه داستان وی مصداقی از حق است.
شمول «اَبناءَنا»
«اَبناء»، نوه پسری و دختری را شامل میشود. فخر رازی نیز ذیل آیه مباهله میگوید: به دلالت این آیه، فرزند دختری هر كسی فرزند اوست و پسران حضرت زهرا(علیهاالسلام) پسران رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم هستند.
«ذرّیه» یعنی فرزند؛ چه با واسطه یا بیواسطه. رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نیز كه خود مبین و مفسّر قرآن كریم است، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را بدان جهت كه مصداق ﴿اَبناءَنا﴾ بودند، در مباهله مشاركت داد.
شناسایی ﴿نِساءَنا﴾
منظور از ﴿نِساءَنا﴾ در آیه مورد بحث، زنی است كه در عرض فرزند قرار گرفته است نه زن در مقابل شوهر، بنابراین یا مطلق زن مراد است؛ یا خصوص دختر.
كلمه «نساء»، در هر مورد طبق شواهد همراه، مصداق معینی دارد. قرآن كریم این واژه را هم برای خواهر در مقابل برادر به كار میبرد و هم برای زن در برابر شوهر و هم برای زن در مقابل مرد و هم برای دختر در برابر پسر: ﴿واِذ نَجَّینكُم مِن ءالِ فِرعَونَ یسومونَكُم سوءَ العَذابِ یذَبِّحونَ اَبناءَكُم ویستَحیونَ نِساءَكُم﴾ كه به معنای «یستحیون بناتكم» است، زیرا آل فرعون با زنان سالمند كار نداشتند؛ آنان كودكان پِسر را میكشتند و كودكان دختر را برای خدمات زنده نگاه میداشتند.
افزون بر شواهد قرآنی، در بیش از 60 كتاب رسمی و مقبول اهل سنّت در تفسیر این آیه و بیان آنچه در خارج واقع شد، آمده است كه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در مقام امتثالِ ﴿نِساءَنا﴾، حضرت زهرا(علیهاالسلام) را به صحنه مباهله آوردند. نتیجه آنكه كلمه «نساء» برای جامع بین زن در مقابل شوهر، پدر، برادر، پسر و مطلق مرد به كار میرود و استعمال نیز بین لفظ و معناست نه لفظ و مصداق؛ و كسی كه خودش قرآن ممثّل است، وقتی مصداق آن را مشخص میكند، هیچگونه تردیدی درباره مراد از واژه ﴿نِساءَنا﴾ در آیه مورد بحث نمیماند.
مصداق ﴿اَنفُسَنا﴾
در این آیه «ابناء» به معنای پسران و مصداق «نساء» دختران است، بنابراین مصداق ﴿اَنفُسَنا﴾ باید كسی باشد كه از پسر و دختر به صاحب دعوت نزدیكتر است. تأمل در آیه مورد بحث نشان میدهد كه پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم كسی برتر از امیرمؤمنان(علیهالسلام) نیست.
مراد از ﴿اَنفُسَنا﴾ خود پیامبر نیست، چون دعوت كننده غیر از دعوت شونده است و هیچ كس خود را دعوت نمیكند، بنابراین مراد از ﴿اَنفُسَنا﴾ كسی است كه به منزله جان پیامبر است و آن كسی است كه حضرتصلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: یا علی! من قتلك فقد قتلنی و من أبغضك فقد أبغضنی و من سبّك فقد سبّنی، لأنّك منّی كنفسی؛ روحك من روحی و طینتك من طینتی؛ یا علی! أنت منّی بمنزلة هارون من موسی، إلاّ أنّه لانبی بعدی.
پاسخ به شبههای ادبی
چرا واژگان «أبناء»، «نساء» و «أنفس» جمع آمده است، با اینكه در واقع و خارج جمع محقق نشد؟
در پاسخ به شبهه مزبور میتوان گفت كه هر یك از دو واژه ﴿نِساءَنا﴾ و ﴿اَنفُسَنا﴾ در مفهوم استعمال شده است نه در مصداق؛ البته هنگام استعمال، مفهوم معهود گاهی یك فرد یا دو فرد یا بیشتر دارد؛ مانند آیه ﴿اِنَّما وَلِیكُمُ اللهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا الَّذینَ یقِیمونَ الصَّلوةَ ویؤتونَ الزَّكوةَ وهُم ركِعون﴾ و نیز مانند اصحاب «حجر» یا قوم «ثمود» كه هر یك تنها یك پیامبر داشتند و تكذیب آنان نیز تنها نسبت به همان پیامبر بوده است؛ ولی میفرماید: ﴿ولَقَد كَذَّبَ اَصحبُ الحِجرِ المُرسَلین﴾ ﴿كَذَّبَت ثَمودُ المُرسَلین﴾.
گفتنی است اطلاق جمع در حالی كه بیش از یك مصداق ندارد، شیوهای ادبی است و مصحّح میخواهد؛ مثلاً مصحّح چنین اطلاقی در دو آیه اخیر، آن است كه سخن هر پیامبر كلام همه انبیاست و كسی كه یك پیامبر را تكذیب كند، همه پیامبران را تكذیب كرده است. مصحّح در برخی موارد نیز آن است كه گرچه شأن نزول، شخصی است؛ لیكن چون آیه در صدد بیان قانون است و قانون برای استعمال لفظ در مصداق نیست، به صورت جمع آمده است.
افزون بر آن، خداوند در آیه مباهله به حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم امر میكند كه «أبناء، نساء و اَنفس» را بیاور و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم كه معصوم است و مبین كلام الهی، در مقام امتثالِ «أبناء» حسن و حسین(علیهماالسلام) و در مقام امتثالِ «نساء» حضرت فاطمه(علیهاالسلام) و در مقام امتثالِ «أنفس» حضرت علی(علیهالسلام) را با خود برای مباهله بردند و این بدان معناست كه اگر یك فرزند داشتید، یك فرزند و اگر دو فرزند یا بیشتر، همه را بیاورید و همینطور است درباره نساء و انفس.
رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از خانواده خویش همه كسانی را كه مشمول «أبناء، نساء و اَنفس» بودند، در ساحت مباهله مشاركت داد، بنابراین دختری همتای فاطمه(علیهاالسلام) و نیز كسی كه به منزله جان او باشد، جز امیرمؤمنان(علیهالسلام) نداشته است.
معجزه از راه دعا
در داستان مباهله از راه «دعا» از خداوند معجزهای خواسته شد كه به سود گروه حقمدار بود و به زیان دسته باطلمحور؛ یعنی با عزیزترین اعضای خانواده به صحنه مباهله آمدن و درخواست نزول عذاب از خداوند برای دروغگویان ویژه كردن.
نكته: مصحّح متكلّم مع الغیر (ندع، نبتهل و نجعل) آن است كه حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم هنگام احتجاج به مسیحیان نجرانی میفرماید كه از این سو من با پسران، زنان و عزیزانم كه به منزله جان من هستند و شما نیز از آن طرف با پسران، زنان و عزیزانتان كه به منزله جانتان هستند، به مباهله برمیخیزیم، پس در هر سو اقتضای متكلم مع الغیر هست.
دعای مستجاب
﴿فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الكذِبین﴾ بیان قطعی بودن استجابت است، از اینرو گفته نشد «ما از خدا میخواهیم تا لعنت كند»؛ بلكه گفته شد: «ما لعنت خدا را قرار میدهیم».
قطعی بودن استجابت این دعا به بركت وجود نورانی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است، زیرا ایشان مستجاب الدعوه است و مستجاب الدعوه كسی است كه كاری جز برای رضای خداوند متعالی انجام نمیدهد و به حكم الهی خشنود است. چنین انسانی مظهر مهر و قهر الهی است.
نكته: لعنت، صفت فعل خداوند و به معنای دور كردن از رحمت خداست. با لعنت از ملعون چیزی نخواهد ماند، زیرا زندگی و بقای موجودات به افاضه خاص و رحمت الهی است و با سلب این فیض و رحمت، آن موجود ریشه كن میشود و مباهله برای آن است كه دروغگویان چنین شوند.
استنباط دقیق علامهطباطبایی از تعبیر ﴿الكذِبین﴾
استاد، علامه طباطبایی از ﴿الكذِبین﴾ فضیلتی بزرگ برای اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) ثابت میكند، زیرا اولاً «كاذب» مانند صادق، صفت فرد دارای پیام است؛ فرد بیادّعا، نه صادق است و نه كاذب. و ثانیاً ﴿الكذِبین﴾ جمع است، پس باید در هر دو گروه، صاحبان دعوا و پیام، جمع باشند، تا هر یك از دو طرف صدق و حق بود، دیگری مصداق «كاذبین» و مبطلین باشد، بنابراین همراهان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم مانند خود آن حضرت دارای دعوا و پیام بودهاند و اگر فقط رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پیام داشت و دیگران تنها نظارهگر صحنه بودند، ممكن بود جمله بدینگونه بیان شود: «فنجعل لعنة الله علی من كان كاذباً»، تا هم فرد و هم جمع را دربر بگیرد.
بر این اساس، ﴿نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَكُم ونِساءَنا ونِساءَكُم واَنفُسَنا واَنفُسَكُم﴾ یعنی كسانی را فرا میخوانیم كه دو شرط دارند: 1. فرزند، دختر یا به منزله جان ما باشند. 2. دارای پیام باشند.
بر این اساس، امیرمؤمنان(علیهالسلام) و دیگر همراهان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم افزون بر صلاحیت، باید دارای پیام نیز باشند، وگرنه شایستگانی چون سلمان و ابوذر نیز میبایست به صحنه مباهله میآمدند.
استاد علاّمه طباطبایی سپس چهار اشكال را مطرح كرده و پاسخ دادهاند:
اشكال یكم: در آیات قرآن فراوان دیده میشود كه واژه جمع تنها یك فرد دارد، بنابراین میشود واژه «كاذبین» درباره مسیحیان نجران مصداقِ جمع داشته باشد؛ امّا در گروه مقابل آنها فقط خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مصداق آن باشد؛ مانند كلمه «نساء» كه جمع یا اسم جمع است؛ ولی مصداق آن تنها حضرت زهرا(علیهاالسلام) است.
پاسخ: بین این دو مقام فرق است استعمال جمع برای یك نفر، در آن آیات برای آن است كه حقیقتی را كه آن آیات بیان میكنند تحققش از دیگران جایز است و همین اقتضا دارد كه به مورد آیه در حكم ملحق شوند؛ مثلاً در ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَض یسرِعونَ فیهِم یقولونَ نَخشی اَن تُصیبَنا دائِرَة﴾ گوینده عبدالله ابن اُبی بوده است؛ اما به اعتبار رضایت همفكرانش تعبیر جمع آمده است، از اینرو اطلاق جمع صحیح است؛ لیكن در مثل آیه مورد بحث كه حكم از مورد آیه تجاوز نمیكند و صفت شامل غیر آن نمیشود چنین چیزی روا نیست. آیه مباهله از مورد خودش (مباهله پیامبر با نصارا) تجاوز نمیكرد، پس اگر در این مورد، افراد مدعی در هر دو طرف موجود نبودند «كاذبین» به صیغه جمع استوار نمینمود.
اشكال دوم: اگر داشتن پیام شرط باشد، دعوت به یگانگی خداوند، نفی شرك، اعتقاد به مخلوق بودن حضرت مسیح(علیهالسلام) و نبوّت حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم میتواند پیام هر فرد مسلمانی باشد، پس پیامبر اعظمصلی الله علیه و آله و سلم این عده را به عنوان نمونه به همراه آورد.
پاسخ: هر پیامی در صحنه مباهله مراد نبوده است و عمل رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نشان میدهد كه پیام همراهان آن حضرت باید همان پیام رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم باشد. اگر پیام عادی در نظر بود و قرار بود نمونه و نمایندگانی از مسلمانان همراه رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم باشند، با وجود بسیاری از مسلمانان كه در صدر اسلام دیگران را به توحید فرامیخواندند، میبایست حدّاقلِ جمع (3 نفر) برای هر یك از عناوین مذكور در آیه به همراه آورده میشد.
به دیگر سخن، باید حداقل سه زن و سه فرزند و دو مرد در كنار آن حضرت میبودند، تا آوردن تعبیر جمع (ابناء، نساء، أنفس) صحیح باشد؛ و اینكه چنین نشد نشان میدهد كه آوردن آن همراهان خاص تنها به سبب منحصر بودن مصداق آن عناوین در این افراد بود. آیه مباهله واقعه خاصی را بیان میكند و به اصطلاح «قضیة فی واقعه» است؛ نه «قضیه حقیقیه» كه مفادش قانون كلّی است؛ و اینكه مثلاً خداوند به رسولش فرمود: «زنان را بیاور»، زنان خاصی منظور بود و از اینرو آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم تنها فاطمه(علیهاالسلام) را آورد، پس تنها فاطمه(علیهاالسلام) از میان زنان پیام داشته است. غرض آنكه دعوا و دعوت همراهان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به منزله دعوا و دعوت شخص رسول خداست.
اشكال سوم: برفرض كه آن وصف فقط در ایشان منحصر بوده است ولی آوردن عزیزترین كسان، در خطرها نشان اطمینان از عدم خطر و در سلامت بودن همراهان است؛ نه دلیل بر مشاركت آنان در دعوت یا فضیلتی دیگر.
پاسخ: صدر آیه بیش از این دلالت ندارد، از اینرو آن حضرت به صدق دعوای خویش ایمان، در نتیجه به سلامت و عافیت عزیزانش اطمینان داشت؛ ولی با بیانی كه گذشت ﴿الكذِبین﴾ نشان میدهد كه در یكی از دو طرف مباهله دروغگویانی هستند و این راست نمیآید مگر اینكه در هر یك از دو طرف، گروهی صاحب دعوا و دعوت باشند، راستگو یا دروغگو، پس آنان كه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم با خود آورد در دعوا و دعوت با آن حضرت شریك بودند.
اشكال چهارم: لازم این سخن آن است كه همراهان آن حضرت در نبوّت نیز با او شریكاند.
پاسخ: هرگز، دعوت و تبلیغ عین نبوت و بعثت نیست؛ گرچه از شئون و لوازم آن است و از منصبهایی است كه نبی برعهده میگیرد و عیبی ندارد كه غیر نبی با امر خاص خدا آن را برعهده گیرد، همانطور این دو عین امامت هم نیست؛ گرچه از شئون آن است، بنابراین همراهان رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم از مصادیق ﴿اَلَّذینَ یبَلِّغونَ رِسلتِ اللهِ...﴾ هستند و پیامها را میرسانند؛ اما پیام را از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم میگیرند و لازم پیام داشتن كسی آن نیست كه بالاصاله پیامدار باشد، بنابراین آنان از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پایینترند؛ لیكن از همه مردم بالاتر و پیامشان به منزله پیام خود رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است.
نقدی بر رأی علاّمه طباطبایی(قدسسره)
فرمایش علامهِ در عین عمیق و عریق بودن، خالی از نظر نیست كه به دو مورد اشاره میشود:
1. پاسخ ایشان به اشكال یكم (اطلاق لفظ با انحصار مصداق در فرد، در صورتی صحیح است كه دیگران نیز توان انجام دادن چنان كاری را داشته باشند) با آیه ﴿اِنَّما وَلِیكُمُ اللهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا الَّذینَ یقِیمونَ الصَّلوةَ ویؤتونَ الزَّكوةَ وهُم ركِعون﴾ نقض میشود، زیرا در این آیه لفظ جمع آمده است، در حالی كه مصداق آن تنها امیرمؤمنان(علیهالسلام) است و هرگز كسی دیگر نمیتواند با ایمان، اقامه نماز و دادن زكات به مقام ولایت برسد.
2. همانگونه كه خود استاد، علامه طباطبایی میفرمایند، «مباهله» معجزهای زنده و جاوید است نه قضیهای موردی و به اصطلاح «قضیة فی واقعة»؛ یعنی اكنون هم اگر كسی اصول و خطوط كلّی دین را بفهمد و از روی عمد نپذیرد، میتوان با او مباهله كرد. در تاریخ اسلام نیز نمونه دارد، چنان كه ابن عباس خواست كه كنار خانه خدا با بعضی مباهله كند، پس هرچند شایستهترین افراد برای مباهله، اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) هستند، دیگران نیز میتوانند مباهله كنند و همین امكان مباهله برای دیگران میتواند مصحح جمع آمدن كلمه «كاذبین» باشد.
فرقی نیز نمیكند كه یك نفر در قبال یك نفر یا چند نفر در برابر چند نفر و یا یك نفر روبهروی چند نفر باشد. به هر روی، «كاذبین» بر هر دو طرف صادق است. همین اشكال در اثنای سخنان حضرت استادِ مطوی است و پاسخ دقیق را دریافت نكرد. حضرت علامه طباطبایی، خود در ذیل آیه ﴿اِنَّما وَلِیكُمُ اللهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا...﴾ میفرمایند: ... شگفتآور اینكه كسانی در آیه ﴿اِنَّما وَلِیكُمُ اللهُ ورَسولُهُ...﴾ گفتهاند جمع نمیتواند در فرد استعمال شود؛ ولی همانها در آیه ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَض یسرِعونَ فیهِم یقولونَ نَخشی اَن تُصیبَنا دائِرَة...﴾ مصداق را تنها عبدالله ابی معرفی كردهاند. در این آیه، مصحّح جمع، همدلی و همفكری منافقان دیگر با عبدالله ابی است و در آیه مباهله نیز مصحّح، عمومی و جاودانه بودن معجزه مباهله است.
با وجود این دو اشكال به آسانی نمیتوان از جمع بودن كلمه «كاذبین» برداشت كرد كه همراهان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نیز دارای دعوت بودهاند.
محور و مسئول اصلی مباهله، وجود مبارك رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بوده است و حضور اهل بیت(علیهمالسلام) نشانه عالیترین فضیلت برای آنان است؛ امّا اثبات ادّعای علامهِ آسان نیست؛ به ویژه كه حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: إذا أنا دعوت فأمّنوا، پس همراهان حضرت برای گفتن آمین به صحنه مباهله آمده بودند؛ نه برای دعا یا دعوت. آری هر كه آمینش اجابت شود، دعایش نیز مستجاب است؛ امّا تعبیرهای ﴿نُدع﴾، ﴿نَبتَهِل﴾ و ﴿فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الكذِبین﴾ به همه مربوط نمیشود.
از اینكه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در عمل به آیه مباهله بیش از دو فرزند، یك زن (دختر) و یك مرد را همراه نیاورد با اینكه عناوین آیه، جمع است معلوم میشود كه شركت در مباهله شرطی داشته است كه جز امیرمؤمنان(علیهالسلام)، فاطمه(علیهاالسلام) و حسنین(علیهماالسلام) كسی آن را واجد نبوده، و آن شرط، یا تأثیر آمین همراهان در استجابت دعا بوده است؛ یا تأثیر همراهان ویژه در اطمینان طرف مقابل به حق بودن پیشنهاد دهنده مباهله كه عزیزترین افراد خود را آورده است.
سه نكته دیگر درباره ﴿الكذِبین﴾
1. «الف و لام» در ﴿الكذِبین﴾ برای عهد است نه استغراق و جنس، بنابراین به معنای هر دروغگو یا جنس دروغگو نیست، بلكه مراد دروغگویی است كه در یكی از دو طرف این دعواست، زیرا این لعنت، «عذاب استیصال» است كه اصل و ریشه را برمیكند، و هر دروغگویی استحقاق چنین عذابی را ندارد.
2. منظور از ﴿الكذِبین﴾ دروغگویان است؛ نه كسانی كه گفتارشان دروغ است و خود نمیدانند و به سخن دیگر، كاذب مُخْبری مراد است؛ یعنی میداند و دروغ میگوید؛ نه كسی كه دارای كذب خبری است كه بر اثر اشتباه دروغ میگوید و خود نمیداند.
3. ﴿الكذِبین﴾ صفت مشبهه است كه معنای ثبوتی دارد؛ نه اسم فاعل كه معنای آن حدوثی است و به سخن دیگر، «كاذب» یعنی كسی كه كارش دروغگویی است؛ نه كسی كه یك بار مثلاً دروغ گفته است.