تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 127)

یا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی‌ إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65)

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66)

گزیده تفسیر

در كتاب‌های آسمانی و میان پیروان ادیان الهی از ابراهیم خلیل الرحمان(علیه‌السلام) به‌عظمت یاد می‌شد و از همین‌رو اهل كتاب برای بهره‌جستن از قداست آن حضرت بر یهودی یا مسیحی بودن وی اصرار داشتند، بدین معنا كه دین و شریعت خود را تداوم راه او و خویش را وارثان آن حضرت می‌شمردند. خداوند سبحان برای ابطال این آرزوی خام با تحلیل عقلی و برهانی، نزول تورات و انجیل را پس از آن حضرت دانسته و اهل كتاب را به تعقل فراخوانده و با لحنی تحقیر و سرزنش‌آمیز با تنبیه و هشدار به اهل كتاب می‌فرماید: درباره مسائلی كه در تورات و انجیل آمد و به آن‌ها علم داشتید مناظره و احتجاج كردید و شكست خوردید، چگونه درباره شریعتی به حجّت‌پردازی ناروا می‌پردازید كه نه درباره آن آگاهی دارید و نه درباره آن در كتاب‌های شما مطلبی آمده كه گویای پیوند آن با یهودیان و مسیحیان باشد.

 تفسیر

 تناسب آیات

ظاهر این است كه این دو آیه، مانند آیه پیشین گفته پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و از نكاتی است كه حضرت رسول اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم مأمور به گفتن آن شد.

٭ ٭ ٭

عظمت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام)

اگر برخی از امور حدوث آن محبوب است، بعضی از امورْ قِدَم آن محبوب‌تر و گرامی‌تر است.

اصرار گروه یهود و فرقه نصارا بر یهودی یا مسیحی بودن حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) از همین قبیل است، تا از قداست آن حضرت(علیه‌السلام) طرفی بسته شود. قرآن حكیم كه عقل‌مدار و برهان‌محور است با تحلیل عقلی و برهانی، این اُمنیه را همانند سایر آرزوهای خام اهل كتاب ابطال كرده است.

اوّلاً باید دانست محور احتجاج اهل كتاب، دین و شریعت خاص حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) بود؛ نه توحید، معاد، اصل نبوّت یا رسالت یا مجاهدت‌های آن حضرت.

ثانیا مراد آنان از اینكه ابراهیم را پیرو دین خودشان می‌دانستند این بود كه دین خود را تداوم راه او و خویش را وارثان آن حضرت می‌شمردند، زیرا عاقلانه نیست كسی بگوید ابراهیم(علیه‌السلام) براساس تورات و انجیل عمل می‌كرده، درحالی كه آن حضرت قرن‌ها پیش از نزول تورات و انجیل می‌زیسته است.

خداوند سبحان در این دو آیه، ابتدا نزول تورات و انجیل را پس از حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) دانسته و اهل كتاب را به تعقّل فراخوانده است؛ سپس با لحنی سرزنش آمیز به اهل كتاب می‌فرماید كه درباره مسائلی كه در تورات و انجیل آمد و بدان‌ها علم داشتید، احتجاج كردید و شكست خوردید؛ چگونه درباره چیزی كه نمی‌دانید و در كتاب‌های شما نیامده است، به حجّت‌پردازی ناروا می‌پردازید؟

 تأملی در گفته صاحب المیزان

استاد، علامه(قدس‌سره) می‌فرماید: اولاً این مناظره میان یهودیان و مسیحیان بوده است و ثانیا آنان دوگونه مناظره داشته‌اند: مناظره عالمانه و منطقی كه قرآن كریم آن را صحیح می‌داند؛ مناظره غیر عالمانه.

مناظره عالمانه: مسیحیان به یهودیان كه مدّعی ابدی بودن آیینشان بودند و هیچ‌گونه نسخی را در آن نمی‌پذیرفتند، می‌گفتند: انجیل كه حاوی شریعت عیسی(علیه‌السلام) است، ناسخ تورات است و یهودیان باید از انجیل پیروی كنند و همچنین باید به پاكدامنی مریم(علیهاالسلام) و طهارت عیسی(علیه‌السلام) معتقد باشند. در مقابل، یهودیان نیز عقیده مسیحیان (تثلیث و ابن الله بودن عیسای مسیح(علیه‌السلام)) را باطل می‌دانستند.

مناظره غیر عالمانه: یهود و نصارا ضمن آنكه هر یك بر دیگری ادعای حقی داشتند، ادّعاهای باطلی را نیز ابراز می‌كردند؛ مثلاً هر یك ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) را از خود می‌دانستند. قرآن كریم این نوع مناظره را نكوهش كرده است، زیرا چنین ادّعایی، نه بر برهان عقلی استوار است و نه بر برهان نقلی، زیرا نه در تورات و نه در انجیل است تا به وحی استناد داشته باشد.

مسلمانان ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) را از خود می‌دانند، چون قرآن كریم زندگی آن حضرت و پیروان وی را بیان كرده است؛ ولی یهودیان و مسیحیان كه درباره حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) مناظره و محاجّه می‌كنند، نه درباره آن حضرت علم و آگاهی دارند و نه مطلبی در تورات یا انجیل گویای پیوند آن حضرت با یهودیان یا مسیحیان است.

استاد، علاّمه طباطبایی نوآوری‌های فراوانی در معارف قرآنی داشتند و سخنانشان نسبت به دیگر مفسّران، عمیق و درخور درنگ است؛ ولی اولاً از ظاهر آیه به سختی می‌توان اثبات كرد كه این احتجاج بین یهودیان و مسیحیان بوده است و ثانیا پذیرفتن احتجاج عالمانه برای یهود بر ضد نصارا، در صورتی تام و پسندیده است كه در محور تثلیث و بنوّت مسیح(علیه‌السلام) نباشد، وگرنه نصارا نیز می‌تواند بر ضد یهود احتجاج كند، زیرا آنان نیز «عزیر» را پسر خدا می‌دانند و كسانی كه خود مشرك‌اند نمی‌توانند درباره شرك با دیگران محاجّه كنند.

آری احتجاج مسیحیان بر ضد یهودیان كه كتابشان (تورات) با آمدن انجیل نسخ شده است، سخنی حق و صحیح است.

دیدگاه زمخشری درباره مناظره یهود و نصارا

زمخشری بر این باور است كه خداوند از هر دو سو محاجّه كنندگان را تحقیر و سرزنش كرده است. استناد وی به كلمه ﴿هاَنتُم هؤُلاء﴾ است و این عبارت را چنین معنا می‌كند: شما همان انسان‌های نادانی هستید كه درباره آنچه می‌دانستید و در كتابتان نیز آمده بود، محاجّه و مناظره كردید، پس چگونه درباره چیزی كه علم ندارید و در تورات و انجیل نیز سخنی از آن نیست، احتجاج می‌كنید!

آیه مورد بحث با دو حرف تنبیه ﴿ها﴾ و ﴿هؤُلاء﴾ كه برای هشدار به مخاطب غافل است، آغاز شده است و این شروع، طبق سخن زمخشری، با تحقیر سازگارتر است.

آری به كسی كه خود را آماده می‌كند برای امتحان دادن از كتابی كه نخوانده است، در حالی كه از عهده آزمون كتابی بر نیامده كه خوانده است، با تحقیر گفته می‌شود تو در امتحان كتابی كه خوانده بودی رد شدی، چگونه می‌خواهی كتابی را كه نخوانده‌ای، امتحان بدهی.

بر همین اساس به اهل كتاب گفته شد كه درباره عیسی و موسی(علیهماالسلام) و پیامبر خاتم‌صلی الله علیه و آله و سلم با اینكه علم داشتید و در تورات و انجیل درباره آنان مطالبی آمده بود، مناظره كردید و شكست خوردید، چگونه درباره شریعتی كه هیچ اطلاعی درباره آن ندارید و نامی از آن در كتاب‌های شما نیامده است، مناظره و احتجاج می‌كنید.

بحث روایی

شأن نزول

عن ابن عبّاس قال: اجتمعت نصاری نجران و أحبار یهود عند رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم فتنازعوا عنده، فقالت الأحبار: ما كان إبراهیم إلاّ یهودیا و قالت النصاری: ما كان ابراهیم إلاّ نصرانیا؛ فأنزل الله (عزّوجلّ) فیهم: ﴿یاَهلَ الكِتبِ لِمَ تُحاجّونَ فی اِبرهیمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والانجیلُ اِلاّمِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون﴾ (جامع البیان، ج3، ص390)

اشاره: 1. آنچه از این شأن نزول برمی‌آید به منزله اجماع مركب برای نفی قول ثالث است؛ یعنی نزد اهل كتاب (یهودی و مسیحی) مسلّم است كه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) دارای دین اسلام نبود و برای نفی این قول اتفاق دارند. آنچه مورد اختلاف است همانا دَوَران مطلب بین یهودیت و مسیحیت است. محتوای آیه نازل شده خرق اجماع موهوم و ابطال اتفاق مزعوم است از یكسو و اثبات قول ثالث، یعنی هماهنگ بودن حضرت ابراهیم با خطوط كلی اسلام است از سوی دیگر، هرچند در شریعت و منهاج آن یقیناً اختلاف وجود داشته و دارد.

2. بهره‌برداری از قداست انبیای گذشته و آن ذوات نورانی را از خود پنداشتن و از این راه كسب وجاهت و شهرت كردن به سوء استفاده از شخص حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) اختصاص ندارد، بلكه جحودان و ترسایانِ طمع‌ورز، انبیای دیگر را نیز از خود می‌پندارند.

 

ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ (67)

گزیده تفسیر

هر یك از یهود و نصارا حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) را منتسب به خود می‌دانستند. قرآن كریم یهودی یا مسیحی بودن ابراهیم را نفی می‌كند، زیرا این آیین‌ها پس از آن حضرت آمده است. افزون بر این وی از آیینی آمیخته با تحریف پیروی نمی‌كرد، چنان كه مشرك نبود، بلكه حنیف (مایل به میانه و حق‌گرا) مسلم، منقاد حكم و تسلیم در برابر دستورهای الهی بود كه بیشتر آنها به ویژه خطوط كلی و اصول آن مطابق اسلام مصطلح است.

 تفسیر

 مفردات

حنیفاً: «حنیف» یعنی مایل به وسط و مستقیم. در معنای «حنیف»، میل به سوی حق نیز نهفته است، از این‌رو حنیف كسی است كه می‌كوشد از كناره‌های راه دور شود و به میانه آن بیاید.

 تناسب آیات

مفاد این آیه تفصیل و تبیین اجمال مضمون آیه پیشین درباره دین حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) است.

٭ ٭ ٭

نفی انتساب ابراهیم(علیه‌السلام) به یهود و نصارا

هر یك از یهودیان و مسیحیان، هدایت در دنیا را در گرو پیروی آیین خود می‌پنداشتند: ﴿وقالوا كونوا هودًا اَو نَصری تَهتَدوا قُل بَل مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفًا وما كانَ مِنَ المُشرِكین﴾ (سوره بقره، آیه 135) و بهره‌مندی از نعمت‌های بهشتی را نیز مشروط به یهودی بودن و مسیحی بودن می‌دانستند: ﴿وقالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّمَن كانَ هودًا اَو نَصری تِلكَ اَمانِیهُم قُل هاتوا بُرهنَكُم اِن كُنتُم صدِقین﴾ (سوره بقره، آیه 111)

قرآن كریم در آیه مورد بحث كه دربردارنده چند جمله سلبی و یك جمله ایجابی است: اولاً این پندارها و انتساب حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به یهود یا نصارا را منتفی می‌خواند، زیرا انبیای الهی(علیهم‌السلام) هرگز از آیین آمیخته با تحریف پیروی نمی‌كنند و گرچه یهودیت و مسیحیت اصیل حق است، ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) پیرو آیینی نبوده كه پس از زمان آن حضرت نازل شده است؛ و ثانیاً آن حضرت(علیه‌السلام) را از شرك اهل كتاب تبرئه می‌كند؛ ثالثاً مشرك بودن آن حضرت را كاملاً باطل می‌داند و زمینه هرگونه انتساب مشركان را به وی از بین می‌برد؛ رابعاً آن حضرت را مسلم، منقاد حكم و تسلیم در برابر دستورهای الهی كه بیشتر آن‌ها مطابق با اسلام مصطلح است معرفی می‌فرماید.

 معنای اسلام

اسلام به معنای رایج و متعارف، دینی است دارای اصول و فروع كه آورنده آن حضرت خاتم الانبیاءصلی الله علیه و آله و سلم است. گاهی نیز اسلام به معنای خطوط كلّی و اصول اولیه است. در اصطلاح قرآن كریم بیشتر معنای دوم مراد است.

مسلمانان، حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) را از خود می‌دانستند؛ حتی درمناظره‌ها ایشان را مسلمان معرّفی می‌كردند، چون اولاً زندگی آن حضرت در كتاب آسمانی آن‌ها آمده بود و ثانیاً مرادشان از اسلام، همان خطوط و اصولی است كه با دین اسلام هماهنگ و منطبق است، چنان كه اسلام ابراهیمی نیز با خطوط كلّی تورات و انجیلِ اصیل و غیر محرّف هماهنگ است.

قرآن كریم با قید «اسلام»، حنیف بودن ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) را از حنیف رایج میان مشركان جدا می‌سازد، چون مشركان نیز به مناسك حج و زیارت كعبه معتقد بودند، از این‌رو آنان را «حنفاء» می‌نامیدند.

اشارات و لطایف

اشتراك و تفاوت حضرت ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم‌السلام)

تفاوت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) با موسای كلیم(علیه‌السلام) و عیسای مسیح(علیه‌السلام) در عین اشتراك در خطوط كلی اسلام (عقاید، اخلاق، فقه و حقوق و علوم) این است كه هر یك از انبیای مزبور(علیهم‌السلام) دارای شریعت و منهاج خاص و به آن معتقد و عامل بوده‌اند، هرچند شریعت موسای كلیم(علیه‌السلام) و عیسای مسیح(علیه‌السلام) به هم نزدیك بوده است و مقداری از شریعت حضرت ابراهیم فاصله داشته است.

بحث روایی

دین ابراهیم(علیه‌السلام)

عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: قال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): ﴿ما كانَ اِبرهیمُ یهودِیا ولانَصرانِیا﴾؛ لا یهودیا یصلّی إلی المغرب و لا نصرانیا یصلّی إلی المشرق؛ ﴿ولكِن كانَ حَنِیفًا مُسلِما﴾ [یقول كان علی] دین محمّدصلی الله علیه و آله و سلم (تفسیر العیاشی، ج1، ص177).

عن أبی جعفر الباقر(علیه‌السلام) قال: لا شرقیة و لا غربیة، یقول: لستم بیهود فتصلّوا قِبَل المغرب و لا نصاری فتصلّوا قِبَل المشرق و أنتم علی ملّة إبراهیم(علیه‌السلام) و قد قال الله (عزّوجلّ):﴿ما كانَ اِبرهیمُ یهودِیا ولانَصرانِیا ولكِن كانَ حَنِیفًا مُسلِمًا وما كانَ مِنَ المُشرِكِین﴾ (الكافی، ج8، ص381)

اشاره: 1. تحویل قبله در مدینه واقع شد و شهر مكه تقریبًا درسمت جنوبی مدینه است و یهود و نصارا قبله بودن كعبه را نمی‌پذیرفتند و این سبب شد كه یهود از طرف مكه به مغرب كه بیت‌مقدس نسبت به مدینه در آن طرف واقع است، توجّه كنند؛ و نصارا هم كه همواره به طرف مشرق نماز می‌خواندند، از این‌رو قرآن كریم در آیه ﴿وكَذلِكَ جَعَلنكُم اُمَّةً وسَطا﴾ (سوره بقره، آیه 143) مسلمانان را امّتی وسط و این دو طایفه را منحرف از حد وسط معرفی و لفظ آیه شریفه هم این عنایت را تأیید و می‌فرماید كه ابراهیم(علیه‌السلام) یهودی و متمایل به‌سوی غرب و نصرانی و متمایل به سمت شرق نبود، بلكه حنیف و در حدّ میانی بود.

تذكّر: مراد از عبارت علی دین محمّدصلی الله علیه و آله و سلم همان دینی است كه خداوند به حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) وحی كرد و به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم هم فرمان داد از آن پیروی كند؛ یعنی همان اسلام و تسلیم در برابر خدا و خضوع در مقابل مقام ربوبیت الهی. معنای علی دین محمدصلی الله علیه و آله و سلم این نیست كه ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) تابع دین پیامبر اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم بوده تا همان اشكالی پیش آید كه بر ادعای یهود و نصارا وارد بود.

 

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ (68)

گزیده تفسیر

خداوند سبحان با تعریض و كنایه به اهل كتاب كه خود را منتسب به حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) می‌پنداشتند می‌فرماید: خاص‌ترین و نزدیك‌ترین مردم به آن حضرت، و به دیگر سخن، مرتبطان واقعی و وارثان و پیروان راستین وی، موحدان نابِ پوینده راه آن حضرت، یعنی مؤمنان معاصر وی كه حامیان آن حضرت بودند و نیز پیامبر خاتم و مؤمنان به پیامبر خاتم‌صلی الله علیه و آله و سلم به ویژه امامان معصوم(علیهم‌السلام)اند كه از مصادیق روشن مؤمنان‌اند. حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به سبب برخورداری از ولایت الهی این چنین محور قرار گرفت.

تفسیر

تناسب آیات

در آیات پیشین ارتباط حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) با یهود و نصارا و انتساب اینان به آن حضرت(علیه‌السلام) نفی شد؛ اكنون وارثان و پیروان راستین آن حضرت را مؤمنان معاصر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) كه حامیان آن حضرت بوده‌اند، پیامبر خاتم‌صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان به پیامبر خاتم‌صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می‌فرماید.

٭ ٭ ٭

پیوند با موحدان ناب و منقادان واقعی

دو ادعا در گذشته یاد شد: 1. نفی پیوند حضرت ابراهیم با یهودیان و مسیحیان؛ مانند عدم ارتباط آن حضرت با مشركان بود. 2. مُسلم و منقاد بودن آن حضرت كه پیوند ضمنی با منقادان واقعی را به همراه دارد. مفاد آیه مورد بحث تعلیل دو مدعای مزبور است و این تعلیل با آیه دیگر كامل می‌شود و آن آیه این گفتار حضرت خلیل(علیه‌السلام) است: ﴿فَمَن تَبِعَنی فَاِنَّهُ مِنّی ومَن عَصانی فَاِنَّكَ غَفور رَحیم﴾ (سوره ابراهیم، آیه 36) با این توزیع روشن می‌شود كه مرتبطان با آن حضرت(علیه‌السلام) موحّدان ناب‌اند و منقطعان از ایشان كه از آن‌ها به عاصیانِ وی یاد شده است، كسانی‌اند كه صراط مستقیم او را نپیمودند؛ خواه به صورت شرك و خواه به صورت تحریف كتاب آسمانی خود.

قرائت راجح در ﴿هذا النَّبِی

برخی ﴿هذا النَّبِی﴾ را با عطف بر ضمیر «ه» در ﴿اتَّبَعوه﴾، به نصبْ قرائت و آیه را چنین معنا كرده‌اند: سزاوارترین مردم به حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) پیروان آن حضرت و تابعان پیامبر خاتم‌صلی الله علیه و آله و سلم هستند؛ لیكن چنین قرائتی هم با ظاهر آیه مناسب نیست و هم لازمِ آن، لغو بودن ﴿والَّذینَ ءامَنوا﴾ است.

راز محوریت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)

جمله ﴿واللهُ وَلِی المُؤمِنین﴾ محور قرار گرفتن حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) را برخورداری او از ولایت الهی می‌داند و نیز نشان می‌دهد كه آن حضرت و پیروانش و همچنین پیامبر خاتم‌صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان از مصادیق روشن مؤمنان هستند.

اشارات و لطایف

پیروی حضرت ابراهیم از نوح(علیه‌السلام)

حضرت نوح(علیه‌السلام) نخستین پیامبر صاحب كتاب و شریعت بوده است و او را «شیخ الأنبیاء» نامیده‌اند. قرآن كریم نیز آن حضرت را از پیشگامان دعوت به توحید می‌شناساند و با عظمتِ بی‌نظیر بر او درود جهانی می‌فرستد: ﴿سَلم عَلی نوحٍ فِی العلَمین﴾ (سوره صافّات، آیه 79) با اینكه درباره انبیای دیگر تنها به ذكر اصل سلام اكتفا می‌فرماید: ﴿سَلم عَلی اِبرهیم﴾ (سوره صافّات، آیه 109) ﴿سَلم عَلی موسی وهرون﴾ (سوره صافّات، آیه 120)

خداوند سبحان، ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) را از پیروان حضرت نوح(علیه‌السلام) معرّفی می‌كند و پایه دین ابراهیم(علیه‌السلام) را نیز همان توحیدی می‌داند كه نوح(علیه‌السلام) آن را بنیان گذارد: ﴿واِنَّ مِن شیعَتِهِ لاَِبرهیم﴾ (سوره صافّات، آیه 83)

بحث روایی

 1. شأن نزول

قال ابن عبّاس: قال رؤساء الیهود: و الله! یا محمّد! لقد علمت إنّا أوْلی الناس بدینِ إبراهیم منك و من غیرك، فإنّه كان یهودیاً و ما بك إلاّ الحسد. فأنزل الله تعالی هذه الآیة. (الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج4، ص103)

اشاره: غیر از شأن نزول یاد شده، مفسران عامه داستان هجرت جعفر بن ابی طالب همراه با عده‌ای از اصحاب رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به حبشه و مناظره آن‌ها با نجاشی (پادشاه حبشه) را نیز در شأن نزول این آیه نقل كرده‌اند. (ر.ك: الدر المنثور، ج2، ص238 ـ 237؛ روح المعانی، ج3، ص316 ـ 315)

استاد، علامه طباطبایی(قدس‌سره) پس از نقل این روایت می‌فرماید: این داستان از راه‌هایی دیگر و از طرق اهل بیت(علیهم‌السلام) نیز روایت شده است. ما قصّه را با اینكه طولانی بود نقل كردیم، زیرا فواید مهمّی در بیان گرفتاری‌های مسلمانان مهاجر صدر اول اسلام دربر داشت؛ وگرنه این قصه اصلاً سبب نزول آیه نبود.

 2. رابطه ولایی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و ابراهیم(علیه‌السلام)

قال رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ لِكلّ نبی ولاةً من النبیین و إنّ وَلیی منهم أبی و خلیل ربّی ثمّ قرأ: ﴿اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ وهذا النَّبِی والَّذینَ ءامَنوا واللهُ وَلِی المُؤمِنین﴾ (جامع البیان، ج3، ص394)

اشاره: نور به وحدت برمی‌گردد و انوار واجد جامع واحد حقیقی‌اند. نبوت، ولایت و رسالت از آن جهت كه نورند، به جامع حقیقی مرتبط‌اند. هر پیامبر از جهت نورانی بودن دارای اولیای ویژه است كه با خصوصیت خود آن پیامبر ارتباط دارد. این مطلب سامی را عقل می‌فهمد؛ لیكن پیوند ولایی و نوری خاص بین حضرت ختمی نبوت‌صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خلیل الرحمان با دلیل نقلی مزبور معلوم می‌شود.

 3. ملاك قرب به پیامبران(علیهم‌السلام)

أنّ رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم قال: یا معشر قریش! إنّ اولی الناس بالنبی المتقون؛ فكونوا أنتم بسبیل ذلك؛ فانظروا أن لا یلقانی الناس یحملون الأعمال و تلقونی بالدنیا تحملونها فأصدّ عنكم بوجهی ثمّ قرأ علیهم هذه الاءیة ﴿اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ وهذا النَّبِی والَّذینَ ءامَنوا واللهُ وَلِی المُؤمِنین﴾ (الدر المنثور، ج2، ص239 ـ 238)

قال [علی(علیه‌السلام): إنّ أولی النّاس بالأنبیاء أعلمهم بما جاؤوا به. ثمّ تلا: ﴿اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ وهذا النَّبِی والَّذینَ ءامَنوا... ﴾ ثمّ قال: إنّ ولی محمّدصلی الله علیه و آله و سلم من أطاع الله و إن بَعدت لحمته و إن عدَوّ محمّدصلی الله علیه و آله و سلم من عصی الله و إن قربت قرابته (نهج البلاغه، حكمت 96)

اشاره: ملاك نزدیكی و پیوند هر كس به انبیا(علیهم‌السلام)، تقوا و اطاعت خداست، هر چند فرد با تقوا هیچ نسبت خویشاوندی با آنان نداشته باشد، همچنان كه ملاك دوری از پیامبران و دشمنی با آنان، معصیت خدا و دنیاطلبی است، هر چند فرد معصیت‌كار از منسوبان نزدیك آنان باشد. این اصل فراگیر قرآنی در ﴿اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیم... ﴾ بیان شد و این آیه به ابراهیم(علیه‌السلام) اختصاص ندارد.

4. نزدیكترین فرد به ابراهیم(علیه‌السلام)

عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قوله: ﴿اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ وهذا النَّبِی والَّذینَ ءامَنوا﴾ قال: هم الأئمّة و أتباعهم (تفسیر العیاشی، ج1، ص177)

اشاره: امامان معصوم(علیهم‌السلام) و در رأس آنان امیرمؤمنان(علیه‌السلام) و در مرتبه بعدی پیروان راستین آن بزرگواران، نزدیك‌ترین مردم به ابراهیم(علیه‌السلام) هستند. خاندان عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) نه تنها از جهت نَسَب و خویشاوندی، فرزندان ابراهیم(علیه‌السلام) و وارثان بحقِّ بانی كعبه‌اند، از جهت فكری و روحی نیز نزدیك‌ترین و از جهت عملی مطیع‌ترین بندگان خدایند، بنابراین خلافت و امامت، هم بر مبنای قرابت و هم براساس شایستگی در پیروی، حق خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است؛ نه كسانی كه این امانت الهی را از صاحبان آن دریغ داشتند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 127)