تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(شماره 127)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 30 مهر 1400
- نوشته شده توسط مصطفی حسینی کوپایی
- بازدید: 618
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٣١﴾
با توجه به آیه 131 سوره بقره علت اصطفای حضرت ابراهیم(ع) چیست؟
علت اینکه دین حضرت ابراهیم (ع) میزان عقل است و راز رشد و اصطفای آن حضرت و اینکه در آخرت از صالحان خواهد بود، اسلام آن حضرت است. پس برای هرکسی معیار اصطفای الهی و مصطفی و صفوهالله شدن، اسلام اوست و مقدار فضایل مزبور به قدر اسلام صاحب فضیلت است.
حضرت ابراهیم از ابتدای جوانی دارای اسلام بود و حتی در زمان احتجاج با قوم کافر خود می فرمودند:﴿إنّي وجّهت وجهي للذي فطر السموت و الأرض حنيفاً و ما أنا من المشركين﴾ساليان متمادي بر اين توجيهِ وجه گذشت كه آن حضرت، در اواخر عمر و پس از آنكه آزمونهاي دشواري را با موفقيت گذراند، به خداي سبحان عرض كرد: خدايا! ما را مسلمان قرار ده: ﴿ربّنا و اجعلنا مسلمَيْن لك﴾ خداوند در مقام اجابت، اسلام ويژهاي را به او عرضه كرد: ﴿إذ قال له ربّه أسلم﴾، بنابراين، مراد از اسلام در اين آيات، انقياد تام و تسليم محض و اسلام خاص است؛ نه اسلام مصطلح كه سبب طهارت، توارث و مانند آن است.
قرآن کریم، با بیان اینکه حضرت ابراهیم(ع) دارای قلب سلیم بود ﴿إذ جاء ربّه بقلبٍ سليمٍ﴾ اسلام صرف و انقياد محض وي را امضا كرد، زيرا قلب سليم دلي است كه احدي جز خدا در آن راه ندارد ، از اين رو دارنده آن داراي اسلام صرف و انقياد تام و خضوع محض است، چنان كه حضرت ابراهيم(عليهالسلام) حتي هنگام تهديد و افكنده شدن به آتش، از مدبّرات امر و فرشتگان الهي نيز ياري نخواست.
درخواست اسلام از سوی خداوند به حضرت ابراهیم قبل از نبوت ایشان بود و یا بعد از نبوت ایشان؟
آنچه از مطاوي بحثهاي تفسيري به دست آمد اين است كه به قرينه سباق و سياق، طلب مزبور بعد از نبوت بوده؛ نه قبل از آن، هرچند بسياري بر آناند كه قبل از نبوت بلكه قبل از بلوغ بوده و مطلوب نيز اسلام ويژه است؛ نه اصل اسلام. اسلام ويژه به معناي انقياد كامل و تسليم محض در برابر ارادهخداي سبحان است و همانطور كه امامت آن حضرت پس از عبور از مراحل متعدد محقق شد، اسلام وي نيز چنين بود.
در درخواست خداوند از حضرت ابراهیم(ع) درباره اسلام آوردن،بیشتر جنبه اعتقادی اسلام مطرح بود یا جنبه علمی؟
قول خداوند گاهي از قبيل افاضهعلم است كه مطلبي علمي را به كسي تعليم ميدهد و او را صاحب جزم علمي ميكند، و زماني از صنف افازه عمل است كه مطلبي ارادي و عملي را به كسي منتقل و او را صاحب عزم عملي ميكند كه آيه ﴿و أوحينا إليهم فعل الخيْرت﴾ از اين قبيل است.طلب الهي گاهي راجع به مطلوب علمي است؛ مانند: ﴿فاعلم أَنه لا إِله إلاّ الله﴾ هرچند عزم و ايمان را به همراه دارد، و زماني راجع به مطلوب عملي است؛ مانند: ﴿أسلم﴾ در محل بحث، هرچند جزم و تصديق علمي را به همراه دارد. عمده، عنصر محوري طلب است. از تفاوت بين دو طلب ياد شده، يعني ﴿أسلم﴾ كه به ابراهيم(عليهالسلام) گفته شد و ﴿فاعلم...﴾ كه به حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) گفته شد، معلوم ميشود كه چطور ابراهيم(عليهالسلام) جواب داد:﴿أسلمت...﴾ و رسول گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّ﴾ نفرمود: ﴿عَلمت﴾. البته آنچه خداوند درباره رسول گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل كرد كه ﴿ءَامن الرّسول بما أُنزل إليه من ربّه﴾ كافي است.
چرا حضرت ابراهیم از کلمه رب العالمین استفاده کرد؟
حضرت ابراهیم (ع) در جواب با ﴿أسلمت لربّ العلمين﴾ پاسخ گفت؛ نه با «أسلمت لربّي» يا «أسلمت»؛ يعني همانگونه كه همه جهان آفرينش منقادند من نيز منقادم. توضيح اينكه خداي سبحان به آسمانها و زمين فرمود: خواهناخواه (با ميل يا بيميل) بياييد: ﴿فقال لها وللأرض ائتيا طَوعاً أو كَرهاً﴾ و آنها در پاسخ گفتند: باميل ميآييم: ﴿قالتا أتينا طائعين﴾
بر این اساس، پاسخ حضرت ابراهیم (ع) که گفت : ﴿أسلمت لربّ العلمين﴾ بدین معناست که انقیادم به سوی پروردگاری است که سراسر هستی در برابر او منقادند. این تعبیر به دو نکته اشاره دارد نخست اینکه ابراهیم خلیل الرحمان منقاد است و دوم اینکه او انقیاد سراسر هستی را می بیند. از آیات زیر نیز همین گونه می توان استظهار کرد.
﴿أفغير دين الله يبغون و له أسلم من في السَّموت و الأرض﴾ یا ﴿ما من دابّةٍ إِلاّ هو ءَاخذ بناصيتها إنّ ربّي علي صراطٍ مستقيم﴾
نتیجه تسلیم و انقیاد محض خدا چیست؟
سرّ اينكه شخص غريق و نيازمندي كه به مقام توكل و رضا و تسليم محض نايل نشده به هر دستاويزي توسل و تمسك ميجويد، اين است كه ميپندارد آن دستاويز، محكم بوده و به جايي بسته است و توان نجاتِ وي را دارد، در حالي كه اگر بداند همه مانند او در اين دريا غرقاند و هيچ كس قدرت شنا و نجات ندارد، به كسي جز خداوند تكيه نميكند. |
برخي برآناند كه حضرت ابراهيم(عليهالسلام) هنگام نزع روح، عزرائيل(عليهالسلام) را حجاب ديد و گفت: كسي كه جبرئيل را براي نجات از آتش حاجب ميبيند عزرائيل را نيز حاجب خواهد ديد. آن حضرت فقط منتظر دستور بدون حجاب بود. |
آیا اسلام آوردن و انقیاد حضرت ابراهیم (ع) به پایان عمر ایشان باز می گردد؟
برخي برآناند كه حضرت ابراهيم(عليهالسلام) هنگام نزع روح، عزرائيل(عليهالسلام) را حجاب ديد و گفت: كسي كه جبرئيل را براي نجات از آتش حاجب ميبيند عزرائيل را نيز حاجب خواهد ديد. آن حضرت فقط منتظر دستور بدون حجاب بود:
در دو عالم كي دهم من جان به كس
تا كه او گويد، سخن اين است و بس
از آن نيز هر درجهاي را كه هم اكنون مأموريت يافت و قبلاً به آن مأمور نبود تحصيل كرد تا اينكه سرانجام به اوج عروج انقياد نايل شد.
تسلیم و انقیاد قلبی را توضیح دهید؟
اسلامِ خاص آن است كه انسان نه تنها در گفتار بلكه قلباً نيز تابع و منقاد باشد و همانگونه كه كليات دين را پذيرفته، جزئيات آن را نيز حتي در مواردي كه به زيان اوست بپذيرد.يكي از شئون دين اسلام، حَكَم قرار دادن رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در مشاجرات و اختلافات، اعمّ از مسائل اعتقادي و غير آن، و پذيرش ظاهري و تسليم و انقياد قلبي در برابر حكم آن حضرت است: ﴿فلاوربّك لايؤمنون حتّي يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لايجدوا في أنفسهم حرجاً ممّا قضيت ويسلّموا تسليماً﴾ مؤمن آن است كه در همه مشاجرات به محكمه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مراجعه كند و آنگاه كه مشاجره را خاتمهيافته ديد، نه تنها به ظاهرْ آن را پذيرفته و اعتراض نكند، بلكه در درون جان نيز در برابر آن مسلم و منقاد باشد؛ «محكومعليه» همانند «محكومله» از حكم آن حضرت راضي و به آن تسليم بوده و هر دو با شرحصدر و خوشحالي عقلي (نه نفسي) بازگردند و احساس حرج و دلتنگي نكنند. اين رضا و پذيرش، ايمان و اسلام است: ﴿ويسلّموا تسليماً﴾. اگر افراد جامعه اسلامي تا بدينحدّْ تعالي نيابند مؤمن واقعي نخواهند بود، هرچند مراحل و مراتب پايينتر اسلام را كه با گفتن شهادتين حاصل ميشود و با آن خون و مال شخص محفوظ ميگردد، دارا باشند.
آیا کسی که به همه مراتب اسلام نرسیده است مشرک است؟
اسلام دارای درجاتی است و بین اسلام ابتدایی و نهایی مراتب فراوانی وجود دارد. مومن محض کسی است که به همه درجات اسلام رسیده باشد. در برابر هر درجه ای از اسلام درجه ای از کفر و شرک و نفاق است. بدین ترتیب در هر مسلمان غیر کامل نوعی شرک مستتر است. سر اینکه اکثر مومنان مشرکند همین است. ﴿وما يؤمن أكثرهم بالله إلاّ وهم مشركون﴾
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
تفاوت وصایت و امر به معروف چیست؟
زبان سفارش، زبان جذب و کشش است، از این رو در آیاتی از قرآن که توصیههایی را بیان میکند اگرچه به اقامهی دین و پیمودن صراط مستقیم و رعایت تقوا امر و از اختلاف و کژروی و بیپروایی نهی شده، لیکن از این امر و نهی، به «وصیت» تعبیر شده است. سفارش نیز همان امر به معروف و نهی از منکر است؛ لیکن به گونهای رقیقتر، زیرا توصیه از ناحیهی کسی که در مقام فرمانروایی و استعلاء است بیانکنندهی کمال عنایت و لطف او بوده، وصی و مخاطب را مجذوب خود میکند. در آیهی مورد بحث نیز لسان تبلیغ الهی و امر به معروف، لسان توصیه است.
روح سفارش به دین و اسلام چیست؟
روح توصیه به اسلام و دین حضرت ابراهیم توصیه به عقل است؛ یعنی ابراهیم خلیلالرحمان در واقع به فرزندان خود فرمود: عاقل باشید؛ نه سفیه، زیرا سیرهی آن حضرت، معیار رشد و عقل است و همانگونه که اعراض از آن نشانهی سفاهت و جهل است: «ومن یرغب عن ملّه إبراهیم إلا من سفه نفسه» سفارش به آن، سفارش به عقل است.
مقصود از دین در این آیه کدام دین است؟
دین هرگاه به طور مطلق در قرآن ذکر شود مراد از آن «اسلام» است. شاهد و قرینهی متصلهی این نکته آن است که پس از جملهی«خداوند دین را برای شما برگزید»: «انّ الله اصطفی لکم الدین»، با فای تفریع فرمود: پس بدون اسلام نمیرید:«فلاتموتنّ إلا و انتم مسلمون». قرینه منفصلهی آن نیز این است که دین معهود و معروف نزد خدای سبحان ، اسلام است:«إنّ الدّین عند الله الإسلام».
از آیه «فلاتموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون» چه نکاتی قابل فهم است؟
اصل مرگ، امری ضروری است که هر انسانی بدان محکوم است:«کلّ نفس ذائقه الموت» ، از این رو قابل امر و نهی نیست ؛ اما نهی از مرگ ، یا امر به آن به لحاظ قید اختیاری آن ممکن است؛ یعنی میتوان گقت کافر نمیر و مسلمان بمیر:« فلاتموتنّ إلا و انتم مسلمون» در توضیح این بخش از آیهی شریفه ،به دو نکته اشاره میشود :
1.زمان مرگ، مجهول است. هیچ کس نمیداند در چه زمان، در چه زمین، یا زمینهی فکری و اجتماعی میمیرید:« و ما تدری نفس بأیّ أرض الموت» از این رو انسان همراه و در همهی شئون و حالات باید مسلم باشد تا از مرگ در حال غفلت و بدون اسلام مصون بماند.
2. گوشزد کردن مرگ در این توصیه، با این بیان که مبادا بیدین بمیرید:«فلا تموتن إلا و انتم مسلمون» اشاره به ضرورت فراهم آوردن«ایمان مستقر» است.
توضیح اینکه فشار مرگ، همچون فشاربیماری نیست تا قابل تحمل باشد، زیرا اگر قابل تحمل میبود روح بدن را ترک نمیکرد. فشار مرگ و طامِّهی موت چنان دردناک، غیرقابل تحمل و وصفناپذیر است که انسان تسلیم آن میشود. اگر عقیده و ایمان کسی، راسخ و مستقر و ملکه نباشد فشار مرگ آن را از دل میگیرد و از بین میبرد، بنابراین، ایمان مستودع که به عنوان وصف و کالای امانی در جان رسوخ نکرده، همچون همهی خاطرات غیر مستقر دیگر، هنگام ارتحال بر اثر فشار مرگ رخت برمیبندد و همراه انسان مهاجر به سوی خدا رحلت نمیکند و به برزخ نمیرود، از این رو در معاد سودی به حال چنین انسانی ندارد .
راز اینکه بسیاری از افراد، در سؤال قبر، از پاسخگویی به سادهترین مسائل دینی عاجزند نیز همین است که فشار مرگ همهی خاطراتِ اَمانی و حصولی غیر مستقّر را از یاد انسان میبرد، از این رو انسان در قبر در حدّ کافر است و نمیتواند به سادهترین پرسشها دربارهی پروردگار، پیامبر، امامان معصوم و دین خود، همچنین کتاب خدا و قبلهی او پاسخ دهد، در حالی که در آزمونهای متعارف از مسائل دشوار و پیچیده میپرسند؛ نه از مسائل ساده و ابتدایی که در دنیا همگان به آن آشنا بودند. غرض آنکه عادل و فاسق، هر دو پاسخ چنین پرسشهایی را در دنیا میدانستند؛ لیکن فشار مرگ، حفظ آنها را از گروهی که ایمان مستقر نداشتند گرفته ، پس از سالیان متمادی معذب ماندن در برزخ، ممکن است اندک اندک پاسخها را به یاد آورند
براین اساس، هشدار و یادآوری مرگ، در توصیه به فراهم آوردن ایمان مستقر سهم بسزایی دارد.
چرا وصیّت به حق در قرآن بسیار مورد توجه قرار گرفته است؟
توصیه به دین، سیرهی همهی پیامبران بوده است، از این رو سفارش کردن به دین و تواصی به حق جزو برنامههای دینی و از وظایف انسان متعهد به شمار آمده و قرآن کریم آن را از ارکان نجات بشر از خسران برشمرده است