تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(شماره 124)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 14 خرداد 1400
- نوشته شده توسط مصطفی حسینی کوپایی
- بازدید: 734
وإذ ابتلي إبراهيم ربّه بكلمات فأتمهنّ قال إنّي جاعلك للناس إماماً قال ومن ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظالمين(124)
تناسب این آیه با آیات دیگر را بیان کنید.
هدف واحد قابل انتزاع از مباحث متنوع اين سوره اين است كه مقتضاي بندگي خداي سبحان ايمان به همه پيامبران و همه كتابهاي آسماني است و بر اين اساس كافران و منافقان را به جهت نداشتن ايمان مذمت ميكند و اهل كتاب را براي بدعتهايشان از جمله تفرقه در دين خدا و فرق گذاشتن بين پيامبران ملامت و احكامي را كه ايمان به آنها مقتضاي اسلام است بيان ميكند.
گرچه به حسب ظاهر و با نگاهي سطحي و بدئي ممكن است بين آيه مورد بحث و آيات پيشين پيوندي ديده نشود، يعني بين قصه ابراهيم(عليهالسلام) و بين داستان بنياسرائيل (آيات 40 تا 123) پيوندي مشاهده نگردد ليكن با دقّت و تأمّل، ارتباط و همبستگي شايان توجّهي را ميتوان بيان داشت و در اين رابطه لااقل دو وجه قابل طرح است:
- هم اهل كتاب خود را وارث ابراهيم و آيين او ميدانستند و هم مشركان همبستگي و ارتباط محكمي را بين خود و ابراهيم مدّعي بودند كه براي اثبات بيگانگي هر دو از ابراهيم(عليهالسلام) و آيين او و ابطال دعوي آنان لازم است مرام و مسلك اين پيامبر بتشكن و فداكاريها، تقوا، مطيع محض بودن و روحيه تسليم او را نسبت به ساحت قدس ربوبي به رخ آنان كشيد.
- اگر موضوع اصلي در سوره «بقره» تسليم و عبوديت محض نسبت به خداوند و گريز از هواهاي نفساني است، و به بيان ديگر اگر موضوع اصيل اين سوره «هدايت متقين»؛ ﴿ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتّقين﴾ و دعوت به «تقوا» است اين موضوع يك مقدمه، چند فصل و يك خاتمه دارد؛ مقدمه آن، تقسيم مردم به سه گروه پرهيزكاران، كافران و منافقان و ويژگيهاي آنان است. كه بيست آيه آغازين اين سوره را تشكيل ميدهد و خاتمه آن نيز جمعبندي و بيان اجمالي از تفاصيل سوره است كه در دو آيه پاياني اين سوره آمده است.
از آيه 40 تا انتهاي آيه 123 نمودار روشني از بيتقوايي را در ضمن قصّه طولاني و پرفراز و نشيب بنياسرائيل براي پيمانشكنان و طاغيان و بيتقوايان بيان ميدارد و از آيه مورد بحث (آيه 124) تا انتهاي آيه167، مثال روشن و نمودار شفّافي براي متّقيان و عابدان و راستقامتان در راه حق ذكر ميگردد و در واقع با ذكر اين دو قصّه طولاني دو روي سكّه اختيار و آزادي كسي كه از جريان خلافت طرفي ميبندد با شفافيت كامل نمايان ميشود؛ قصّه بنياسرائيل براي آن روي سكّه كه مورد توجّه استفهامي فرشتگان بود و با بيان ﴿أتجعل فيها من يفسد فيها... ﴾ به آن اشارت رفت و قصّه ابراهيم و فرزندان پيامبر او براي روي ديگر سكّه كه در جواب فرشتگان و با جمله ﴿إنّي أعلم ما لاتعلمون﴾ از آن خبر داده شد.
چرا خداوند از پیامبران آزمون می گیرد؟ ذکر آزمون حضرت ابراهیم در این آیه به چه علت است؟
انسان همواره در معرض آزمونهاي الهي است. در قلمرو تكليف، پيامبران(عليهمالسلام) نيز همچون ديگران مكلف هستند. آنان در پرتو آزمون ويژه از راز عدم نيل خود به مقام برتر آگاه خواهند شد؛ زيرا اگرچه همه پيامبران در خطوط كلّي رسالت يكساناند؛ ﴿لانفرّق بين أحدٍ منرسله﴾ (سوره بقره، آیه 285) ليكن به لحاظ مزايايي كه در ميان آنان وجود دارد بعضي از آنها بر برخي ديگر امتياز دارند؛ ﴿تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض﴾ (سوره بقره، آیه 253) ﴿ولقد فضّلنا بعضالنّبيّين علي بعضٍ... ﴾ (سوره اسراء، آیه 55)
ذكر ابتلاي ابراهيم خليل(عليهالسلام) در آغاز نقل سرگذشت آن حضرت در قرآن، براي اعلام و تذكّر اين مطلب به مردم است كه انبيا و اولياي الهي(عليهمالسلام) با آزمونهاي دشوار به آن مراتب عالي رسيدهاند. گرچه اصل نبوت، رسالت و امامت كسبي نيست ليكن تهيه زمينه مناسب از يك سو و تعالي از مرتبه موجود و رسيدن به مقام فعلي ميتواند كسبي باشد.
کلمات در این آیه به چه معناست؟
عنوان «كلمه» بر عين خارجي نيز اطلاق ميشود و به اين لحاظ هرموجودي كلمهاي الهي است؛ با اين تفاوت كه برخي موجودات اسم، بعضي فعل و تعدادي نيز حرفاند؛ انبيا كه مبدأ فعل و مستقل و تكيهگاه حرف و فعلاند از زمره اسما و كلمات برتراند. خداي سبحان از عيسايمسيح(عليهالسلام) به عنوان كلمه ياد ميكند؛ ﴿إنّما المسيح عيسيبنمريم رسول الله وكلمته﴾ (سوره نساء، آیه171) بنابراين، اطلاق «كلمه» بر عين خارجي حقيقت است و مَجاز نيست.
«كلمات» در آيه شريفه مورد بحث نيز حقايق خارجي است، به گواهي ارجاع ضميرِ جمع «هنّ»، به جاي ضمير «ها»
مصادیق کلمات چه چیزهایی می توانند باشند؟
در تبيين مراد و تعيين مصاديق كلمات در آيه مورد بحث وجوهي بيان شده است:
- مراد، ده سنت مربوط به طهارت و پاكيزگي است كه از ابراهيم خليل(عليهالسلام) به يادگار مانده است.
اين وجه پذيرفتني نيست؛ زيرا سنتهاي ساده مزبور هرگز نميتواند كلمات تامهاي باشد كه خداي سبحان بخواهد با آنها يكي از انبياي اولواالعزم را بيازمايد؛ به ويژه اگر براي رساندن حضرت ابراهيم به مقام شامخ امامت باشد.
- منظور، حدود سي خصلت از خصال اسلام است، و آنها اوصافي است كه در سورههاي «توبه»، «مؤمنون»، «احزاب» و «معارج» آمده است.
اوصاف مذكور در اين آيات را نميتوان مصداق كلمات دانست؛ زيرا اولاً، ويژگيهاي مزبور جزو اوصاف عامّه مؤمنان است كه همگان به آنها مأمور و مورد آزموناند. ثانياً، هيچ دليل تعيينكنندهاي نيست كه مراد از كلمات در آيه مورد بحث اوصاف ياد شده باشد. ثالثاً، آن كلمات، دستور خداي سبحان است كه از راه وحي به يك پيامبر ابلاغ ميشود؛ در حالي كه اگر مراد از ﴿إماماً﴾، «نبيّاً» باشد، نميتوان پيش از رسيدن آن مقام والا به حضرت خليلالرحمان يا نيل ابراهيم خليل(عليهالسلام) بدان مقام، آن اوصاف را به وي نسبت داد.
- مراد، امامت، تطهير بيت الله، بالا بردن ديوارهاي آن و اسلام است كه در ادامه آيه مورد بحث و آيات پس از آن بازگو شده است.
اين وجه نيز مردود است؛ زيرا آزمون الهي درباره انبيا(عليهمالسلام) نوعاً از طريق وحي است. ابتلاي ابراهيم خليل(عليهالسلام) نيز چنين بود؛ پس آن حضرت پيش از اين آزمون به مقام نبوّت نايل شده بود؛ بنابراين، آنچه را در اين وجه، مصداق كلمات آزموني پنداشته شده نميتوان مقدمه و زمينه نيل حضرت ابراهيم به مقام امامت، به معناي نبوت، دانست و اگر براي نيل به مقام امامتِ بعد از نبوت است در صورتي كه از امور مهم باشد قابل طرح و ابداء است.
- با توجه به نقدهايي كه بر اين گونه از وجوه كه برخي شمار آن را تا سيزده نيز گفتهاندوارد است، ميتوان گفت: مراد از «كلمات» در آيه شريفه مورد بحث، امور مهمي همچون جدا شدن و دوري گزيدن از قوم خود، مبارزه با بتپرستي، بتشكني، محاجّه با نمرود، صبر بر افكنده شدن در آتش، هجرت از وطن خويش، مهمانداري، امتحان به قرباني كردن فرزند و مانند آن است كه پيش از اين بر حضرت ابراهيم(عليهالسلام) گذشته است.
نشانههایی در آیه که بیانگر بزرگی امتحان حضرت ابراهیم بود را بیان کنید؟
- تعبیر از مواد امتحان به «کلمات» با تنوین تفخیم و تعظیم بیانگر اهمیت مواد آزمونی است.
- التفات از غیبت به خطاب سهمی در تبیین این مطلب عالی دارد که حضرت خلیل الرحمان قبل از اتمام کلمات معهود و انجام آزمونهای توانفرسا به مثابه غایب بود و در لدّن و محضر ربوبی حضور نداشت و اکنون که آن کلمات آزمونی را اتمام کرد دوره خطیر اختبا را پشت سر گذاشت و شایان شهود مشهد ربوبی شد و مورد خطاب قرار گرفت و خلعت امامت را فوق جامه خُلّت و کسوت رسالت دربرکرد و مستقیما پذیرای «انی جاعلک للناس اماما» شد.
اتمام کلمات در این آیه به چه کسی بر میگردد و معنای آن چیست؟
درباره مرجع ضمیر مستتر در«أتّم» دو احتمال مطرح است: یکی اینکه به ابراهیم خلیل بازگردد. در این صورت اتمام کلمات بدین معناست که آن حضرت به خوبی از عهدهی امتحانات مهم الهی برآمد و به آن راه یافت . دیگر اینکه به «ربّ» بازگردد. در این صورت هر چند کلمات الهی هماره تام است.« تمّت کلمه ربک صدقاً و عدلاً » لیکن بدین معنا خواهد بود که خدای سبحان کامیابی در آن امتحانات را تسهیل و تتمیم کرد تا حضرت ابراهیم به خوبی از عهدهی آنها برآمد
آیا امامت اکتسابی است یا موهبتی؟
مقام منیع امامت موهبت ویژهی الهی است که بهرهی هر کس نمیشود؛ تنها به کسانی میرسد که صحنهی دل و ساحت جان آنان از آسیب هرگونه وسوسه و گزند هر نوع گناه معصوم و مصون باشد و هرگز با کسب و سعی، حاصل نمیشود بلکه جزو شئونی است که « بی خون دل آید به کنار» هر چند تحصیل عصمت معتبر و مورد ترغیب است.
چرا حضرت ابراهیم امامت را برای ذریه خود درخواست کرد؟
انسان همواره خواهان فیض است؛ از اینرو برای سهیم بودن در همهی کارهای خیر و صالح آیندگان، همانگونه که در دعای مزبور و نیز در دعای حضرت ابراهیم آمده است، برای نسلهای آینده و ذریه خود نیز میخواهد که مقتدای متقیان باشند ؛ زیرا همهی کارهای گذشته انسان و نیز نتیجه و آثار آینده کردارهای او ثبت میشود.
نکتهی دیگر اینکه به فکر نسل آینده بودن و ذریهی صالح داشتن، نه صرف داشتن فرزند، جزو سنتهای پسندیدهی حضرت ایراهیم است.
معانی محتمل برای امامت را بیان کنید؟
1-نبوت
2-اسوه و نمونه
3-امامت بر پیامبران
4-زعامت سیاسی اجتماعی
5-هدایت باطنی انسان ها به ملکوت
هدایت باطنی انسان ها به ملکوت چیست؟
هر چيزي قلب و ملكوتي دارد كه از آن با عنوان «امر الله» ياد ميشود؛ پس مراد از اينكه هدايت ائمه صالح مصاحب امر خدا است يا جامه امر الهي را دربر كرده و جامعه را به امر خدا هدايت ميكنند؛ ﴿و جعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا اين است كه آنان در عالم طبيعت مظهر مقلبالقلوب گشته و هر چيز را بر اساس ملكوت آن و با تصرف در قلب آن هدايت ميكنند. امام همانگونه كه مقامي ملكي براي تأمين امور دنيايي مردم دارد، مقامي ملكوتي نيز دارد كه با ﴿كن فيكون﴾ و پيوند با روحها، دلهاي مردم را هدايت ميكند و اگر چنين شأني براي پيامبري ثابت شود از جنبه امامت اوست نه از جنبه رسالت وي. بر اساس تحليل فوق، امامت فراتر از شئون ظاهري و دنيايي است و به معناي حاكميت و ارشاد و ساير شئون نبوت نيست.
چرا امامت به ظالمان نمی ر سد؟
امامت خواه به معناي مُلكي و خواه به معناي ملكوتي باشد مصداق عهد خداست، و اصل جامع و كلي درباره عهد خدا اين است كه هرگز به ظالم نميرسد؛ يعني امام مردم چه به معناي ملكي و چه به معناي ملكوتي بايد از ناحيه خداي سبحان منصوب شود؛ بنابراين، هرچند از امامت حضرت ابراهيم معناي ملكوتي آن استظهار شد، ليكن عموميت عهد خدا و اينكه هرگز عهد خدا، اعم از ملكي و ملكوتي، به ظالم نميرسد، سند معتبري است كه ميتوان براي عصمت امامان به آن استناد كرد.
بر اساس جمله ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾ ظالم در زمان ارتكاب ظلم و حين تلبّس به آن، هرگز مقام امامت به او نميرسد و اين، امري پذيرفته شده و مفروغعنه است؛ زيرا شخص ظالم، انسان به معناي حيوان است، نه انساني كه به صورت رحمان خلق شده باشد.
از نظر فرقیه امامیه چرا امام باید معصوم باشد؟
برای توضیح سوال فوق ابتدای می بایست ظلم را از نظر آیات قرآن موشکافی کرد و اثرات آن را دید. هر معصيتي ظلم است؛ ﴿ومن يتعدّ حدود الله فأولئك هم الظالمون﴾ چنانكه شرك و كفر، ظلم بزرگ است؛ ﴿إنّ الشرك لظلم عظيم﴾﴿والكافرون هم الظالمون﴾همه ظلمها، ظلم به نفس است؛ خواه شرك باشد كه به ظاهر، ظلم به دين خداست؛ ﴿إنّ الشرك لظلم عظيم﴾، ﴿إنّكم ظلمتم أنفسكم باتخاذكم العجل﴾خواه ظلم به ديگران؛ ﴿وإذا طلّقتم النساء...ولاتمسكوهنّ ضراراً لتعتدوا ومن يفعل ذلك فقد ظلم نفسه﴾و خواه معاصي ديگر؛ ﴿ومن يتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه﴾
غير اماميه بر اين پندارند كه اگرچه مشرك و كافر و ستمكار در حين ابتلا به شرك و كفر و ستم، امامت به آنان نميرسد، ليكن اينان اگر توبه كرده، مسلمان و محسن و عادل شدند، ظلم گذشته آنان مانع نيل فعلي امامت به آنان نخواهد بود.
راز ناتمامي مدعاي مزبور، با بيان ادله اماميه بر عدم نيل عهد الهي به ظالم، اعم از ظلم گذشته و حال و آينده روشن خواهد شد. اماميه قائل به لزوم عصمت امام هستند. عدلیه فرقه امامیه به اختصار در زیر آورده شده است:
1- با توجه به تناسب بين حكم و موضوع، اعتبار و سيره عقلا بر عدم واگذاري مسئوليتها و كارهاي مهم و حسّاس به افراد بدسابقه است؛ بنابراين، پذيرفته نيست كه خداوند حكيم، شئون روحاني و معنوي و برجستهاي مانند نبوت، رسالت و سرپرستي و زعامت انسانها را (بر فرض اينكه مراد از امامت در آيه مورد بحث، زعامت باشد) به افراد بدسابقه بدهد؛ از آيه ﴿قل للذين كفروا إن ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف ﴾و نيز از حديث >>الإسلام يجبّ ما قبله>اين دليل را ميتوان دليل عقلي در حكمت عملي، يا اعتبار عقلايي ناميد.
2- دليل دوم، دليل لفظي است و آن اينكه جمله ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾ اطلاق دارد؛ بدين معنا كه عهد خداوند به ظالم نميرسد؛ خواه همچنان اين ظالم كنوني بر ظلم خود اصرار ورزد و خواه از آن توبه كند.
آیا امامت به تمام فرزندان صالح حضرت ابراهیم می رسد؟
قرآن كريم ذرّيه حضرت ابراهيم را به طور كلي به دو گروه «محسن» و «ظالم» تقسيم كرده است؛
﴿ومن ذرّيّتهما محسن وظالم لنفسه مبين﴾
پس از آنكه خداوند فرزندان حضرت ابراهيم را به دو گروه محسن و ظالم تقسيم كرد و فرمود: عهد من به ظالمان نميرسد، اگر عهد مزبور به محسنين هم نرسد، تقسيم مزبور و تقييد ويژه در آيه مورد بحث لغو خواهد بود، و كلام خداي سبحان از لغو منزه است. بر اين اساس، عهد امامت به همه فرزندان محسن ابراهيمخليل رسيد؛ يعني همه انبيا و اولياي الهي كه از نسل آن حضرتاند امام هم خواهند بود.
آیا عصمت مبنای همه عهدهای الهی است؟
از آنجا كه در جمله ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾ هم «عهد» خداوند و هم «ظالمين» مطلق است، اصل كلي مستفاد از آن اين است كه هيچ عهدي از عهدهاي الهي به هيچ ظالمي نميرسد.
وضيح اينكه اگرچه محور اصلي آيه مورد بحث، مسئله امامت است، ليكن ظاهر اين است كه امامت به عنوان مصداق عهد مطرح است، نه مفهوم آن؛ يعني نه تنها امامت به ظالم نميرسد، بلكه اصل عهد الهي كه هر يك از نبوت، رسالت، امامت، ولايت و وصايت از مصاديق آن است به ظالمان نميرسد؛ عام بودن جواب و استفاده اصل كلي مزبور از آن، منافاتي با خاصبودن سؤال ندارد؛